مجموعه پیامهایم در مدرسه فکرت
سه قلمرو
به نام خدا. سلام. قلمرو بدن را شریعت مشخص میکند. قلمرو زبان در الهیات بیان میشود. قلمرو قلب در اعماق جان تعیین میشود که با احسان پیوند دارد. احسان (=حُسن بینی جهانی و نیکی و خوبی انسانی) به شهود نیاز دارد چون از اعماق قلب، فوَران میکند. پس انسان سه ساحت دارد: بدن. زبان. قلب. یعنی کردار درست. اندیشهی صحیح. نگاه کمالی. که به قول ویلیام چیتک در صفحهی ۳۱ کتابش «تصوف»، "کمال عمل، کمال فهم، کمال نفس" نام گرفته است. دامنه.
جناب استاد شفیعی مازندرانی سلام علیکم. رنگ پردهی کعبهی مکرمه هم اگر به رنگ سپید اِحرامِ حاجیان میبود، وحدت در کثرت و کثرت در وحدت میشد. راستی! رنگ لباس در خانه را هم که فتوایی! و دستوری! ساختید. کشکولی!
غزل را دوست ندارم؛ اما مثنوی را چرا
به نام خدا. سلام. شعر غزل را فقط به خاطر به میدانآوردنِ واژههای استعاری مثل زُلف، شراب، بتکده، رُخ، گیسو، می، مست، لب، خال، بوسه، غرقه و غیره ... دوست ندارم. گرچه قصد شاعر ازین واژهها معنای مَجازی آن است، نه عینِ واقعی آن، ولی برای منِ دوستدارِ ادبیات و علاقهمندِ سخنِ مستقیم و سرراست، شعرها به سبک مثنویسُرایی از همهرقم، بهتر است. عین این بیت: "مو به مو، ذرّه به ذرّه مکرِ نفس / میشناسیدند چون گل از کرفس". لذا غزل را دوست ندارم؛ اما مثنوی را چرا. البته من چهکارهام که برای ادبیات خطونشان بکشم! ذوق خودم را مطرح کردهام، چون این واژههای خاص -منهای شراب که نجس و حرام بیّن است- جاش در همانجاهاست که لازمش دارند و لذتش را میبرند؛ چرا میآورند توی غزل و این طور پوزهاش را به خاک می مالند! را نمیدانم! بگذرم. دامنه.
پیوست: در شرح این بیتِ ۳۶۹ دفتر اول مثنوی مولوی در شرح و تفسیر "دیدارِ جان" دیدم که این گونه نوشته شد: "اصحاب رسول الله ص به کمک آن حضرت، مکر و نیرنگ نفس اَمّاره را مو به مو و ذره به ذره میشناختند. یعنی با توضیحاتِ رسول خدا ص دقیقا" به فتنهانگیزیهای مرموز نفس اَمّاره واقف میشدند. و همان طور که گل را از کرَفس تشخیص میدادند، ریاکاریهای نفسِ اَمّاره و حیلهگریهای آن را از عملِ خالصانه بازمیشناختند."
اضافه کنم: لغتِ اَمّاره همان طور که از اسمش پیداست کلا" کارش امر است؛ دائم امر میکند به بدی و سوء.
اکبر مختاری
| ۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۲ |
عکاس: محمد ابراهیم شهابی
شرح عکس بالا: اکبر مختاری دارابی است؛ جناب رزمندهی زحتمکش سختکوش که در خاطرات جبههی جناب آسید موسی صباغ در صحن هیئت محترم رزمندگان از شخصیتهای شاخص داستان بوده است. با او آن روز دیداری گذری داشتیم؛ آق محمد ابراهیم شهابی هم از سرِ شوق ازین صحنهی زیبا تصویر انداخته که گفتم برایم حتماً برسان تا یادش کنم؛ کمی هم در نگاه و این حرکت به آقای داوود میرباقری شباهت میزند که پس از سریال «مختار» هماینک در حال ساخت سریال مهم و دیدنی حضرت «سلمان فارسی» -سلام الله علیه- هست. آقااکبر مختاری بالملهای سلام و این چرخ تیلرت -که انگاری صحنهی فیلم سینمایی مرحوم ایرج قادری شده است- بچرخد و سفتیهای زمین و زراعت و مزرعه و زارع را ورز دهد!
سلام آقا سید علیاصغر. دریافتهای شما انگیزشی است و به نویسنده پیام مداومت در کار میدهد. گاه، چند خط نوشتهی کوتاهام محصولی از چند کتاب است که خواندهام؛ به این نوع نوشتههایم در دفتر یادداشت، لقب تلفیقی - تطبیقی دادهام. متشکرم. سه ساحت بدن و زبان و قلب شما پس از جریحهدارشدن فراق غمناک آق سیدجوادت، همواره مرکز فوّارههای فوران فراوان باد.
جناب حجتالاسلام شیخ مالک سلام. پدرت را درین قلم آکنده از حرمت، خوب و راحت و از روی ارادت معرفی کردهای. سنت زیبایی هست که پس از درگذشت هر انسان، نگاهی به کردار و گفتارش میشود؛ که مایهی پند است. خدا وی را رحمت کند و شما را سلامت دارد.
شیخ مالک: سلام علیکم برادر ارزشمند آقا ابراهیم صباح الخیر. بله درسته. بنده هم آن صفاتی که در وجود پدر مهربان ما دیدم گفتم و خودم همیشه شاهد این صفاتش بودم متذکر شدم. در ضمن دیروز در مجلس خانه ما شوهر خاله سید حسین نوربخش برای بنده و آقامصطفی دارابی و برادر دیگرش آقامرتضی ذکر خیر شما را داشتند و گفتند وقتی که جوانم آقا سید احمد در آن سانحه طوفان به رحمت خدا رفت، آقا ابراهیم طالبی از قم برای تسکین دل ما داغدیدگان پیام تسلیت و آرامش ارسال کرد و من دلم بابت پیام ایشان شاد شد و آرامش گرفتم. غرض اینکه تمام این پیام ها مخصوصا پیام های تسلیت را نباید دست کم بگیریم واقعا اگر صاحبان عزا با خبر بشوند خیلی خوشحال میشوند و برای تسکین دل آنها خیلی موثر است. با تشکر. خداوند والدین شما و شیخ حیدر را رحمت کند.
سلام مجدد آشیخ مالک. جناب آسیدحسین نوربخش از ناحیهی مادری خالهزادهی مرحوم پدرم هست. بله، در سایت دامنه پیام تسلیت برای فرزندش نوشته بودم که بازتات داشت و خودش برایم نقل کرد، رفیقانش در قزوین یا زنجان از طریق همان پیامم در سایت دامنه مطلع شدند از سانحه و فوری به دیدارش آمدند. خواستم بگویم سخن شما را قبول دارم؛ آری، فرهنگ تسلیتگویی چه حضوری، چه تلفنی، چه نوشتاری از زیباییهای اخلاق انسانی و دینی است. آقامصطفی بابویه و آقامرتضی بابویه را همینجا بازم سلام میکنم که این اخوان هم مادر و هم پدر از دست دادند و درد مشترکی با هم داریم. سلام گرمم را به آسیدحسین نوربخش فامیل شرافتمندم برسان. ممنونم از والدینم و داداش حیدرم همواره یاد میکنی. خدا دل دغدارت را در عزای پدر، مرهم گذارد. مجدد پیام تسلیت من خطاب به شما را -که قبلا" برایت درین صحن فرستادم- میآورم:
دوست من آشیخ مالک مصیبتدیده سلام. باری؛ کمی عقبتر روم و عرض کنم در جوانی مادرت، مادر ماجدت، آن پناه و ملجاء مهربانت را آن هم در سانحهی تصادف از دست دادی و این سالیان طلبگی را که از تدبیر و تنخواه او بود بیمادری طی کردی و دو سه سال قبل هم در غم برادر زانوی غم گرفته بودی و اینک، و اینک، و اینک این پدرت را -که به گواهی بزرگان، مردی خدادوست و خداجو و فردی در کار و تلاش بود- از دست دادی؛ چه زود در زندگیات تجربیات تألم و درد دیدهای اما پا به پای دانش و دین بالا آمدهای و برای ما یک طلبهی دوستداشتنی شدهای. این مصیبت هم، در فلسفهی هستی الهی، دردی پشتِ دروازهی همه است؛ پس با آن کنار میآیی و تا سالیان سال آن سه عزیز بیت خود را به فراموشی نمیسپُری و برای آخرت آنان خیرات خواهی کرد. این دردِ دوری پدر که کمر فرزند را میشکنَد، بر وجودت کمدردتر گردد و بر روحش بارانی از رحمت بارَد. تسلیت. برادر همدردت: دامنه.
جناب آقای مرآت سلام. سر کردن با ادبیات دینی مثل ادعیه و زیارات رفتاری ستوده است که روان آدم را آرام و و کردارش مزیّن به پاکی میکند. چه بیتی هم آوردی درین پست خود : "جانی که جدا گردد جویای خدا گردد". جان حضرت امام روح الله ره هنوز جدا هم نشده بود، فقط خدا را جویا بود. درود. خداقوت دوست فرهیخته.
جلیل قربانی: سلام آقای طالبی، روز به خیر. نوشته امروز من در پاسخ به پست شما و تقدیم به همکلاسیهای عزیز مدرسه!
این کتاب را جلد کرده و دور از دسترس کودکان نگهداری کنید!
طنزیم: جلیل قربانی
۱- بدون آن که قصد تحلیل محتوایی از دیوان حافظ، کلیات سعدی، مثنوی مولوی و دیوان اشعار سایر بزرگان ادبیات باشم، این نکات را یادآور میشوم.
۲- اگر کتاب دیوان حافظ را قفسه کتابخانه برداشتید و غفلتاً روی تاقچه خانه گذاشتید و دست نوجوان به آن رسید، حداکثر خطر این است که از شعر حافظ، برداشت شاملویی کند و در نامه عاشقانه به دختر همسایه [عشقی که هنوز از طرف پدر و مادر جدی گرفته نمیشود]، استفاده کند!
۳- اما مثنوی مولوی و کلیات عبید زاکانی، از کتابهایی است که اولاً باید مانند قرص، کپسول، شربت یا مواد خطرناک و آتشزا دور از دسترس بچهها و دور از نور، جلدشده و لابلای کتابهایی که به سراغ آن نمیروید، نگهداری شود.
۴- یادتان باشد که اگر زمانی اشتباهاً کتاب مثنوی با کلیات عبید زاکانی را روی تاقچه اتاق جا بگذارید و نوجوانی یکی از آن داستانهای الفیه و شلفیه مثنوی یا شعرهای دارای محدودیت سنی عبید را بخواند، به ادبیات کلاسیک ایرانی علاقه شدیدی پیدا خواهد کرد، چرا که این کتابها بهشدت اعتیادآور است و بعد از آن در قفسه کتابهای پدر، فقط به دنبال مثنوی و عبید خواهد رفت.
۵- البته خوشحال باشید، چرا که این امید هست که این بچه در آینده از شارحان مثنوی شود و پا جای پای سروش و محمدتقی جعفری و الهی قمشهای بگذارد.
سلام جناب آقای جلیل قربانی. خیالت تخت آن قدر سر آنان در گوشی هست اگر کتاب را جلوی ناچ و کِتار (=فک)شان هم بگذارند! دست هم نمیزنند! چون مثل خودت دنبال مینیمتن! (=محلی: پِچوک، پِسپلوک) هستند. خیلی هم راحت میخواهند از همهچیز، بدون کتابخواندن و زحمت مطالعه را به خود دادن، سر در آورند و حتی اجتهاد هم میکنند. حال آن که برای ۱ کیلو عسل، زنبور باید ۵ میلیون گل را سر بزند که تازه آیا شهد دارد یا ندارد. جالب بود. درود.
درِ بقیع باز شد اما برای بانوان نه
سلام. امروز متوجه شدم درِ بقیع در مدینهی منوره به روی حاجیان باز شد. البته همچنان به روی بانوان بسته است. برای من ریشهی دینی این تمایز میان زن و مرد معلوم نیست. خواستم مسئلهای را طرح کرده باشم که ابهام از آن زدوده شود. مسئله این است در محل هم، سالیان دورتر میشنیدیم که نقل میکردند مرحوم حجتالاسلام حاج شیخ احمد آفاقی با ورود زنان به قبرستان مخالفت میورزیدند. شرکت بانوان در تشییعجنازه و داخلشدن در قبرستان و بستن نماز میت برای آنان را جائز نمیشمردند. چیزی در همین ردیف. شنیدههای من از نقلها این بود، خودم مستقیم از زبان آن مرحوم نشنیدم. اگر کسی اطلاع کاملی از علل و دلایل ایشان دارد، بیان کند. اگر در نقل من خطاهای نقلی هست، نقل درست را جایگزین کند. غرض این است ریشههای این قضیه را فهم کنیم که تصمیم در بقیع در منع بانوان چه ربط مفهومی با آنچه نقل کردم دارد.
نگاه درونی بهتر است یا نگاه بیرونی؟
به نام خدا. سلام. نوع نگاه در جامعهی ما معمولا" نگاه درونی (=معتقدانه و باورمند) است؛ یک مصداق روشن برای «حُبُّک الشیء یُعمی و یُصم»، یعنی دوستداشتنِ چیزی، آدم را کور و کر میکند. اما بزرگان ادبی و دینی ایرانی کوشیدند نگاه درونی را به نگاه بیرونی هم بدوزند. مثلا" این حکایت که احمد غزالی در "سوانح العشّاق" آورده و حکیم سنائی در "حدیقه". شرح حال یک عاشقپیشه، که آن عاشق هر شب شناکُنان نَهرالمعُلّا را درمینوردیده تا به معشوق نائل بشه. اما شبی از شبها، نگاه درونیاش را با نگاه بیرونی عوض کرد؛ یعنی از منظری دیگر به معشوقش نگریست. به قول اهل فن، از سکر (=نگاه درونی) بیرون زد و به صَحو (=نگاه بیرونی) داخل شد. و همین تغییر نگاه موجب شد آن شب از معشوقش بپرسید این خالِ صورتت چیست که این جا دارد؟!! حالآنکه همهی آن شبها که غرق نگاه درونی معتقدانه و باورمندانه بوده، اصلا" محو او بوده و خالی در رُخش نمیدیده!! در حالی که آن معشوق از اول، خالِ مادرزادی در صورت داشته. اگر کسی خیلی مشتاق بود ازین نوع قضایا بخواند کتابِ «در جستجوی نیشابور» را مطالعه نماید؛ بنده چند سال پیش خوانده، که آقای مجتبی بشردوست زندگی و شعرِ آقای دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی را درین اثر، پی گرفت و رسا و زیبا نگاشت. قبلا" در ۵ آذر ۱۳۹۶، اینجا در دامنه متنی درینباره نوشته بودم. برگردم به عنوان پرسشگرانهی متنم نگاه درونی بهتر است یا نگاه بیرونی؟ من میگویم: هر دو. دامنه.
حج امسال (خرداد ۱۴۰۲)
ارسالی حاج غلامرضا یزدانی
حج امسال (خرداد ۱۴۰۲)
ارسالی حاج غلامرضا یزدانی
شرحی بر حج حاجیانمان
با سلام و ادب و احترام. این شش قطعهی منتخب بالا، از میان عکسهاییست از حج امسال (خرداد ۱۴۰۲) که رفیقمان جناب حاج غلامرضا یزدانی سحر امشب برایم فرستاده. از نظر من، حاجیها به حج رفتهاند که از نفسْ بیرون بزنند؛ دریچهی توحید را روی خود وا بکنند، پنجرههای گشاد و گشودهی ابلیس را بسته و از پشت میخ بزنند، نه فقط مغز که قلب و روح و اعضای ظاهر خود را صبغتالله زنند؛ رنگِ خدا. حاجیان در یک کلام با گُزاردن حج و درک همزمان مکه و مدینه، میخواهند با پوشاندن اِحرام بر تن خود، همهی نیکیها را خریداری کنند و همهی نانیکیها را در همان چالهی شیطان در رمی جمرات (شیطان سنگزنی) چال کنند و به آغوش وطن برگردند تا با کردار تازهی خود طعم طراوت به میان مردم و بام و بوم بیفکنند. من از متن خودم بگذرم و بروم حرف زندهیاد دکتر علی شریعتی را هم در کتاب "حج، میعاد ابراهیم" که با قلمی سحرکننده نوشت، گزاره کنم:
"ای حاج! اسماعیل تو کیست؟ چیست؟ نیازی نیست کسی بداند، باید خود بدانی و خدایت. اسماعیلِ تو ممکن است فرزندت نباشد، تنها پسرت نباشد، زنت، شویت، شغلت، شهرتت، شهوتت، قدرتت، موقعیتت، مقامت… (باشد) من نمیدانم، هر چه در چشم تو، جای اسماعیل را در چشم ابراهیم دارد، و اکنون که "آهنگ خدا” کردهای... ذبح گوسفند به جای اسماعیل، "قربانی” و ذبح گوسفند به عنوان گوسفند، ” قصّابی” است!"
حاجیان دیار زادگاه ما دارابکلا سلام بر همهی شما. مدرسه فکرت گامهایتان را در آن مکان مکین گرامی میدارد و تمنای وصال نیکان مینماید که به عنوان نُماد محل ما دارالمؤمنین حسابی خود را نزد خدای مهربان خوب نمایان کنید؛ به قول قشنگ زبان مادری محلی: هِلاکِنین (=عملی با تکاندن شدید و سریع توسط جُنبندگان، زمانی که خاک و برگ و چیزهایی اضافی رویشان میریزد که در یک آن لرزاندن بدن، همهی آن را از تنِ خود دور میریزند) بگذرم. ابراهیم.
سلام آقا سید علی اصغر. دیگه شش دهه شناخت روی تو دارم. به نظر من، در تمام این مدت طولانی، هوش سرشار داشتی و تیزبینی فعال. دینیبودن تو در میان جمعمان، یک خاطرجمعی مؤثر ایجاد کرده است و ما تو را همچنان حاضرجواب میخواهیم چه در نقد و چه در هر حرف که از طرفت به صحن بیاید. متنهایت درین تالار طرفدار دارد؛ حتی جاهایی هم من و تو با هم، همگِن نیندیشیم و به تضاد در تفکر برسیم. لازمهی بارش فکری و بارقهی نوجزدن اندیشهی نو، همین گونهگونیبودنِ آزادِ رأی و منظر است. دلت را، آرام و بیتبوتاب میطلبیم.
سید علی اصغر شفیعی به دامنه: سلام بر نویسنده حرفه ایی و محبوب. شرح بر درون و برون و اتصال آن با دیدگاه مبتنی بر عقل و احساس ، عقلم را به بیرون برود و رئالیستی و عاطفه و احساسم را به درون برد و رئالیستی کشاند. عقلانیت آموزشی است و کشف کردن و احساس پدیده خودآموز است و ماندگار است. شهود درونی شهرخدا است و فضای بیرونی دست یافتنی نیست مبهم و ... تلفیق شدنی است ضرورت نگاه درون با بیرون . من هم مانند شما ذوق هردو را دارم . نیز مجدد سلام سرور من. موتور محرک من هستی. توانایی اصیل و با اصول من تویی . عرصه اندیشیدن، فضایی است که تو فراهم نمودی . من که دراین چهل سال تبادل افکار و آموختن از شما شهادت می دهم که درراهی هستی که بسوی خدای متعال قرار دارد .و برای رسیدن به این صراط تلاش و کوشش ها انجام دادی و قدر خود را آراستی به مبانی دینی مبتنی بر علوم ائمه اطهار ... تاثیرپذیری بنده از طریقت تان برقرار است اگر گاهی قلم به نقد مطالب می زنم بر متن است و گذرا و بدان هیچگاه ارادتم به شما کاسته نمی شود.
مجدد سلام آق سید علی اصغر. متشکرم. میدانم بُعد درونی -که همان نگاههای عقایدی و ارزشیست- برای شما یک ملاک معنوی است و بُعد بیرونی -که همان نگاه علمی و دانشیست- برایت یک معیار مدنی. یک مثال میزنم از مُخ اطلاعات که من او را همیشه قبول داشتم؛ شهید حسن باقری یا همان افشردی که تز درونی و بیرونیِ قوییی داشت. او در قرارگاه نصر گفته بود یعنی واقعاً معتقد بود: «عراقیها را نکُشیم، بلکه اسیر بگیریم تا روی آنها کارِ فکری کنیم برای زمینهچینی انقلاب در عراق.» عمق بینش درون و دانش بیرون را در همین تز ببین.
جواب سید علی اصغر: سلام امیر دل. تخصص برداشت از اخبار ، متن و اطلاعات را دارید. قدرت تحلیل و تبدیل آن به تصمیم را هم بلدی . مثال خوبی بود. از همه مهمتر روشن و واضح می نویسی . در مواجهه با متون حتما باید رویکرد عقلانی داشته باشیم و خوش بینانه ارزشگذاری نماییم.
نظرم در مورد شعر نگاه به نامحرم جناب استاد شفیعی مازندرانی: جناب استاد شفیعی مازندرانی سلام علیکم. حتی اگر نگاه اول، یکونیم ساعت به درازا کشد؟!
پاسخ شفیعی مازندرانی: السلام علیکم و رحمه الله و برکاته. توحید عزیز پرسش زیبائی را بمیان آوردند. ملاک اصلی نگاه اول نبود اراده و نیت ابلیسی است. نگاه پاک نگاه شما که سر کلاس ساعاتی با دانشجویان کلاس صرف می کنید.
توحید | طالبی: پاسخم را گرفتم. حل شد. سلام مجدد و درود دوباره استاد.
امیر رمضانی: درود جناب مدیر . پاسخ بسیار عالی بود . و شما همخوب گرفتی ! دَر نشوعه ته دستجه!
توحید | طالبی: سلام جناب امیر. اول صبحی حسابی خنداندمی. ممنونم. من که تو میشناسمی، نگاهم را به نوکِ دماغم میدوزم! حَشته حوشته نیستم! کشکولی!
اضاف پس از ارسال: حقیقتاً این شعر جناب استاد شفیعی مازندرانی جالب و جاندار بود. ویراستهی شکلیاش کردم در زیر مجدداً میذارم:
نظر اوّلت حلال بود
بیاراده است بیملال بود
نظر بعد بااراده و لطف
هان! حرام است پُرضلال بود
شهوتت را همی برانگیزد
بهرِ ابلیس خوشمجال بود
ببرِ نیمهکر!
به نام خدا. سلام. هکتور هیو مونرو برمهای بزرگشدهی انگلستان -که نام مستعار ساکی (=ساقی) را از رُباعیات "عمر خیام" بر روی خود گذاشته و به ارتش فرانسه پیوسته بود و در میدان جنگ جهانی (=اروپاییِ) اول کشته شد- در رُمان خود -که خیلی زبردست خیال در آن میپرورانْد- به هوشِ جِبّلی (=ذاتی-فطری) زیرکانه، توجه و از تنگنظری پرهیز اکید میدهد؛ روی این تز -که دنیا بر دو محور پولادین گرسنگی و عشق میچرخد- جولان میدهد. او ببرِ نیمهکری را وارد داستان میکند که از سرِ سُستی و کهول، وادار شده بود از کُشتار حیوانات شکار، دست بکشد و در عوض اشتهای خود را با خوردنِ حیوانات کوچک خانگی!! فرو نشانَد!!! این وسط یک خانم هم، به اسم پگلتاید که نام دیانا (=الههی شکار) را روی خود مستعار ساخته بود، هر بار به شکار حیواناتی در جنگل و مرتع و بیشه میپرداخت که دَمِ دست بودند و خوراک و صید ببرِ نیمهکرِ پیر. او البته به جای دشمنِ دِشنهدست و تشنهلب، به خودی و داخلی تیر میکرد!!! گفتند چرا از تیرکردن حیوانات دشمن! دست برداشتی؟! جوابی بلوف با هدف اَخّاذی و دروغ! داد (که من به فهم خودم از زیروبَمِ رُمان فهمیدم) او گفت: مخارج متفرّقهاش خیلیزیاد است ولی شکارِ حیوانات داخلی (=اهلی) و دَمِ دستی! خیلی راحت است و به قول ما ایرانیها مَعونه نیاز ندارد. آری؛ او روزی به جای ببرِ نیمهکر! بُز را تیر زد و ببرِ ترسو و کر! شلیکش را شنید! و در دَم مُرد. رُمان بخوانیم. من ۱۵ فروردین ۱۴۰۱ این داستان را خواندم که در رمان «مرگ در جنگل» در این پست مطرح و معرفی کردم. دامنه.
جناب حجتالاسلام دارابکلایی سلام. سپاس از مباحث مفید و نافع و عاید. پیام بند ۱ محل بحث است: یکم: تَولی (=رویگردانی) مردم را درین روزگار -که زمانهی پساپیامبریست- مشخص نیست کی باید تشخیص دهد. دوم، معیار این روگرداندنها معلوم نیست که چه چیزهایی تولی محسوب میشود. سوم روی روحیه تأثیر نباید گذارد، ولی این اثر امر قسری است.
جواب حجتالاسلام دارابکلایی: سلام مجدد آقا ابراهیم. مطلب اول جنابعالی و امروز می توان گفت: حب دنیا حب ریاست حب شهرت کینه توزی قدرت طلبی نژاد گرایی و خود برتر بینی و... بزرگ ترین مصادیق رویگردانی از دین اسلام و آرمانها درعصر حاضر است
سلام و فراوان سپاس جناب حجتالاسلام دارابکلایی. هم هشت علت پس از رسول الله ص را که بیان فرمودید با دقت مطالعه کردم و هم هفت عامل فعلی روزگار ما را. بنابرین همچنان گنگ باقی گذاشتی که رویگردانی مردم را درین روزگار کی باید تشخیص دهد. و نیز معیار این روگردانیها معلوم نیست که در چه چیزهاییست. منظورم این است هر کس خود را شاخصی برای حق میپندارد و دست به قضاوت دیگران میزند. بر روی هفت عامل امزوزین شما یک مسئله اضاف کنم که شاید همان کسانی که قضاوت دربارهی آنان این است که رویگردانی پیشه کردهاند، نپذیرند که چنین شدهاند. از بحث خوب شما متشکرم.
صد خُم
محمدتقی آهنگر به دامنه: سلام بر ابراهیم و خانواده ی گرامش. خواستم بگم سپاس از نکات کلیدی و کاربردی تان. برداشت حقیر از محتوای متنتان: حواسمان به زبان و کلام باشد درک متقابل داشته باشیم. نقاب را برداریم وشجاع باشیم درعین اینکه همدیگر را دوست داریم بحرفیم. تا مادامی که اویزان کسی باشیم از درک حقیقت محرومیم چرا که انسان با تحلیل خود بیشتر رشد می کند تا با تحلیل دیگران البته باید شاگردی کرد تا یاد گرفت. نکته اخر هر چیزی روح دارد. من درک و فهم و بلندنظری رو اون روح تعلیم وتعلم می دانم. درود برشما.
سلام آق سید علیاصغر. سپاس رفیق نکتهپرداز. سخن از برهان کردهای. من هم یک نکته تقدیم میکنم. من در کتاب «استاندار مدائن» نوشتهی آقای احمد صادقی اردستانی دربارهی زندگانی سلمان فارسی، خواندهام که از سرچشمههای علم و عرفان حضرت سلمان -سلام الله- این چهار چشمه، مهمتر بود:
چشمهی نورانیت الهی.
چشمهی رمز و راز.
چشمهی اسم اعظم خداوند بزرگمرتبه.
چشمهی الهام و حدیث.
چون بحث مایهی حیات و زندگی کردهای، انفعال و فعال را به میان کشاندهای در تأیید سخن خوب شما این مورد را وارد کردم. ممنونم و مباحثه بر موضوعات دینی، اخلاقی، معنوی، انسانی و در یک جمله بنیادهای فکری و عقلی و شرعی را علاقه دارم و آن را به جان و نفس و فطرت انسان نافع میبینم.
شیخ محمدرضا احمدی: سلام بر طالبی عزیز. صبح جمعه تان به خیر. به نکته زیبایی اشاره کردید که در تمام زوایای زندگی ما جاری است. از داخل خانواده گرفته تا اجتماع و اداره و ... مناعت، یا مناعت طبع ویژگی برجسته یک انسان آزاده است. آزادگی، مناعت میآورد. به یاد سعدی شیرازی و دو برادری افتادم که یکی خدمت سلطان میکرد و دیگری با تلاش خود، زندگی اش را تامین میکرد. مناعت طبع از انسان باشخصیت سر میزند. چشم به داشتههای خود داشتن و به آن قانع بودن. خیلی زیبا بود.
سلام به جناب احمدی. متنی که از فیلتر تأییدت بگذرد، برای من ارزشمند است. یادآوری صحیحی کردی از حضرت شیخ اجل سعدی بر روی متنم «صد خُم». بله، همهی ما دانشآموختهی اولمعلممان خداییم که کارش تعلیم است: عَلّم... سپس دومینمعلممان مادر که دامن او کلاس دانش و پرورش است. آنگاه از سوممعلممان معلمان دبستان تا دانشگاه و حوزه. و در نهایت از چهارم معلممان کتاب که تا قیامت معلم باقی میماند. ممنونم که موجد وجد بنده شدید آشیخ محمدرضا.
سلام مجدد آق سید علیاصغر. درین جوابت به جناب استاد احمدی عبارت آموزندهای از لفظت بُرون زد و آن این بود در خطاب خدای باریتعالی (ای کسانی که ایمان آوردهاید...) دست به تفکر و حیرت میزنی. این خیلی بار داشت رفیق. واقعاً دریدگی میخواهد کسی در برابر این خطاب نوازندهی ملایم حضرت آفریدگار بیخیال شود؛ چون دنبالهی چنین خطابی، همواره خدا پیام سازندگی و خودسازی و جامعهسازی قرار میدهد. انشاءالله ازین پس بعد از «یا ایها الذین آمنوا...» همهی ما تأنی کنیم و مهیای سخن و پیام خدا باشیم. ازت متشکرم این زوایهی زیبای کتاب کلام الله را به روی ما باز کردهای.
تخم بلوط (به مازندرانی: موزبولو)
متن مهدی ملایی: سلام. مازبالو،یا به قول شهریها بلوط. وقتی مازبالویی از دار سر کفنه بِنه، اگر انسانها آن را برای خوراک گاو ،گوسفند و طیور خود جمع نکنن، و یا خی آن را نخورد، اینگونه از زیر برگهای ریخته شده در پای درخت جوانه می زند، و قد علم میکند، و باید از سختیهای روزگار بگذرد، تا به روزی درخت شود، همون بِلن موزی، که الان معروف هست، هم، روزی از اینجا شروع کرد و الان شد درختی تنومند، که خدا میداند چند سال از عمرش میگذرد. انشالله قسمت شما بووشِ بِلِن موزی پلی کباب بخارین، البته سر آخر حتمن تَش سَر آب دَشنین تا خاموش بشه.
جناب آقا مهدی ملایی سلام. هم صید سوژه تردستانه بود و هم گفتن نکته زبردستانه. از این متن قشنگ، پند سرشور کرده است. گرچه شائق نیستم به کسانی که به نظری که زیر پستشان میگذارم بیاعتنا هستند یا حال جوابنوشتن ندارند (مثلاً مثل خودت و عموحمید که وقتی پستی مینویسین میرین و انگار دیگر دیار نیستین تا چِش کار میکند معلوم نیهه کاجه درنی) وارد بحث و نظر شوم، ولی این پست تو، وادارم کرد که کاری کنم. بگذرم.
جواب مهدی ملایی: سلام بر عمو ابراهیم، همین لطف و اعتنایی که جنابعالی به پستهای اعضا می کنید و نظر خود را زیر هر پست بیان می کنین باعث میشود که به اتفاقات دور و بَر ِ خود با دیده ی بازتری بنگریم، و بی خیال نباشیم، البته که بدون شک بیشتر مطالب ارسالیِ بزرگواران مدرسه را میخوانم و استفاده میبرم، الان چون خردادماه هست و موقع امتحان، بیشتر مشغول درس خواندن هستیم، تا نمره ی قبولی بیاریم و انشالله مورد عنایت مدیر مدرسه قرار بگیریم، که سالِ دیگه هم ما رو تو مدرسه نگه داشته باشن، البته که یکسری از اعضایِ گروه شما رو بردن باغ سر و چایی اتیشی و کباب، بالاخره جای پای خودشون و تو مدرسه محکم کردن، ولی خب ما سعادت نداشتیم یه استکان چای در خدمت شما باشیم، واسه همین هر از گاهی یه کالِشی میکنیم که بگیم ما هم هستیم، تا پرونده رو زیر کَشبِن ما نَدینو، کینگدَرِ ما رو لقد نزنین، که بند ازین از مدرسه بیرون . انشالله همیشه سرحال و با نشاط باشین، تا از وجود شما همه استفاده کنیم.
سلام مجدد آقا مهدی ملایی. متن موزبولوی تو چنان اندرز داشت که مرا تحریک کرد هم در عکس، درنگ کنم هم در متن، مکث. این مدرسه، بر خلاف همهی مدرسهها امتحان برگزار نمیکند و کارنامه و کَشبِن در کار نیست؛ لذا همه، همهساله بدون آزمون و نوشتن تقلب در مچ تا آرنج! میروند کلاس بالاتر. کباب هم هر چه به آسید موسی اصرار کردم این قلم را خط بزند، قبول نکرد. از بس سخاوت بود در آن جمع. از قدرت قلمت مهدی باخبرم. بارها هم خواستم ازت در صحن همش قلم بزن. از متنهایت لذت میبرم. خصوصاً که در ادبیاتت الفاظ محلی موج میزند. موزبولو را بازم بخوان، قبول میکنی. خیلی حرف و اندرز در لاش خوابانده بودی.
دگرگونی موسویه
به نام خدا. سلام. گاه یک دیدار، دیدِ آدم را زیروزبَر میکند. محمد بلخی (مولوی) پس از آشنایی با شمس تبریزی، حالی شبیه حالِ طور سینایی حضرت موسی علیه السلام پیدا کرده بود؛ و دیگر خود را در وجود لایزال خدای باریتعالی چنین مشاهده میکرد:
از مُردن به زیستن
از غم به نشاط
از تیغه به شکوفه
از مغز به معنا
از ظاهر به باطن
""از عرَض به جوهر"
از تیره به نور
از پاییزِ خزان به بهارِ شکوفهسازان
از ندانستن به دانستن اساساً.
پس از این دگرگونی موسویهی مولوی بود که میفهمیم چه گون آن تحول معرفتی و معنوی خود را در خطاب به شمس در "دیوان شمس" ساخت: "فتنهگر است نامِ تو، پُرشِکَر است دامِ تو / باطرَب است جام تو، بانمک است نان تو" نیز گفت: "زاهد کشوری بُدم، صاحب منبری بُدم / کرد قضا دلِ مرا عاشق و کفزنانِ تو" و سپس بود که وقتی این خلوت با شمس بَرو دست داد، دیگر بابِ آمدوشدِ عموم بسته شد. آمدوشدِهای اضافی تمام خلوت فکریِ فرد را درهم میریزد و نمیگذارد در تفرُّد خود، معنا، مادّه را سوار باشد. دامنه.
جناب حجت الاسلام شیخ مالک سلام. جدا از طرزِ نگاهکردن به دیگران که باید توأم با ادب و شخصیت باشد، برداشت من از لفظ "نگاه" همان نگرش و قضاوت دربارهی آنان است. کاش لفظ عربی این لغت را هم میآوردی که ببنیم «نگاه» در بیان رسول الله ص فراتر از دیدن با چشم است و منظور، مَنظرِ افراد است که نسبت به دیگران نباید در داوری بد و ناروا باقی باشد. جامعهی آفتزده آن جامعهای است که همه به همه بدبین باشند. به قول توماس هابز (در توصیف جامعهی پیشاقراردادی) "انسان، گرگِ انسان" میشود. حتی جامعهی مدینهای و نظام مهدوی آتی نیز ازین ایراد و آفت بریِّ بری نبود و نخواهد بود؛ لذاست اندرزِ روحانیون واعظ، اِنذار (ترسانیدن آگاهیبخش) هم هست و این اگر ابتدا در خود حوزه تجلی پیدا کند جامعه از آن با اطمینان خط و ربط میگیرد. اساسا" ایذاء، ایرادی بزرگ است؛ چه اذیت حیوان، چه انسان، چه مؤمنان، چه گیاهان، چه زیایان، و چه جمیع جُنبندگان.
سلام جناب حجت الاسلام دارابکلایی. پیامهای مهمی از آیه ارسال کردید. البته بند پنج را تخصیص زدید که به نظر من عام است. اضافه کنم به بحث شما دیدگاه خودم را که از مرحوم علامه در المیزان آموختم. "مرابطه" از مصابره برتر است چون مصابره (صبروزیدین همگانی) اتحاد و پیوستن نیروها در برابر سختیها و مصیبتهاست، اما "مرابطه" یعنی "پیوستن همهی نیروها و همهی کارها در جمیع شئون زندگی اجتماعی دینی" هم در حال سختی و هم در وضع خوشی. مراد از مرابطه هم سعادت حقیقی دنیوی و اخروی هر دو است. هم دنیا و هم پسادنیا.
سلطانِ شُرور
آق مهدی ملایی سلام. کشکولی؛ شاید هم جدی: مالیات را بذار به حساب "خمس" و "سهم امام". والسلام. حکایتت مثل موزبولوی موزیدار، درازدامن بود در ذات خود!
سلام آق سید علی اصغر. وضع کلمات در بیانت به بنده، چه شیدا و شورمند شده است؛ مثل "پیکرتراش"مثل "زلزله گفتار". سپاس.
جناب استاد شفیعی مازندرانی سلام. بر حضرت حوا س و حضرت فاطمهی زهرا س درود بیکران میفرستم که هر کدام فصلی مهم از نبوت بودهاند. جالب بود. اما امروزهروز، اگر این مهریهی فقط صلوات، از سوی داماد پیشنهاد شود، همان سرِ سفرهی عقد، خطبهی طلاق را هم باید جاری کرد! بگذرم. کشکولی بود.
جناب عموزاده حمزه سلام. در یکی از پستها لفظ محلی «کودو» را آوردی. به مبحث شما دخالتی ندارم و وارد هم نمیشوم. حرفم فقط خودِ لفظ است. "کودو" همان "زالو" است دیگه. درسته؟ یادم است قدیم در محل، روی سرِ افراد چندتا کودو ول میکردند که خون بمکَد و سرشان هم از سردرد و هم از کچلی رها شود. لغتهای محلی را دوست میدارم.
جواب حمزه طالبی: سلام عمو جان بله درسته زالو همون کودو میشه. البته الان لیوانی میمکد.
سلام مجدد عموحمزه. لیوانی را قدیم توی حموم دیده بودم که به پیشانی و پشت میزدند خونمِرد (=خونمُردگی) میکرد. البته با کینگهی شاخ گاو هم دیدم که نوعی حجامت بود در حمام. خون تموم حموم را دوش (=سر)میگرفت! کودو گویا در آبندان زیست میکند. زیرِ لَلِه (=نی) درسته؟
عکسی از نمای
هوش مصنوعی
و هوش حقیقی»
هوش مصنوعی، مس، معدن
به نام خدا. سلام.امروز روزنامهی «وزگار معدن » (عکس بالا) به تأثیر هوش مصنوعی بر معدن پرداخته، پیشتر هم از دشواری استخراج مس از معادن، گزارشی نوشته که بزرگان حوزهی مس را به فکر هوش مصنوعی انداخته زیرا دادهها نشان داده تقاضا برای مس رشد دارد و در ۱۰ سال آینده بالای ۵۰ درصد رشد میکند. بزرگترین چالش معادن مس پیداکردن معادن نو است درنتیجه فعالان برای پیداکردن مس به فکر استفاده از هوش مصنوعی افتادند. دامنه.
پیوست
در آینده جهان با هوش مصنوعی اداره میشود. من ۲۲ اسفند ۱۴۰۱ آن را با عنوان هوش مصنوعی و هوش حقیقی درین صحن و اینجا مقایسه نموده، جنبهی منفی آن را به تعبیر نوام چامسکی: ابتذال شرّ مطرح کرده بودم که از نظر وی این فنآوری قادر به ایجاد "گفتوگوهای ناب، فکرشده و بحثبرانگیز" نیست. "فقدانِ اخلاق و تفکر معقولانه"، هوش مصنوعی را عاملی برای «ابتذال شرّ» یا به عبارتی "بیتفاوتی نسبت به واقعیت و حقیقت" نموده است. ازینرو در نگاه وی فقط با هوش حقیقی (=هوش خداداد) قابلیتِ "تفکر و رفتار خردمندانه"ی بشر به نمایش درمیآید. کارآمدی هوش مصنوعی را در صورتی صحیح میداند که برای خلقِ "خروجیهای بدیع " از "هر گونه محتوای غیراخلاقی" و "اَفسارگسیختگی" عاری باشد.
یک توضیح ضروری داده بودم در همان متنم: که باز میتواند آوردن آن شاید مفید باشد> "خلقِ توضیح" در ادبیات چامسکی همان تفسیر متن است که انسان را قادر میکند به کُنه مطلب پی ببرَد. در وجود انسان قدرتی مرموز نهفته است که اسمش فهمیدن است. فهم سوای سواد است. فهم، مثل روح است، ساخت آن از قدرت بشر خارج است. خداداد است فقط.
جناب حجتالاسلام دارابکلایی سلام. نکتهی مهمی در تکفیر -که شما در باب تفعّل تایپ کردید- بیان فرمودید. موافقم. بله؛ اساسا" بروز بدیها دالِّ بر کفر کسی نیست. کافرکردنِ افراد (=تکفیر) نوعی خدائیکردن است حتی خدا هم مخلوقات خود را آسان و راحت در دایرهی کفر حساب نمیکند. هر چند ارتداد یک مفهوم فقهی است و کارِ تخصصی و تعقلی فقهیان، اما راحت افراد را دینبرگشته و یا همان کافر حساب کنند، کاری خبط و غلط و دور از دیانت است.
خاطره: سی سال پیش داشتم از هراز میرفتم. اتوبوس، رستورانِ پس از گزنک ایستاد. نفر کناریام -که یک آدم خوبی بود و از قم راهی کردکوی بود- روی یکی از خانمهای داخل اتوبوس که پوشش آبرومندانه نداشت داوری تند و بدی کرده بود. با او به بحث نشستم. همان رستوران بود که هم او و هم من به عین دیدیم در نمازخانه، اولین زنی که برای اقامهی نماز حضور پیدا کرد همان بانو بود که او روی او به قضاوت رفته بود، آن هم از روی ظاهر او. خواستم در راستای این پیام روشنگرانهی قرآنی در متن شما، مطلبی گفته باشم که عیب جامعه از گسترانیدن آن جمع شود. از بیانات شما در بسط تئوریک آموزههای آسمانی سپاسگزارم و آن را کاری ستوده میدانم. سلامت و مؤید باشید. درود.
نقل قول از آقای سید عطاءالله مهاجرانی در مورد امام خمینی ره: "خانهشان کولر گازی نداشته است، وقتی یکی از مقلدان کویتی امام برای خانه ایشان دو عدد کولر گازی میفرستد، امام به آقای دعایی گفته بودند، کولرها را پس بفرستد، دعایی به امام میگوید، «هزینه پست خیلی سنگین میشود، اجازه بدهید به جایی هدیه کنیم.» در تابستان تابسوز و فرساینده نجف تقریبا همه مراجع در منطقه نسبتا خوش آب و هوای کوفه خانه ییلاقی داشتهاند. امام نه خانهای از خود داشته و نه به خانه ییلاقی میرفته است. میگفته است: «یاران من در زندان تحت شکنجه هستند، حال من بروم منطقه خوش آب و هوا!؟"منبع.
زیر و روی چند خبر
هر چه عسل در کوزهی آنهاماها فقط در معرضِ نیشیمآن دیگران چون پِسته خندانندما لِه شده مانند کشمیشم
سلام آقای مدیر ، صبح به خیر. در حاشیه بر بخشی از نوشته امروز شما، این متن طنزیمی- جدی را نوشتهام:
هوش مصنوعی و عبادت
نوشته: جلیل قربانی
۱- در نوجوانی ما اهل منبر میگفتند که اگر کسی فقط «دو رکعت» نماز با حضور قلب بخواند که در آن جز یاد خدا، هیچ چیز دیگر در خاطرش نیاید، جایگاه خود را در بهشت تضمین خواهد کرد.
۲- هر چند انجام این کار در آن دوران که به قول مازندرانی «نه غم بُز داشتیم و نه غم بزغاله» کار بسیار سختی بود، حالا که به هر طرف نگاه میکنیم یا نمیکنیم مشکلات از در و دیوار میبارد، این کار از محالات عقلی شده است؛ البته برای ما اهل دنیا، اما برای مردان خدا مانند آبخوردن است.
۳- سفارش اهل فن این است که اگر چیزی را گم کردید و جای آن را نمیدانید، بلافاصله مشغول نماز شوید تا جای آن را بهخاطر بیاورید؛ صائب تبریزی گفت:
غیر از خدا که هرگز در فکر آن نبودی
هر چیز از تو گم شد، وقت نماز پیداست.
۴- در داستانهای ابرقهرمانی هم داشتیم که بهترین زمان برای درآوردن تیر از پای امام علی(ع) وقت نماز بود. کسی از این آقایان نپرسید، چرا علی(ع) در حالت غیرنماز نمیتوانست درد ناشی از درآوردن تیر را تحمل کند.
۵- یکی از مشکلات نمازگزاران، حواسپرتی و شک در انجام اعمال نماز است، که ۲۳ مورد آن در رساله عملیه مراجع آمده است. دستورالعمل علما در برخورد با این شکها یکی از پیچیدهترین دستورات در رسالهها است.
۶- پس از اختراع مهرهای رکعتشمار و سجدهشمار که نسل اول دستیاران نمازگزاران حواسپرت بود، امروزه با گسترش گوشیها و ابزارهای هوشمند، برنامههای کاربردی (اپلیکیشن)، هوش مصنوعی به کمک مومنان نمازگزاران آمده که با استفاده از آنها تمام شکهای نماز در رسالهها بلاموضوع میشود.
۷- این برنامهها در دو شکل صوتی و تصویری این اطلاعات را آنلاین در اختیار نمازگزار قرار میدهد. با این پیشرفتها در توسعه هوش مصنوعی که کمک به مومنان و مردان خدا را هم دربرگرفته است.
۸- یاد حرف یکی از همکاران در سال ۱۳۸۸ افتادم که میگفت که من به جای خواندن نماز، روزی یک قرص نماز میخورم.
دامنه |: جناب جلیل قربانی سلام. طنز و جدّ جالبی بود. چند میفروشی متن رو؟! میخرم! همهی بند بند را با کشش خواندم؛ تا ۷ عین نردبان بود، شماره ۸ اما پشتکوارو زده شد. بند ۳ یادم است مجلهی حوزه چاپ سال ۱۳۶۳ یک مصاحبه با مرحوم آیتالله العظمی اراکی کرده بود که ایشان میگفت سرِ نماز همهچیز به یاد آدم میافتد! در مورد بند شکیات نماز و حواس، من یک شگردی برای خودم خلق کردم. زمانی خانه که نماز میخوانم، مصلّای را خودم نزدیکترین دیوار قبله، قرار میدهم که پشتِ سرم بقیهی قسمتهای خانه قرار گیرد، ازین طریق چشم آدم به اشیاء اطراف منزل و آمدوشدِ افراد نمیخورد و فقط خودت هستی و کَت (دیوار)، ولی لاکردار! بازم حواس با چیزمیزهای ناجور عاشی! میشود و حضور قلب نمازِ عزیز و لذیذترین عبادت بشری و بندگی را از آدم میرباید .
خاطره و حاشیه: یک رفیقی داشتم رفت جوار رحمت. او هر وقت میخواست مشکل پیچیدهای را حل کند، میرفت مستراح و وقتی هم که بازمیگشت میگفت: یافتم، یافتم. واقعاً هم میدیدم که مییافت. به عبارتی راست است مستراح -که از اسمش پیداست آدم راحت و آسوده میشود- مرکز تمرکز حواس هست!
توحید | طالبی: جناب امیر سلام. آن مرحوم -حجتالاسلام سید باقر سجادی- که ذکر خیری ازو کردی، معدن چیستان بود؛ در دفتر ذهنش، هزاران سؤال هوش جا داشت و با ما هم وقتی وقت میگذاشت ازین سؤالات پیچیده طرح میکرد. خدا بیامرزاد. پایان.
جواب به جناب ... : سلام ... . بنده با دیدگاههای ایشان اختلاف رأی و زاویهی فکری دارم. هر کجا لازم دیدم گفتنم مفید هست، دریغ نورزیدم. صحن است و بیان آزاد آراء. در برابر آرای فکری او بردبارم. سعی ندارم با نوشتارهایش چالش کنم. گفتن حرف، موجب شناخت افکار و افراد جامعه میشود. بنده هم از خدای باریتعالی وسعت علمی و عملیتان را آرزومندم. نه، آزرده چرا؟ خوشحال میشوم مخاطبتان باشم. ممنونم.
کتاب «نامهها بر نامهها». عکس از دامنه
تزاور ، تکاتب
به نام خدا. سلام. در کتاب «نامهها بر نامهها» اثر مرحوم آیتالله حسن حسنزاده آملی که نامههای ایشان بود به این و آن و من فروردین ۱۴۰۱ آن را خواندم و جمعه ۲۶ فروردین ۱۴۰۱ در دامنه اینجا پستی درین باره انتشار دادم، توی نامهی ۸ -که ۱۲ بهمن ۱۳۴۹ آن را نوشت- نکاتی فراوان دارد؛ سه تای آن را مینویسم و شرح میدهم:
یکی این که: از صفحهی ۶۷۰ جلد ۲ کتاب "کافی"ی محمد بن یعقوب کُلینی (روستای کُلین در نزدیکی فشاپویه شهر ری قرار داشت) روایتی آورده که امام صادق کشّافِ حقایق علیه السلام فرموده: «التواصلُ بینالاخوان فیالحضر التّزاور و فیالسفر التکاتب» منظور این است ارتباط میان انسان در حضور، به زیارتِ یکدیگر است (=دیدار و شنیدار) و در غیر حضور، به نامهنگاری به همدیگر (=نوشتار و گفتار). شاید بتوان گفت مدرسه فکرت درین دنیایی که دیدارها اندک شده، همین کار دوم را برای افراد تمهید و آماده کرده است؛ یعنی نامهنوشتن (=نظر، دیدگاه، نقد، تأیید، تشویق، تبیین، بررسی، تحلیل، نکتهپردازی و ...) در صحن، که باید ناشی از فکرِ فرد باشد، نه سرقت از متنِ دیگران و کپی و ارسال آن.
دومی این که: خود مرحوم حسنزاده آملی در همین نامهی ۸ در یک رباعی ژرف، چیز مهمی سرود که برای مورد اول میتواند یک شرح حساب آید:
در فکر شبانه روح نیرو گیرد
چون ماه ز آفتاب پرتو گیرد
در فکر نشین که مرغ عرشیِ دلت
پروازکُنان جانب مینو گیرد
معلوم است که رباعی دارد میگوید همان گونه که مهتاب از آفتاب پرتو (=فروغ و روشنایی) میگیرد، فکر بشر هم از شب (=شاید به علت اوج خلوتی و فضای راز و نیازی و میران مؤثر اندیشهورزی شب) انرژی میگیرد. لذا اگر کسی نشیمنگاه شبش فکر و تفکر باشد، عین مرغِ عرش بال در میآورَد و به مینو (=بهشت و به قول مرحوم علامه علی اکبر دهخدا روحِ خِرَد) پر میزند.
سومی این که: که گفت "الهی! شُکرت! که حقیر و فقیر شدم، نه امیر و وزیر." مطلب روشن است. به نظرم خواست بگوید سعادتمند کسیست که در محضر خدا (که این عالَم به این بزرگی و زیبایی یکی از آن مَحضَرهاست) خود را کوچک و نیازمند در برابر خدای باریتعالی حساب کند. امیرشدن (=فرمانروا) یا وزیرشدن (=فرمانبَرِ به دوشگیرندهی بارِ سنگین فرمانروایی) حتی هنر و وظیفه و حق و تکلیف هم اگر باشد، باز باید نزد خدا بنده و نزیه و کوچک بود، نه شاه و جبّار و مَهتر و سلطان و بزَک و بزرگ. دامنه.
صِرفاً و صَرفاً فقط یک خاطره:
خاطرهی سید روحالله خاتمی و سید علی خامنهای. این را در مطالعاتم خواندم که روزی آیتالله خامنهای منزل آیت الله سید روح الله خاتمی میهمان شد. آنان با هم خیلی صمیمی و رفیق بودند. سید علی از نعلبکی چاییی چشید. سید روح الله از همان لبهی نعلبکییی که سید علی سمتش را لب زد، چای چشید. چرا؟ چون معتقد بود لبزدهی سید علی تبرّک است. پدر کجا و پسرک!ش کجا. چون به چالش مالش درین صحن میپرهیزم، علاقه ندارم به این امور بپردازم و الّا خورجین ذهن من انباشتی از هزارها حرف است.
کشکولی:
صدرالدین آفاقی داشتیم!
شهابالدین شهابی کم داشتیم
که اینک شهاب هم
به دعوت مدیر مدرسه فکرت
به این صحن و تِلار پیوست.
مدرسه نیست! فامیلکده! است ←
«آفاقی»ها: که راستاند!
«شهابی»ها: که وسطاند!
«طالبی»ها: که چپاند!
الّا من، که روی سکوی فکری خودم ایستادهام
و دل و قلب و قُلوه و کُلیه به هیچ جناح نسپردهام.
صدرالدین آفاقی: از باب کشکولی عرض شود:
راستی کن که راستان رستند
راستان در جهان قوی دستند
سلام صدرالدین. سلّمنا. سه اسم بیار از سه راست که راستان مانده باشند!
شیخ ربانی: و سلام علی ابراهیم. صباح الخیر و العافیه. خیر الامور اوسطها.
ابوعارف | طالبی دارابی: سلام بر استادم جناب حجتالاسلام ربانی. بنده چپ و راست و وسط و اوسط و اولتراچپ و اولتراراست همه را رصد میکنم ولی روی سکوی چشماندازدارِ خودم ایستادهام. عقلم، بهترین رفیقم هست و خِرَدم را خرج این دستهمَسته نمیکنم. سیاسیمیاسی هم بلد نیستم. رهبری راهش را خوب طی میکند. مهارت، ممارست، مجاهدت، مقاومت، مدامت، مراحمت، مواظبت، محاسبت، مؤمنیت، مقبولیت و مشروعیت. بنده بگذرد و از آن دوست متنزه و مترقی تشکر بنماید.
عصر امروز (۲۵ خرداد ۱۴۰۲) در مجلس ختم پدرِ جناب حجت الاسلام شیخ مالک رجبی شرکت کردیم. واقعا" چه مسجد مجلل و شکوهمندی دیدم؛ مسجد حضرت زینب کبرا سلام الله علیها. باری؛ چه زنهاری داده شد توسط سخنران مراسم جناب حجت الاسلام آسید حسین شفیعی دارابی. من که کنار دوستم حجت الاسلام احمدی نشسته بودم (و درین محفل پند تعداد زیادی از بزرگواران مدرسه فکرت را هم ارادتا" زیارت کردم) به خاطر اندرزِ گران و آموزندهی سخنران، از ایشان خودکار خواستم که برا خویشتنم نکتهبردار باشم. خودکار را داد. از خطیب شنیدم ماهیت مرگ در ابهامبودنش است و این مطلب مهمی بود. آری درست فرمود. بنده هم ابهام مرگ را به نفع آدم میدانم. نامعلومبودن مرگ اثر روحی خوبی دارد. نیز گفتند مرگ، سنت است، وقتی آدم دچارش شد به حسرت میافتد چرا اندوخته کم کرده است و تازه اگر بزهکار باشد در ندامت میافتد. مهم آنجا بود که فرمودند تجنُّبِ از حرام بهترین شیوهی زندگیست؛ وقتی کسی به پای مرگ بیفتد میفهمد چقدر به نفع او بوده است دوری از حرام. البته نیز فرمودند مرگ مایهی یأس نباشد. بهترین جا جایی بود که از رکنالدین روحی شعری خواند؛ یک بیت که مفادش این بود گُرگ از گله میبَرَد ولی گله، آسوده! میچرَد. مجلس سرِ ساعت -موعدی که شیخ مالک در دعوتمان درج کرده بود- خاتمه یافت، اما نمیتوانم تمام کنم ولی انتقاد نکنم که سخنرانی طبق سبک سابق و اسبق سخنران محترم، همچنان بیحد طولانی و دراز شد. نمیگویم مطلب منبر عاید نبود، همهاش تحقیقشده و متقن بود، میگویم طولکشیدن منبر، عاید به حال مستمع نیست، تلخه میدهد. روح حاج رمضان پدر شیخ مالک رحمت باد. دامنه.
پاسخ حجتالاسلام سید حسین شفیعی: بسم الله العلیم الحکیم. آقا ابراهیم سلام علیک. از جنابعالی به جهت تهیه و نگارش گزارش در مورد مجلس ختم مرحوم حاج رمضان رجبی و بارگزاری آن در گروه تشکر می شود. نکاتی را لازم به ذکر میدانم که در فرصت مناسبی عرض خواهم نمود.
پست کپی ارسالی حجت الاسلام شیخ ربانی در صحن محترم هیئت : "عبدالله گنجی فعال رسانه ای در کانال تلگرامی خود نوشت: این متن در باره شخصیت رئیسی است (نه عملکرد که بعضا انتقاد وارد است) زیرا تجربه ۲۴ سال قبل آن را لمس کرده ایم و بعد از ۲۵ سال تریبون رئیس جمهور محل دعوا نیست. کسی را نگران نمی کند. اشکال هم ندارد بگویید فلانی ماله کشید یا چاپلوسی کرد. مسئولیتی هم ندارم. اما نعمت این شخصیت را قدر بدانیم. رئیسی شانی برای خود قایل نیست "من" نمی شناسد. بی ادعاست! سوگلی هایی با خط قرمز ندارد. باند ندارد. روحیه باندی ندارد. مثلا مشایی،واعظی ندارد. جیب نزدیکان در اطرافش باز نیست! به موانع فرضی و موهوم حمله نمی کند و آن را عامل ناکامی نمی داند. با دوقطبی آفرینی مردم را سرکار نمی گذارد و دنبال نخود سیاه نمی فرستد. فضا را رازآلوده نمی کند بگم بگم ندارد. به منتقدان یک بار هم توهین نمی کند عبارت "اگر می گذاشتند.." و یا " نمی گذارند " ندارد. تربیونهایش منشا تنش و تحریک سیاسی در کشور نیست. اختلافات با قوا را به مردم نمی آورد. آرامش مردم را بهم نمی ریزد. دهها اکانت اینجا تهمت و توهین و تحقیرش می کنند شکایت نمی کند. پاسخ هم نمی دهد. مدعای آزادی هم ندارد! اصرار بر نظریه پردازی و حرفهای فلسفی از تربیون قدرت ندارند. بین نخبگان و توده فاصله نمی گذارد. شبانه روز مثل سرباز(نه ژنرال) میدَود. از هیچ کس طلبکار هم نیست. به همین دلایل مدیرانش هم درگیر ذهنیات سیاسی نیستند. قدر این نعمت را بدون منفعت طلبی و فراتر از قبیله گرایی باید دانست! معتقدم همین اخلاص و یک رنگی آبروی وی را نزد ملت ایران حفظ و ارتقا می دهد. سنت های الهی سوخت و سوز ندارد!"
ابراهیم | طالبی دامنه دارابی: جناب حجت الاسلام ربانی سلام. گرچه دأب بنده این بوده و هست که روی پستهای کپی، نه توفقی کنم نه نظری بنگارم. این متن کپی ارسالی شما را هم همان جملات نخستش را خواندم. خواستم درینباره بگویم بارها گفتم جنس حجت الاسلام سید ابراهیم رئیسی فرق دارد. از ایشان انتظار میرفت در برابر فساد و افرادی از تیم دولتهای ماضی! و ماضی بعید! و ماضی ابعَد! قاطع بایستد. مماشات او را هم مبتلا کرد. به هر کار خوبی هم که کرده خداقوت دارد. ملت از هر کس که با رأی نافذش، قدرت در دست گیرد ولی از کنار فساد بگذرد، خواه و ناخواه میبُرّد. کاش استاد ربانی فرصتهای خود را درین صحن محترم هیئت، به جای پراکنِش کپیها و حرفهای دیگران، برای تراوشهای فکر خود صرف میکرد. کی میخواهید زکات بپردازد؟! دانش شما را دوش گرفته است. کشکولی نگویم مِه جِر پَلی جِه در زَن دِه! دامنه.
شیخ محمدرضا احمدی [در پاسخ به توحید | طالبی] سلام جناب طالبی عزیز. با دوستان اختلاط میکنیم. تو این مدت برای توجیه برجام، ترکمنچای که منفور ذهنی و تاریخی و نمونه ذلت ایرانیها هست توجیه شد. شک نداشته باشید این روند، به توجیه قراردادهایی مانند ۱۹۰۷ که براحتی ایران را بین خودشان تقسیم کردند خواهد انجامید. نکنه خدای ناکرده، با بحثهای تاریخ گذشته، تاریخ تحریف شود. ما هرچه داریم، از قرآن داریم. سالیان سال است شخصیتهای بزرگی حول محور قرآن کار میکنند، اما انگار هیچ کاری نشده است، نه این که اندیشمندان کاری نکرده باشند، بلکه عظمت قرآن به گونه ای است که هرچه بکاوی و بگویی، کم گفته ای. این کلام نورانی امام امیرالمومنین هم تقدیم شما و همه قرآنیان: انَّ اَلْقُرْآنَ ظَاهِرُهُ أَنِیقٌ وَ بَاطِنُهُ عَمِیقٌ لاَ تَفْنَى عَجَائِبُهُ وَ لاَ تَنْقَضِی غَرَائِبُهُ وَ لاَ تُکْشَفُ اَلظُّلُمَاتُ إِلاَّ بِه. بدرستى که ظاهر قرآن نیکو و باطن آن عمیق است. شگفتیهاى آن از بین نمى رود و غرایب آن تمام نمى گردد و تاریکیها، جز به سبب قرآن، گشوده نمى شود.
توحید | طالبی: همه رفیقم آق سید علیاصغر را دعوت میکنند از بیقراری به قرارگاه برسد و تعزیتش را فرمانِ بس دهد. اما دیدید دیروز خطیب مجلس ترحیم پدر آشیخ مالک، یعنی جناب حجتالاسلام شفیعی دارابی مثال از حضرت زین العابدین امام سجاد علیه السلام زد که پس از کربلا تا چهل و اندی سال در اشک بود و مثال حضرت یعقوب نبی ع را زد که در بیخبری از یوسف پیامبر ع بیناییاش رفت. اینک چگونه رفیقم در غم جوادش؛ سیدجوادی که او دقیق میداند چقدر در عشق حضرت اباعبدالله ع زنجیر زد و به سوگ نشست و گریست، نگرید! او علمالیقین دارد که سیدجوادش در عشق امام حسین ع بود و آن سالارِ همهی سپهسالاران عالم را در جانش نگه میداشت؛ غم رفیقم سید ازین ناحیه است؛ ناحیهی حسین بن علی ع که امام زین العابدین ع را تا سالها در غم و اشک و حزن فرو برد. در زیارت مشهد رفیقم به خود آقا امام رضا ع قول داد به زندگی بازگردد، و میدانم او این هنر را هم دارد که حزن مصیبت فرزندش را در عاشورا عطا کند و زندگی را در سایهسار خود بر بیت بگستراند. اگر سیاهی از پوشش بیرون نزد، فقط به خاطر عشق او به جوادش است که اظهر الشمس برش معلوم است که فرزندش اهل شیدایی به سرور شهیدان آقا امام حسین علیه السلام بود. درود به دل تو و دل او. صدها بار رحمت به جوادش. سیدی جوان و جواد که از نوزادی بر من آشنا بود. اشک نگذاشت ادامه دهم... .
تقدیم بود
به خودت جناب احمدی
به خود سید علی اصغر
به زنعموی عزیزم معصوم که برای من عظمت و معنویت دارد.
جناب احمدی [در پاسخ به توحید | طالبی] بسیار زیبا فرمودید. بنده توان درک آنچه که بر سید عزیز گذشت را ندارم، اما سید ما توان درک بخشهایی از آنچه بر سید و سالار شهیدان گذشت را دارد. دعا میکنیم به حق ابا عبدالله الحسین علیه السلام، خداوند آرامش قلبی و اطمینان درونی را به ایشان و همسر مکرمه شان عنایت فرماید.
توحید طالبی: حیف که شایسته نبودم شیخ شوم. وگرنه اگر شیخ میشدم در هر منبر بعد از آغاز کلام فقط با سه کلمهی: «به» «نام» «خدا» و «سلام» مستقیم میرفتم سروقت مصیبت که همهچیز در عاشورا هست؛ تمام نیازهای بشر در آنجا آموزه دارد. عرفانگرایی، عبادتورزی، عدالتگری، علماندوزی، انساندوستی، و در یک کلمه دفن انانیت و نوج نورانیت. متشکرم شیخ احمدی. بلی؛ گاه وقتی درین صحن وقتش رسد مصیبت میخوانم برای دوستم سید علیاصغر که دل ندارم دلش تنها باشد.
بُت و بیت
به نام خدا. سلام. هر دو، مصنوع (=ساختهشده)ی دست بشر است؛ بُت و بیت. بُت را آزر -عموی حضرت ابراهیم پیامبر ع- پیکرتراشی میکرد و بُتپرستان پیشگاهش به خاک مذلّت میافتادند، حاجت میطلبیدند، گمان داشتند آفریدگار اوست، پروردگار هم همو. متدین به دینِ بُتی!! حتی اگر آن بُت را خالق کل نمیپنداشت ولی وی را در امر آفرینش، با خدایان دگر شرکت میداد و همین، شِرک (=شریک قائلشدن) را پدیدار میساخت که انسان مبداء و معاد را از آن بُتی عاجز و جسم توخالی میدانست که به دست پیکراتراشان ساخته میشد. اما بیت را تحت امر خدای باریتعالی، ابراهیم نبی ع ساخت که حنیف بود و خداپرست و الهیاندیش. هرچه غروب میکرد، پایان داشت، شعور نداشت، عجز در قدرت داشت، از دستش چیزی برنمیآمد، فقط پیکر بیخاصیت تنومند به روح بود چون هُبل و لات و عُزّا و این ردیف اسمها و رسمها همه را با تبر شکست و برگردن بت کناری انداخت و با عقیده، همهی اوهامپرستیها را رد کرد. خود هم به امر جبّار وقت نَمرود روزگار به آتش افکنده شد که گداخته و ذوب و نابود شود اما خدای آفریدگارِ متعالِ مهربان زبانهها (به محلی: بَل) شعلهی برافروختهی خشونت را بر بندهاش ابراهیم نبی ع بَرد و سرد کرد که گوییم گلستان شد.
حجگزار حجگزار حجگزار بدان امروز این تویی که باید فرق و تمیز دهی که با بُتی یا بیت؟! اگر برای بیت هم هویت مستقل قائل شوی و آن را دخیل در کارِ بیهمتای خدا، توحید را در خود نابود کردی و آن وقت آن بیت و نماد که حتی "بیت الله الحرام" هم باشد، با بُت مو نمیزند. بدان که فرق بُت و بیت در همین یک حرفِ "ی" در وسط بیت است که در نیت خود اگر اخلاص و وحدانیت و توحیدگرایی جا ندهی و نخواهی پس از زیارت خانهی نمادین خدا، حالِ تو به دست حضرت محول الاحوال دگرگون شود، بیت مکه هم همان بُت میشود که گِردش فقط سوری و صوری و زورکی! میگردی!! آنهم هفت (=بینهایت) بار. روحِ باعظمتِ عبادت کنار کعبه -که مناسک منا و مشعر و عرفات و رَمی جمرات (سنگ به ابلیس زدن) و دهها فعلِ راز و رمزدار و ریز و درشت، مثل تصغیر (=موی سر را از ته تیغزدن) در حج اوج عجیب و شگفانگیز دارد- نشان آن است فقط با این بیت، در قبلهای، و قلبت پاکیزه. لذا حاجی کسیست که آهنگِ حیاتش پس از طواف گرد بیت خدا، نو شده و از هر تراشه، توجه، تمایل، تکاپو و تقلای غلط پاک گردیده باشد؛ یعنی فردی مهیّای الهیات و انسانی کاملا" زیرورو شده و تربیتشده و از کُنج بیت مقدس کعبهی قبله بازگشته. دامنه.
سید علی اصغر شفیعی: سلام با روح به حج رفته. کشکولی : حاجی عصر جدید با پول هنگفتی که هزینه حج خویش می کند بس اش نیست که حاجی شود. جدی : سادگی باور به امر توحید آنقدرآسان است که انسان با قبولش لذت هم می برد . البته بنده به لحاظ محتوی و ماهیت اعتقاد دارم کسانیکه به جبهه رفتند حاجی و کربلایی واقعی هستند به جز خودم
توحید | طالبی: سلام آق سید علی اصغر. این تعبیرت: «با روح به حج رفته» جالب بود. آری، رزمندگان، همچنان و هر زمان در گرد کعبهاند حتی اگر در دورترین مرزها به دفاع از کیان کشور و دین و مردم مشغول باشند. بابت نظراتت زیر متنهای امروز و روزهای پیشینم، متشکرم و نکته میآموزم. دلت دربست، در بسط معرفت است. برم نماز که نیست نیاز و رازی چونان نماز.
شیخ محمد رضا احمدی: سلام آقای طالبی عزیز. متن جالبی بود، با تعابیر زیبا. گفته بود: به طواف کعبه رفتم به حرم رهم ندادند / که تو در برون چه کردی که درون خانه آیی. در بیرون مشغول خوش و بش و داد و ستد با بت ها بودیم، وقتی خواستیم وارد بیت شویم راهمان ندادند. گفتند ورود همراه یا همراهان ممنوع. عرض کردم همراهی ندارم، تنها هستم. گفت خوب نگاه کن این همه لشگر برای شما نیست؟ وقتی خوب نگریستم، دیدم چه بتان جورواجوری همراه من هستند که نه آزر عموی ابراهیم، که خودم آنها را تراشیدم و در جای جای قلبم نصب کردم. حجاب هایی از جنس شیطان که دور خود بافته ام و قدم های مرا سنگین نمودند. این ایام بیش از همیشه یاد حج و مناسک و اعمال عرفانی و نورانی آن هستیم. وقتی به عزیمت حجاج نگاه می کنیم، بدون اراده آرزوی یک سفر دیگر در دلمان نقش می بندد.
توحید | طالبی: استاد حجت الاسلام احمدی سلام. بیتعارف از خواندن این تفسیر کوتاه شما لبریز لذت شدم. بیرون و درون را مطرح کردی. آری هر کس ممکن است در همان گوشهگوشهی حج آزر در درونش حمل کند و بُت بتراشد شکیلتر از آزر عموی حضرت ابراهیم علیه السلام و دور بیت الله الحرام را بگردد اما دورتر شود! و حاجی توحیدی کسی است که آزر را به درونش راه ندهد که پیکرتراش بت مدرن شود. احمدی ازت متشکرم که قشنگ و جذاب وارد شدید و این نبود مگر این که حالی به شما دست داد و نگاشتی. شخصاً هر اندیشمندی از حج چیزی نوشت مثل زندهیاد دکتر علی شریعتی با تمام اشتیاق خواندم. یا در آینده شخصیتی ظهور کند که باز نیز چو او زیبا در حج و میعاد با ابراهیم ع بنویسد خواهم خواند. عجالتاً عرض کنم در حج هنوز هم آزر و ابراهیم ع هر دو میتوانند در جلد حاجی ظهور کنند؛ آزر در حجگزار تجلی کند، بیت، بُت میشود ولی اگر ابراهیم ع در حاجیها تجلی کند بُت درون و بیرون را با تبر تقوا و عقیدهی توحید خواهند شکست. سپاسگزارم ازت.
...
حجت الاسلام شیخ مردان کافتری کِلایی نکایی
حجت الاسلام شیخ عشوری لالیمی
جناب آقای ابراهیم اکبری بزمینآبادی
جناب حاج شیخ احمد آهنگر دارابی
حجت الاسلام
آق سید شفیع شفیعی دارابی
غروب ۲۸ خرداد ۱۴۰۲ حرم حضرت معصومه (س)
یک گزارش مصور و مکتوب از دیشب
به نام خدا. سلام. دیشب تا فرا رسد، غروبش را حرم حاضر شدم. (عکس) بعد، قدم از قدم در چهارمردان قم برداشتم و از هر سو که مینگریستم زائر و عزادار دیدم؛ از ایران و جهان اسلام، نیز نوای نوحههای محزون و دلچسب. آخه قم برای شبِ شهادت امام جواد (ع) -که برادرزادهی حضرت معصومه (س) است- بینهایت حرمت قائل است. ازینرو وقتی در دَمدَمای شب از کوچههای باریک در بافت اصلی قم عبور میکردم بوی غذا مشامم را تحریک میکرد و آهنگ نوحهها از خونهها، روحم را تهییج و تنزیه. خودم حالم از همین شبِ شهادت امام جوادالائمه (ع) به بعد، حسّ مُحرّم به خود میگیرد؛ سوگواری حضرت جواد انگار مقدمه است برای مهیای ماهِ محرم شدن. بگذرم.
نماز جماعت را در خانهی رفیقم جناب حجتالاسلام حاج شیخ احمد آهنگر دارابی ایستادیم و به دوست ما جناب حجتالاسلام عشوری لالیمی اقتداء کردیم. سپس به منزل پسرعمهام جناب حجتالاسلام آق سید شفیع شفیعی رفتم -در همان محدوده- که آن جا هم مجلس روضه منعقد بود. (عکس) آنگاه مجدد به بیت حاج شیخ احمد برگشتم و پای منبر مختصر و مفید دوست ما جناب حجتالاسلام شیخ مردان کافتری کِلایی نکایی نشستم که همواره مرتب و مطالعهشده و مستند سخن میرانَد. (عکس)
وی نکات سازنده سر داد و سرِ ما را برای فکوریت بیشتر بر زانویمان زد که در ژرفا رویم. تقریباً به برداشتِ آزاد من، اینگونه گفت در نماز شبانهروز، نمازگزارها ۶۲ بار اسم از رحمت خدا میآورند از بسم الله گرفته تا سلام آخر و این پیامش این است رحمت خدا بر سایر صفات سبقت دارد. نیز گفت مبنای پیامبر اکرم (ص) بر «مُدارا»ست و طبق آیهی ۱۵۹ آل عمران لِنْت (=نرمخویی) و پرهیز از فَظّ (=جفاکاری و بیرحمی) و گذشت و عفو میباشد. منبر تمام شد و شام خوشطعم و پرگوشت و معطر به عطر طارم مهیا. خوردیم و با شلیل پذیرایی شدیم و برگشتیم به خانه. دامنه.
برای روز شهادت امروز -که ۲۹ خرداد روز درگذشت تئوریسن متدیّن و معلم انقلاب زندهیاد دکتر علی شریعتی مزینانی هم مصادف شده است- بنده هم، دو نکته میگویم:
یکم: امام رضا (ع) نامهای برای امام جواد (ع) نوشت. مضمونش این بود:
«...من تو را سوگند میدهم که ورود و خروج خود را از درب بزرگ قرار دهی... تا هر کسی را که از تو حاجتی خواهد از بخشش خود بهرهمند گردانی.» امام جواد ع چنین کردند.
دوم: سه سخن هم از دکتر شریعتی میگویم:
۱. «هرگز از کسی که همیشه با من موافق بود، چیزی یاد نگرفتم.» ۲. «هرکس نه تنها به میزان معلوماتی که دارد عالِم نیست، بلکه به میزان مجهولاتی که در عالَم احساس می کند، عالِم است.» ۳. «زندگی چیست؟ نان. آزادی. فرهنگ. ایمان و نیز دوستداشتن.»
یک حاشیه هم بنویسم: حضرت امام جواد (ع) درِ خانهاش گشوده بود و این یعنی تمام مردم و مستمندان، بتوانند آسان به آن امام دسترسی داشته باشند. و شاید بیحکمت نباشد برای همین درِ گشاد و گشوده -که سفارش پدرش امام رئوفِ رضا (ع) بوده است- همهی زائران مشهد مقدس، علاقهی عجیبی دارند از بابالجوادِ حرم امام رضا در خیابان شهید حجت الاسلام سید علی اندرزگو (خسروی نو) به صحن و سرا و رواقهای رضوی مشرف شوند. گویی نیاز زائر ازین درِ حرم به راز و رمز متصل است؛ رمزی به اسم مقدس جوادالائمه. دامنه.
شیخ محمد رضا احمدی: سلام جناب طالبی عزیز. سالروز شهادت امام جواد علیه السلام را تسلیت می گویم. آخرین صوتی که در کانال تلگرامی دکتر سروش قرار داده شد، ایشان می گوید "شریعتی ضد روحانیت بود ضد صنف روحانی بود" "تزویر یعنی صنف روحانیت" و این را پنهان نمی کرد. شما از آثار و رفتار دکترشریعتی ضدیت با روحانیت برداشت می کنید یا انتقاد نسبت به تفکر و مشی روحانیت؟
جناب استاد حجت الاسلام احمدی سلام. البته خودتان پاسخ این پرسشتان را میدانید. آقای دکتر عبدالکریم سروش مدتیست برای پشتیانسازی گفتههای اوهامی خویش، افراد تاریخی را به رنگِ تئوریهای خود لعاب میزند. زندهیاد دکتر علی شریعتی روحانیت عصر شاه را خوب میشناخت. انتظارات خود را مطرح میساخت. ضدیت عقیدتی نداشت، انتقادات مبارزاتی داشت که چرا اسلام را معرفی نمیکنند. امام خمینی ره هم همزمان هم از شاه انتقاد میکرد و مبارزه و نهضت و هم با علمای ساکت. شریعتی درصدد بود با تفسیر برترین مفاهیم دینی، مشیء روحانیت را ممزوج با نهضت کند.
شیخ محمد رضا احمدی: یک دیدگاهی می گوید گروه فرقان فرزندان فکری و معنوی دکتر شریعتی هستند، البته باور آن سخت است. درست است شریعتی اسلام "فریادی" را فریاد می زد، اما دوست نداشت گروهی مانند فرقان به هر روحانی انگ اسلام سکوت بزنند و او را ترور کنند. روحانیونی مانند شهید مطهری و مفتح و ... اما با سخنانی که امروز از دکتر سروش شنیدم و تصویری که ایشان از شریعتی نشان داد، ظاهرا این فرضیه تقویت می شود.
دامنه |: مجدد سلام آقای احمدی. از اسلام هم هر کس هر جور خواست برداشت میکند! از خوارج گرفته تا افکار عصبی و تعصبی و خرافهای امروزهروزان. ممنونم فرضیهام را مهر تأیید زدید.
توحید | طالبی: تسلیت دارم به دوست و همسایهام جناب حسین محسنی در غم درگذشت مادرش که از روستای اوسا بود و انسانی بامحبت و پاکنهاد. استاد ربانی فنّ بیان دارند و بلدند چه بگویند. از این جا بر آن دوست فاضل حوزه، سلام و عرض ادب و ارادت دارم. از انعکاس تصویر و توضیح مراسم ختم سپاسگزارم. خدای باریتعالی سیدجوادت را که نازنینِ تو بود، امروز با امام جواد ع مظهر جود، همنشین و هممَصاحب سازد و مصیبتت را بکاهد.
نکتهی ادبیاتی: نوشتی: «افضل تر». در عربی وقتی واژهای به «افعَل» رود، الفِ حرف اول آن لغت، همان «تَر» در فارسی است. پس افضل، «تر» نمیگیرد. خودِ الفِ «افضل»، همین «تر» و «ترین» را معنی میدهد.
دو پیشه
به نام خدا. سلام. سید ابوالقاسم میرفندرسکی اهل روستای میرفندرسک رامیان استرآباد (=گرگان) فقیه، حکیم، ادیب عصر صفوی در قرن یازدهم هجری که در جفر و کیمیا یدِ طولانی داشت درین "رسالهی صناعیه» علاوه بر حکمت و عرفان، به پیشهها هم پرداخت. مطالعهاش برایم جذابیت داشت و در صفحهی ۶۶اش، موردِ منحصر و خاص؛ که خواهم پرداخت. وی پیشهها را این طور دسته ساخت:
پیامبری
پیشوایی
فیلسوفی (حکیمی)
متکلمی
فقیهی (حکمت عملی)
صنایع عملی (پزشکی، مهندسی و ...)
علمهای خاص (موسیقی، منجمی، اصول فقه) که درین دسته پیشه از عمل خبری نیست.
از طبقهبندی پیشه مشخص است مرحوم میرفندرسکی به لایهها در اجتماع باور دارد و از نظرش ورود به دو پیشهی «پیامبری ، پیشوایی» ویژهی اشخاص خاص است؛ ولی دروازهی سایر پیشه را برای ورود و خروج اشخاص، باز میداند و اشتغال به آن را از آنِ همگان.
یک نکتهی علمی هم بگویم: میرفندرسکی چون خود فیلسوف و حکیم بود، فرق فیلسوف حکیم با متکلم را درین میداند (ر.ک: ص ۶۸) که حکیم علمش از "لِمّ" است یعنی از راه فکر و خِرَد؛ که راز اختلاف شریعتها را نیک درمییابد. اما متکلم علمش از "اِنّ" است یعنی فقط همان شریعت را میپذیرد که در آن زاده شده و با آن زیسته است. دامنه.
شیخ ربانی: آقا ابراهیم صدیق و ادیب سلام علیکم، وصف حال را از زبان شاعری عرض میکنم :
صافی آب مرا یاد تو انداخت صدیق
تو دلت سبز ، لبت سرخ ، چراغت روشن
چرخ روزیت همیشه چرخان
نفست داغ ، تنت گرم ، دعایت با من
همیشه مستدام با مرام.
توحید | طالبی: جناب استاد ربانی سلام. برای من -و شاید افراد فراوان- داشتن دوستِ روحانی، شبیه یک آینه است. آینهای که در آن آموزههای معنوی زندگی را میتوان بهآسانی دید و خودشناسی و سپس خداشناسی خود را قوی ساخت. روحانیان آموزگارانیاند که هر گاه جامعه به علت عواملی، تب کند، طبابت و تبسنجی و طبعسنجی آنان تازه آغاز میشود. وای روزی طبیبِ روحِ مردم، تب را ببیند و خود را به تعَب و تاب اندازد و از صحنه متواری شود. فردِ روحانی چون با فکر و روح و عقیده و خُلق و خوی مردم سر و کار دارد، باید از بالاترین بُردباران باشد و با کمترین نقد و انتقاد و انتظار و توقعات و حتی اعتراضات پا به فرار نگذارد. انبیای الهی -علیهمالسلام- بیشترین آزارها را بر خود هموار کردند تا همواره دستِ بشر را در دست حقیقت گذارند. بگذرم که شما صدیق گرامی از جنس اعلایید و دانش و ارزش را میشود ازت اخذ کرد. آن هم خُذی که قرآن تأکید میورزد؛ یعنی محکم و باقوت گرفتن. من از شما میگیرم؛ معارف را، معاریف را، مکاتیب را، مشاهیر را، و در یک کلمهی خلاصه: مُرّ شریعت را و مرام مروت را. رفیقم آق سید علیاصغر هم -که اینک در دستهی کسانیست که داغِ درد را در دل داغش دارد- خوب شما را شناخته است و شناسانده است. روحانی باید دهِش داشته باشد؛ دادنِ دانش و ارزش برای گرَوِشِ حق و ستایش ربّ.
آق سید حسین شفیعی دارابی به سید علیاصغر: ... ۲) بر اساس فهم خویش از آموزه های دینی و گفتار ارباب فن؛ بر این باورم: عشق به عرفان و سیر و سلوک در حوزه معنویات، ریشه در فطرت خدادی دارد؛ شاهد بر درستی این مدعا، سوء استفاده های طراحان عرفان های دروغین نوظهور است؛ یعنی آنان با توجه به فطری بودن توجه و عشق به عرفان، می کوشند مطالب انحرافی خویش را همخوان با گرایش فطری افراد جلوه دهند؛ ۳) بر اساس واقعیات موجود در عرصه عرفان و معنویات، بر این باورم: عرفان از غیر طریق مکتب اهلبیت (ع) یا منتهی به صوفی گری و غلو می شود؛ و یا به شیطان پرستی و دیگر عرفان های دروغین نوظهوریکه قارچ گونه شاهد بروز و سر برآوردن آنها در گوشه و کنار داخل و خارج کشور هستیم؛ و کسانیکه از غیر منش آل الرسول (ع) دنبال عرفان هستند، دچار ضلالت شده و زندگیشان آمیخته با جهل مرکب می باشد؛...
ابوعارف | طالبی دارابی: جناب استاد حجت الاسلام آسید حسینآقا شفیعی دارابی سلام. بند ۲ و ۳ آنقدر اهمیت دارد که میتوان آن را تبدیل به یک مقاله کرد، زیرا مقولهی فریبندهی نوظهورعرفانهای کاذب را به زیر افکند. موافق هستم با این دو فراز این دو بند، که بندگان خدا جز ازراه شرع و عقل به مقصد و منتهی نائل نمیشوند. متشکرم.
دامنه |: در مورد عکس کرم. جناب عبدالرحیم آفاقی سلام. هم عکس، عالی و درخشش داشت و هم مکث و درنگت بر آن. آفرین بر این مرام و احترام.
توحید | طالبی: آق سید علیاصغر سلام. موافقم تمام که فرمودی دکتر در القای پیام پرحرارت ظهور داشت. بلی؛ شریعتی چندین دسته مفاهیم کلیدی اسلام و اهل بیت علیهم السلام را که در طول تاریخ ستمگران امویان و عباسیان گرد و غبار بر آن نشانده بودند، وارد صحنه کرد و درخشندگیهای آن را به جهان نمایاند؛ عین کاری که مرحوم آیتالله سید محمود طالقانی برای قرآن کرده بود و در جلسات «پرتوی از قرآن» این کتاب مجد و مجید خدای حکیم و مهربان را به صحنه آورده بود. از شما برای توجهدادن به ارزش این جور مسائل تقدیر دارم.
روزنامه خراسان
(۳۱ خرداد ۱۴۰۲)
۶۰۲ دشت ایران
به نام خدا. سلام. امروز وقتی چشمم به روزنامهی چاپ امروز "خراسان" ۳۱ خرداد ۱۴۰۲ خورد (عکس بالا) خیلی مهم دیدم که به آن بپردازم. پرداختم. آقای «احد وظیفه» رئیس مرکز ملی اقلیم و مدیریت بحران خشکسالی سازمان هواشناسی کشور گفته خشکسالی در کشور ۳۰ ساله شد. یعنی از سال ۱۳۷۲ به بعد شروع شده و همچنان ادامه دارد. مهمتر اینه که ۶۰۲ دشت ایران در معرض فرونشست هستند. این را سازمان هواشناسی گفته. یکی از راههای مقابله با فرونشست دشت، آبخیزداری است. او همچنین فاش ساخته "ما فلز میلگرد را در آزمایشگاه تستِ مصالح تحت فشار سهبعدی قرار دادیم مثل پنیر بریده شده است که اینها باید جلوگیری شود."
نکته: بلای سخت خشکسالیی پیوسته واقعا" فجیع است خصوصا" وقتی تَرسالیِ متناوب هم ضعیف باشد و از سوی دیگر مصرف آب هم کاملاً بیرویه و دقیقاً هدرداد باشد و افراد همچنان در نگاه به آب در افراط و اسراف به سر برند و هیچ ازین بحران سر در نیاورند و حتی برای زمین و نسل آتی دل نسوزانند. ای کاش مانند شهید مصطفی چمران که از بنیانگذاران بااخلاصِ خط حقیقت، مقاومت، میدان، منطق، غیرت، شرافت و زندگانی سالم و سِلم و تسلیم خداوند متعال بود، خط زندگی گیریم که حقیقتاً حیات طیبه داشت و اسوهی اهل دل و دریادلان شد. روح زنده و زندگیساز او -که امروز سالروز شهادتش هست- همچنان معلم و استاد همهی شرافتمندان دنیا باد. دامنه.
جناب استاد حجت الاسلام شفیعی مازندرانی سلام. این بیت را الحق و الانصاف درست و بههنگام سُرایش کردید، این را میگم:
«آن چه دشمن بهرِ زن یا مرد، می ورزد حقوق
گر بکاوی نیست جز تخریبِ حقِ این و آن»
این نشان میدهد شاعر از اوضاع روز مطلع است و به نقدش رفته است. بلی؛ واقعاً کاوش هم نیاز نیست، چنان روشن است رفتار زشت دشمن که به تابش شمس و قمر هم نیازی نیست از بس دروغشان آفتابیست!
نکتهی ادبی این که در مصرع اولی این بیت بعد از «یا»ی تبعیض و تمیز، بهتر نبود ویرگول را کنار «زن» میگذاشتی و سیلاب واژگان آسان به زبان آید؟ این طوری: «آن چه دشمن بهرِ زن، یا مرد میورزد حقوق».
البته بنده چند باری زیر شعرهای شما نظر دادم اما توجه و جوابی ندیدم. با این وجود بازم تن دادم که نظر دهم چون بیت مهمی بود. درود.
السلام علیکم و رحمه الله وبرکاته. جناب توحید عزیز مستحضرند که ویرگول غالبا نشان مکث گوتاه یا جهت پیشگیری از مضاف واقع شدن کلمه ای بسوی مضاف الیه احتمالی است ولی این موردی که اشاره فرمودید خود «یا» فاصله انداز است و بستگی به خواننده دارد. در هر صورت از توجه و تعمق دقیق حضرتعالی تشکر دارم و نشان می دهد که الحمد لله اهل کمالات هستید. دوست دارم در خدمت باشم اگر موردی را پاسخ ندادم باور بفرمائید گاهی جند روزی وقت نکردم سری به این برنامه بزنم زیرا سرم خیلی شلوغ است وقت کم میآورم با بزرگی خوتان ببخشید. خیلی متشکرم.ارادتمند شفیعی مازندرانی.
سنگ و سندان
به نام خدا. سلام. رهبری معظم دیروز در دیدار آقای اسماعیل هنیه با ایشان، مبنای حمایت ایران از فلسطین را "ناشی از فقه و شریعت اسلامی" دانستند "نه حرکات تاکتیکی و یا دیپلماسی". این بیان شامل چند پیام است:
یکم: شریعت نسبت به سرنوشت مسلمین خنثی و خائف نیست.
دوم: ایران درین عصر -که انقلاب اسلامی به عنوان عصای قَیّم، آن را راه میبرَد- از شریعت دستور میگیرد.
سوم: فقه -که تفسیر اجتهادی عالمان دین از متون دین است- شریعت را زنده نگه میدارد و نمیگذارد گردِ کورانِ تاریخ بر چهرهی مکتب چیره گردد.
چهارم: تاکتیک (=به قول فرهنگستان فارسی: راهکُنِش) و دیپلماسی (=فنّ ارتباط زبانمحور مقامات با مقامات) گرچه در مسئلهی فلسطین نقش درجهی یک برای بازیگری ایران است، اما مبنای این کار در شریعت ریشه دارد که مسلمان به فرمان پیامبر ص مجاز نیست از اهتمام به امور مسلمین شانه خالی کند.
پنجم: رهبری درین جملهی بنیادی، طبق اندیشهی انقلابییی که از دیرباز -در نهضت و نظام- به آن شهرت و محوریت داشتتند- خط نظام و جهان اسلام را برجسته ساختند و نیز راه نظری و عملی را برای جوانان فلسطین تعیین کردهاند؛ نسل مؤمن و مبارز میدان مقاومت که به برکت تفکر میدانی شهید حاج قاسم سلیمانی (چهرهی سوم متنفذ نظام بعد از امام ره و رهبری معظم) ظهوری سازماندهیشدهتر و شگفتانگیزتر کردهاند. شکی نیست بخش غیرتِ جهان اسلام به تفکر رهبری معظم دقت دارد و خط و ربط میگیرد و این نفوذ معنوی و فکری رهبری است که غرب هم از آن خوب! خبر دارد.
سپاس باید داشت ازین رهبری که بدون هراس در برابر خطوط پیچیدهی نظام زورگوی غربی، قاطع، منطقی و قوی و هدفمند ایستاده است و سخنان راستین دارد. وقتی اسرائیل سندان دارد، جوان فلسطین، باید هم سنگ داشته باشد. دامنه.
حوزه کنشگری کند
به نام خدا. سلام. حجت الاسلام علیرضا اعرافی مدیر حوزههای علمیهی کشور دربارهی حوزهی علمیه گفته "حوزه باید دامنهی کنشگری خود را توسعه دهد". چرا این جمله باید برایم این قدر مهم بوده باشد که وقتم را روی آن گذارم؟ علت روشن است؛ "کنشگری". اگر حقیقا" حوزه علاوه بر حجم بالای واکنشگری -که اغلب به آن مبتلا شده است (وگاه البته لازم هم بوده و هست) دست به کنشگری بزند، نشان داده است نیازهای زمانه را شناخته است و به عنوان یک صنفِ پیشروی علمی و دینی، مسائل را پیشاپیش در نظر میگیرد و برای آن فکری در سر دارد.
دانشور حوزه کسیست که صرفا" در گذشته نمانَد؛ بلکه حال را راهنما باشد و آینده را در حد متعارف چارهجو. این است که مدیرکل حوزه هم فهمیده شئون روحانیت، کنشگری است. منظور از کُنش این است خود حوزه بهوجودآورندهی فکر نو باشد. چون جامعه در امتداد دانش و فن و ابزار، خود را در معرض دگرگونی میبیند و حوزه اگر این سه ضلع تمدنی را در تفکرات خود جای ندهد، به نظرم از کاروان انسان پَس میافتد و آن وقت نوشوندگی خودبهخود حوزه را کنار میزند و کارِ پیامبرانهی حوزههای علمیه به یک کار کاملا" ظاهرگرایانه تبدیل میشود و به جای تولید محتوا، به بازگویی مکررات میافتد.
به نظرم آقای اعرافی حرف فوقالعادهای زده است. شخصا"به چنین فکر و نگرش علاقه و اعتقاد دارم. هر کوشش برای حذف حوزه از جامعه، مثل آن مانَد که خون را از رگ زد و انسان را در خلاء تنها رها کرد. غیرعقلانیترین رفتار کارِ کسانی است که به واسطهی چند عیب و نقص، به فکر این افتاده است ایران عینِ دو دورهی رنسانس و روشنگری غرب، باید کلک روحانیت را بکنَد! چون کارِ کلیسای قرون وسطا را دارد تکرار میکند. هان! حوزه! کنشگری کن، عمل و نظر. دامنه.
نظر حجت الاسلام دارابکلایی: سلام علیکم آقا ابراهیم کنشگر مسائل سیاسی و اجتماعی. در مورد بحث انتخابی شما کاملا درست اشاره کردید . حوزه ی علمیه چندین رسالت سنگین دارد که مهمترین بخش ان عبارت است :
الف : فراگیری معارف الهی و آموزه های معارف اهل بیت علیهم السلام. ب : انتقال وگسترش این معارف در سطوح جامعه. ج : مرزبانی اندیشه ها و جلوگیری از نفوذ مبانی انحرافی. د : پیوند معارف و آموزه ها با مردم و نخبگان و صاحب نظران و ایجاد اتحاد در بین ادیان و مکاتب و... بنابراین : در چهار بخش مهم فوق و رسالت حوزویان . مهمترین سلاح علم و قلم و فکر مشی کنشگری که همان پردازش و شناخت و بررسی جریانات و اندیشه ها ست پس در حوزه ضرورت دارد که به مقوله ی کنشگری بیشتر اهتمام داده و از همه ی ظرفیتهای موجود بهره گیرد اگرچه با شناختی که شش سال مسولیت داشتم و مرتبط با حوزه های علمیه بود موفقیت های خوبی حوزه ی علمیه در این بخش داشته و مسیر خوبی را آغاز کرده است.
جناب حجت الاسلام دارابکلایی سلام. نظری جالب و متناسب با متن دادهاید. از بخشهای چهارگانه بند ج همان واکنشگری است و مابقی کنشگری. بنده هم مرزبانی عقیده توسط روحانیت را خیلی مهم میدانم که به مدارا باید همراه باشد. دیدگاه مهمی بود. تشکر وافر دارم.
اتفاق در توحید ، اختلاف در شرع
به نام خدا. سلام. حضرت ابراهیم ع شیعهی حضرت نوح ع بود. این میتواند فهمانندهی این پیام باشد که در اصل توحید اتفاق وجود دارد اما در شرع اختلاف. زیرا به قول مفسران رحمت حق سبب است که در هر زمان کاری دینِ مردم تنگ نباشد و با اوضاع و احوال مردم موافق باشد. به قول صاحب تفسیر "نمونه" انبیا همه استادان یک دانشگاهاند. به تعبیر بنده شریعتِ "نوح" باید "نو" میشد و ابراهیم نبی شریعت تأسیس کرد که نیاز روز بشر بوده است و به قول صاحب "اطیب البیان" در بنی اسماعیل ع و بنی اسرائیل (=یعقوب ع ) یعنی شاخهی اسحاق نبی ع و تا زمان موسی ع و پس از آن تا زمان عیسی ع و بعد تا زمان رسول الله ص تعقیب شد. در شیعهی نوح بودنِ حضرت ابراهیم به آیهی هشتاد و سه صافات رجوع شود.
چه میخواستم بگویم؟ پس؛ خداپرستان اتفاق در توحید دارند و اختلاف در شرع داشتن، لازمهی نوشوندگی زمانه بود که با رسالت حضرت رسول الله ص خاتمیت صورت گرفت و شریعتِ دیگری شکل نمیگیرد. این فقط مقتضیات زمان و مکان است که فهم علمی و عملی شریعت را در مذهب به زیرِ ضرورت میبرَد و الّا مذهب از جوشش میافتد. کارِ اجتهاد همین جوشش و تطبیق دین با عصر است و آشتی و اُنسِ عصر با دین. دامنه.
یک رأی و چند نظر
به نام خدا. سلام. تورم ۵۰ درصد بلکه بیشتر! افزایش حقوق ۲۰ درصد بلکه کمتر! و همین کافی بود کارگران باز هم خواستار تغییر نرخ دستمزد شوند. همین، کارگران را به دیوان عدالت اداری کشاند تا شکایت کنند و مزد ۱۴۰۲ را باطل. و جالب این که وزارت کار و رفاه به جای این که جانب کارگران را بگیرد، درخواست جامعهی کارگری را رد و ادعا کرد روند کاهشی تورم!!! آغاز شده است. یعنی افزایش حقوق نباید انجام شود. تا این که همین روزهای اخیر آقای «مهدی دربین» "معاون قضایی در امور هیئت عمومی و هیئتهای تخصصی" نشست خبری برگزار کرد و خبر داد شکایتِ کارگران از مصوبهی شورای عالی کار دربارهی نرخ حداقل دستمزد کارگران در "هیئت تخصصی دیوان عدالت اداری"!!! رد شد.
آقای «علی خدایی» نمایندهی کارگران در شورای عالی کار هم آمد میدان و بر رأی دیوان عدالت اداری طعنهی سنگین زد: "حدس میزدیم شکایت امسال دربارهی مزد کارگران در رابطه با سال ۱۴۰۲ به همان سرنوشت سال ۱۳۹۹ دچار شود." و آقای «فرامرز توفیقی» فعال کارگری هم به دولت و مجلس و دستگاه قضا (بگو: سه قوه) این گونه انتقاد کرد: "دولت قوانین مزدی و وظایف حاکمیتی خود را زیر پا میگذارد، نمایندگان مجلس سکوت میکنند و قوه قضاییه نیز شکایت قانونی کارگران را که دلایل آن اظهر منالشمس است، مردود میداند." اما از همه قشنگتر موضع آقای «صولت مرتضوی» "وزیر تعاون، کار و رفاه اجتماعی" است که در مقابل اعتراضات کارگران ایستاد و به خاطر ماندن در قدرت!!! سمتِ رأی دیوان غلتید! و گفت: "تعجب میکنم فردی که صورتجلسهی شورای عالی کار برای تعیین دستمزد سال ۱۴۰۲ کارگران را امضا کرده، الان میگوید این مصوبه غیرقانونی است." فقط یک بازتاب را هم بگویم که آقای عیدعلی کریمی دبیر اجرایی خانه کارگر قزوین گفت: "ما به کمیسیون اصل ۹۰ مجلس هم بابت دستمزد کارگران شکایت کردیم که کمیسیون هم شکایت ما را رد کرد. نمایندگان مجلس اگر به اندازهی کارگران حقوق میگرفتند میدانستند که با این حقوق نمیتوان زندگی کرد. با حداقل حقوق فعلی حتی تأمین نان و پنیر هم سخت است، مسئولان چگونه انتظار دارند جوانان تشکیل خانواده بدهند؟ تبَعات چنین تصمیمی، فقر گستردهی بخش عظیمی از جامعه است و تبعات این فقر به زودی در جامعه مشخص خواهد شد."
من شعر بگویم و بس! به قول شاعر "امیرحسین خوش حال" که سروده است:
"جیب پُرباری ندارد کارگر
غیرِ غم، یاری ندارد کارگر
هر چه دارد در اتاقش چیده است
چون که انباری ندارد کارگر
کلبه و ویلا و حتی یک پلاژ
حومهی ساری ندارد کارگر"
نیز کسی هم سروده که نمیدانم نامش چیست:
"کجا گوییم؟ به کی گویم؟ من از درد
کسی اینجا ندیده دیده پُردرد"
من که بلد نیستم اما از استاد شفیعی مازندرانی باید خواست درینباره شعری سُراید، ساده و صاف مثلِ دلِ کارگران؛ روان عینِ رودِ خروشان، رسا شبیه نای در نیِ خیزران! والسلام. دامنه.
جناب حجت الاسلام آسیدحسین شفیعی دارابی سلام. نمیدانستم. چون هنوز به حج نرفتم. البته خودِ آقا غلام یزدانی دوست گرامی ما گفته بود که امسال حاجیان ایرانی در قسمت همکف به شیطان سنگ میزنند که بنده باید ذکر میکردم که یادم رفت. حالا که این بحث شد میشود بفرمایید در فقه شیعه خودِ کعبهی معظمه را هم میشود مسقّف کرد و دیگر زیر گرما چتر باز نکرد؟ یا نه باید همچنان روباز باشد مثل اتوبوس حمل مُحرمها که نباید سقف داشته باشد. این روبازبودن بر اساس فقه اهل سنت و سبک فقهی وهابیت است یا نه. درینباره مسئله گنگ است. متشکرم از توضیحی که بابت رمی جمرهها دادید. بلی، کاری سمبلیک است که در حقیقت باید خودِ شیطان واقعی را هم سنگ زد که از همهی جوانب انسان را دنبال میکند، بر زمین زنَد.
نظر امیر رمضانی: درود جناب مدیر. چی شد برادر باز کارگران عزیز شدند!؟ کشکولی. اما کارمندان خوشبخت و در آرامش هستند ؟ نظر بنده دولت هر چند در تمام امورات دخالت دارد. ولی با توجه به سطح و میزان بیکاری و اشتغال و بالانس زندگی شهروندان دولت باید و میتواند برای کارگران مشغول بکار در بخش دولت اظهار نظر و اعمال قانون کند و اجازه دهد بخش خصوصی با ساز و کار خودش و رقابت پنهان و پیدا دستمزد نیروهای خودش را تعیین کند . دولت باید طبق یک روش آماری مشخص با توجه به سطح درآمد افراد تا سطح رفاه به کلیه طبقات جامعه کمک کند. هر چند یارانه در سنوات اخیر مورد توجه مشترک دو طیف مدیریتی کشور واقع شده و به مردم پرداخت میشود ( یارانه اصول گرایان و معیشت اصلاح طلبان ) ولی واقعی شدن آمار ها موجب آرامش بیشتر دهک کم برخوردار جامعه شده و رفاه و آرامش بیشتری را به شهروندان تزریق میکند. پر فروغ باشید.
دامنه |: جناب امیر سلام. ۱. اولین پستم در مورد مسائل کار و کارگری نیست. پارسال جناب مهدی ملایی از صحن و ازین جمع درخواست داشت مباحث کارگران را هم مطرح کنند، که بنده اجابت کردم و این چندمین پست ازین دست مسئله است. ۲. نظام مسئول مستقیم رسیدگی به درآمد کارگران است. چرخ کشور به دست کارگر میچرخد. در اسلام هم بر کار و کارگر تأکید رفته است؛ هم حرمت آنان و هم اُجرتشان. ۳. دیدگاه شما که کمک دولت را خواستار هستید، مهم است و درست. درود.
نظر حجت الاسلام احمدی: سلام بر جناب طالبی عزیز. مانند همیشه خوب، منسجم و البته مختصر و گویا می نویسید. هرچه در باره کارگر و درآمد اندک آنها بگوییم کم گفته ایم و همچنین بیشتر کسانی که درآمد کارمندی ثابت دارند این گونه اند. سال گذشته حدود هفتاد درصد به حقوق کارگران اضافه کردند، امسال هم حدود بیست درصد. از طرف دیگر کسانی که در امر تولید و خدمات هستند می دانند با توجه دوران کرونایی و رکودی که بر کشور حاکم شد، درآمد کارفرمایان هم بشدت افت کرد، تا جایی که موجب اخراج بسیاری از کارگران شد. چراکه کارفرما توان پرداخت حق و حقوق آنها رانداشت. چگونه می توان این نسبت را به صورت واقعی در نظر گرفت تا هم حقوق کارگران پرداخت گردد و هم کارفرمایان به ادامه فعالیت رغبت پیدا کنند. مستحضر هستید که در شورای تعیین دستمزد، نماینده کارگران و کارفرمایان هم حضور دارند و من شنیدم که سال گذشته، چندین بار موجب قهر و ترک جلسه بعضی از نمایندگان شده بود.
مهدی ملایی[در پاسخ به دامنه | ابراهیم طالبی دارابی] سلام بر عمو ابراهیم، از بزرگواری و لطف و محبت شما نسبت به کارگر تشکر میکنم،جای امید واری هست که، هستن هنوز افرادی که هر از گاهی دغدغه ی کارگر رو داشته باشن،اما عمو ابراهیم ،به قول معروف،گفتی مدینه کردی کبابم، آقا، ما را به این مسئولان بی کفایت و بی لیاقتی که فقط به فکر رفاه و آسایش خودشان هستن دیگر امیدی نیست،کارگر،بدون انگیزه،بدون پشتوانه،پر از غم و استرس،آینده ای نامعلوم،تنگیِ معیشت،هزار درد و مشکلات دیگر،تنها،رهایش کردن در این سختیِ روزگار،فقط امید شان به خداست،که هوا شونو داشته باشه،که لااقل درد و مرضی نگیرن که گرفتار دکتر و بیمارستان نشوند،که اگر خدایی نکرده گرفتار شدن،باید هست و نیستِشونو خرج کنن، عمو ابراهیم باور کن که حتا به فکر فرزند آوری هم نیستن با این درآمدِ پایین اصلن میشود که به فکر بچه افتاد. کارگر دیگر دلش را به این وعده های پوچ و توخالی مسئولان نجومی بگیر دل خوش نمیکند، نمی دانم چرا ؟ولی به یاد این تکه از فیلم پرواز در شب افتادم که با هنرنمایی زنده یاد فرج الله سلحشور که در نقش مهدی نریمان بازی کرد افتادم که میگفت،منم ،نریمان،مهدیِ نریمان،فرمانده سپاه کمیل،سپاه کمیل هنوز زنده ست،سپاه کمیل به پیش،البته ،مهدی نریمان ،همان شهید ابراهیم هادی بود که تا آخرین لحظه در کانال کمیل ماند و شهید شد، نمیدانم شاید خواستم به مسئولان که انگار در این سالها در نقش دشمن برای کارگران هستن گفته باشم که،کارگر هنوز زنده هست،هم از اینور تورم رو بیشتر کنین،هم درآمد کارگر رو پایین داشته باشین ،تا همین نفسِ بریده بریده ی کارگر هم قطع شود، خدا از سر تقصیرات و کاهلیِ شما نگذرد.
سید علی اصغر شفیعی, [در پاسخ به دامنه | ابراهیم طالبی دارابی] سلام آقای من. در برنامه هفتم دولت رئیسی به مجلس آمده است هرکارمند و کارگری بخواهد بازنشسته شود باید پنج سال آخر سنوات را برای مستمری محاسبه کنند... فاجعه بزرگی است.
سید علی اصغر شفیعی, [در پاسخ به توحید | طالبی]سلام مرجع تقلید اخلاقی و علمی من. پرسش تان با تاکید بر اجرای فرامین مرجع تقلید مخالف آشکار است کشکولی بود... یکی از کمونیست های همکلاسی قدیمی بنده بجای پدرش به مکه رفت فرمود که چرا در دنیا مدرن مراسم و مناسک و مکان ها سنتی هستند.
مهدی ملایی [در پاسخ به شیخ محمدرضا احمدی] سلام حاج آقا، اینکه کارفرمایان،و کارخانه داران ضرر میکنن رو سخت باور کنین،خیییلی به ندرت اتفاق بیفتد که متضرر شوند،اگر هم در دوره ای ،به علتی ،ضرر دهند مطمئن باشین که در مدت زمان کوتاهی چند برابرش را جبران میکنن، اما هر چه به کارگر رسیدگیِ بیشتری کنن و کارگر با انگیزه تر کار کند قطعن نفعش،چندین برابر به جیب همان کارفرما میرود ،کارگر ماند، که کارفرما با درآمد میلیاردی هنوز به فکر کم کردن حتا هزار تومن از حق کارگر هسش ،سخت هست باور این حرفا برای شما،چون ندیدید ،اما حقیقت محض هست، پاینده و سلامت باشین بزرگوار.
توحید | طالبی: جناب استاد آشیخ محمدرضا سلام. و شما مانند همیشه دقیق نظر میگذارید. نکتهات واقعگرایانه است. البته صاحبان قدرت در بدنهی نظام به علت نفعی! که از برخی کارفرمایان اهل زد و بند میبرند، جانب آنان را میگیرند نه کارگردان را.
طرح یک مسئله پیرامون حج:
عکسی از سازهی مسقّفِ سنگزدنِ شیطان در مناسک حج درین صحن بارگزاری شده بود. چون بنده حج نرفته و آشنا با اماکن و مواقف آن جا نیستم، برایم طبقاتساختن محل سنگزدن شیطان شگفتانگیز بود. زینرو پرسشی ذهنم را پر کرده که اگر میشود طبق فقه و فقاهتِ (حالا یا اهل سنت، یا آئین وهابیت و یا شیعهی امامیه) بر آنجا سقف زد و آسایش و نظم برقرار کرد، چرا نشود دورِ کعبهی معظمه را سقف زد و سایبان ایجاد کرد که حجگزار از تابش گزش خورشید چتر دست نگیرد و حتی لباس اِحرامش نیمهعریان نباشد. کما این که گویا فاصلهی صفا و مروه هم مسقف شد و کولردار و سازهی دراز ایجاد شد که سایه اندازد بر سر حجگزار. خدای مهربان که دلش نمیخواهد حاجیهای او از آسایش در مناسک منع باشند، پس اگر فقه این سقف را دور کعبه حرام میداند، منبع این برداشت فقهی چیست؟ و فلسفهی آن چه میباشد؟ هر چند خودم اگر روزی حج دستم داد، با آنکه اهل چونوچرا هستم، فتاوی مرجع تقلیدم را در مناسک حج موبهمو اجرا میکنم. اما درین طرح مسئله مقصود دانایی دینی است. حتی نسبت به قربانی یکجای چند میلیون گوسفند در مناسک حج برای من پرسش هست، ولی این علت نمیشود که نظر مرجع تقلیدم را زمین زنم.
نظر جناب عیسی رمضانی محمد : سلام بر فامیل ودوست گرامم جناب استاد طالبی عزیز. تا آنجائیکه به ذهنم میرسه قبلا هم این پرسش را مطرح کرده بودید در این خصوص خدمت حضرت عالی عرض می شود این فضای مسقف مد نظر شمادر سه چهار طبقه وجود دارد یعنی بعد ازبنای کعبه و فضای وسیع مسجدالحرام این بنا سرپوشیده دورتادور آن احداث شده است واکنون توسط حجاج محترم استفاده می شود همانند فضای بین صفاومروه که اشاره کردیدولی دراینجا ظاهراتعمیرات آن هنوز ادامه دارد . اما فکر کنم شیعیان نمی توانند درآن فضاطواف کنند دراین باره بهتراست دوستان اهل فقه وکارشناسان مذهبی گروه نظربدهند چون مطابق فقه شیعه مستحب است طواف بین رکن ومقام صورت بگیرد و نماز طواف هم باید وواجب است پشت مقام ابراهیم یعنی هم سطح بنای کعبه خوانده شود بنابراین به این پیشنهاد بجای حضرت عالی قبلا عمل شده است. این روزها واز هشتم ذیحجه که به نام ایام تشریق معروف است حجاج عزیز ما رهسپار عرفات ومشعر و منا می شوند واعمال واجب حج را بجا می آورند انشاءالله از همه آنها بخصوص از دوستان داراب کلایی ما قبول باشه ودر سلامت کامل اعمال را انجام بدهند وما هم در ثواب آن شریک باشیم وزیارت بیت الله الحرام قسمت شما دوست اندیشمندم و دیگر عزیزان نیز بشود انشاءالله.
توحید | طالبی: جناب آقاعیسی دوست دانشور فاضلم سلام. بسیار خرسند شدم از پاسختان. قبلاً چنین پرسشی مطرح نکردم. اگر منظور از «قبلاً» صبح امروز باشد بله تا حدی طرح مسئله کرده بودم. اینک توضیحات خوب شما گشایشی آفرید درین بحث. چون ایام حج است، طرح آن را ازینرو مناسب دانستم که از پدیدهی مناسک حج اطلاعات ژرفی پیدا کنیم. بخشی را شما بهخوبی به میان آوردید. نکتهی جالب هم این که خودِ چتر که برخی حاجیها روی سرشان باز میکنند، نوعی سقف محسوب میشود! از لطف آن رفیق مطلع که حج را درک کرد و حاجی شد و مقام معنوی این زیارت را حس میکند و پایبند است، تشکر وافر دارم.
نظر مجدد آقا عیسی رمضانی: سلام دوباره الحمدلله حضرت عالی مصداق این جمله هستید که دانا هم می داند هم می پرسد ووجود شما حقیقتا نعمتی است طرح موضوع می کنید و بخوبی بحث ها راهدایت می کنید انگیزه می آفرینید وبر دانشها می افزایید سپاسگزارم از فرهیخته دانشورم.
گذری بر دوازده تیتر این روزنامه
به نام خدا. سلام. روزنامهی «امروز» عکس بالا چاپ ۵ تیر ۱۴۰۲ دوازده تیتر مهم در نیمصفحهی اول انداخت که به نظرم جای نظرافکندن دارد که تک تک بر میرسم:
یکی سخن رهبری معظم است که فرمودند: "انقلاب اسلامی رخ داد تا کشور را که داشت بسرعت به سمت درّهی انحطاط اخلاقی و دینی و سیاسی پیش میرفت حفظ کند و حفظ کرد، ... اگر فداکاری این جوانها نبود،.. این کشور... میرفت به طرف درّهی سقوط"
دیگری حرف حجت الاسلام جعفر منتظری است که ادعا کرد پتروشمی میانکالهی نکا بهشهر مجوز ندارد که صحن مدرسه پارسال روی این پروژه بحث شد.
بعدی تحلیل آقای ابوالفضل شادمان است که معتقد است تمرکز بر سیاست "مهار تورم" بر ساخت اقتصاد ایران آسیب میزند؛ زیرا از نظر او اقتصاد ایران را به نرخ دلار وابسته کردند.
سپس تیتر درآمد سی میلیون تومان در ماه است که اگر کسی زیر این رقم حقوق یا درآمد داشته باشد بداند که در دستهی فقر جای قرار گرفته است.
پنجمی هم خبر مصر است که مبوهی ایران را میخواهد بخرَد. وقتی ایرانی قدرت خرید میوه را نداشته باشد معلوم است فکر صادرات آن را باید کرد.
ششم هم نون است که دولت سیزده زحمت خوبی کشید آرد را کنترل کند ولی باز هم این جور معلومه آردی که نان میشود بعضا" میرود حلقوم گاو و غاز و گوسفند و ایضا" شاید هم افرادِ رِند.
هفتمی هم اینه ایرانیهای ماشیندار، سه برابر بیشتر از کشورهای دیگر به تعمیرگاه نمایندگی مراجعه میکنند! معلومه خودروها را خوب و دقیق و لوکس! تولید میکنند!
تیتر بعدی این است که این گوشهی سمت چپ آقای سعید حقپرست یادداشت نوشت که دولت چون پول کم آورده! رفت سراغ مالیاتگیری از کارتخوانها. من موضعی ندارم درین باب! بلد هم نیستم!
نهمی هم پولشویی است. یعنی پولهای کثیف که از راههای حرام به دست میآید و ماهرانه وارد سیستم بانکی میکنند و راحت و بیدردِ سر میرود به انباشت ثروتِ فرد. یا نهاد. یا شرکت. یا اداره. یا جماعت!
دهم هم خاموشی برق است که گویا این تیتر نوید داد که امسال برق نمیرود. خدا را شکر.
یازده را هم این خبر پر کرده که اقتصاد ایران با اجرای م"ادهی بیست و چهارم بهبود کسب و کار" پیشبینیپذیر شده است! من که شوکه شدم ازین خبر!!! اقتصادو شفافیت؟!
آخری هم کاریکاتور وام مسکن است که روزنامه میگوید مبلغ نهصد و شصت میلیون تومان وام، "فقط نمایش" است و واقعیت ندارد. من نمیدانم چون اهل واممام نبوده و نیستم.
فقط یک حاشیه بزنم روی تیتر شش و بروم: خونهی کسی رفته بودم دارابکلا همین اخیرا". دیدم سی چهل نون را به دیوار دِفرازِنیه (=تکیه داده) تا قشنگ خنک شود و خمیر نگردد! نپرسیدم چرا؟ چون یقین کردم برای گو و گوسفند و مرغ گرفت!!! دست به ارشاد هم بزنی (که من اهلش نیستم) حتی حدِ دانهی خردَل هم اثر نمیگذارد. دامنه.
پیوست متن:
چه سزاست در سالروز شهادت حزنانگیز مام محمد باقر ع که بر رهپویان و رهروان آن تسلیت، سه سخن خیلی مهم از سخنان آن امام دانشمند و پرورشدهندهی دانشوران را نقل کنم که رهنمای ماست:
۱. "همهی کمال در شناخت عمیق و خوب فهمیدنِ دین و شکیبایى در پیشآمدها و اندازه نگهداشتن در زندگى است." ۲. "کسى که راه هدایت را تعلیم دهد، اَجر کسى را دارد که بدان عمل میکند." ۳. "براى معلّمِ خیر، جنبندگان زمین و ماهیان دریا و هر ریز و درشتى که در زمین و آسمان خداوند است، استغفار میکنند."
توحید | طالبی: جناب آقامهدی ملایی سلام. ممنونم از لطف و بیاناتت. نوشتههایت همواره انعکاسی از واقعیت است. جدا از نکات بااهمیت که در آن نقش میبندد و آدم را به فکر فرو میبرَد، شیرین هم هست؛ چون ادبیاتت جالب است. شخصا" به نوشتههایت علاقه دارم. ممنونم که آن نوشتهام در حوزهی کار و کارگر برایت جلب توجه کرد. دعا میکنم تن کارگران سالم باشد و زندگیشان در همین عزت نفس بچرخد و قلبشان منظم و سالم پمپاژ کند. یک کشکولی هم بگویم: وقتی مسئولین آمدند پیشت که سرشان را اصلاح کنی! از تَه بزن سلوپ کن! شاید مخشان ویرایش شود و روحشان پیرایش!
دامنه |: آق سید علیاصغر ما سلام. آیا ۵ سال آخر هر کارمند را برای بازنشستگی محاسبه کنند به نفع نیست؟ چون هر چه به عقبتر روند و آن ۲۵ سال قبل را وارد محاسبات کنند، خود بازنشسته متضرر میشود، چون حقوق کارمند همیشه در آخرای خدمت بیشتر از اوایل و اواسط خدمت است. بازم شاید من بلد نیستم که این طور حساب میکنم.
توحید | طالبی: سلام آق سید علیاصغر. ۱. جواب کشکولیتر: از کجا معلوم مرجع تقلید من در باب حج فتواهای آسان نمیدهد! ۲. مثال آن حجگزار نائب پدر مرحومش، شاید با پیشرفت در دانش جزوِ مطالبات خیلی از حاجیان شده است که مقتضیات زمان را باید وارد احکام کرد و آسایش را تشدید. ۳. مرا این گونه که خود نوشتی خطاب کردی، اما خودت هم میدانی حد من چند است؛ دو رفیق که برای هم عقل منفصل هستیم و اسرار به هم میگوییم که هیچ جا قابل نقل نیست.
جناب آق عیسای رمضانی سلام. آن مرد دانا و باتقوا به این دوست کوچکش اینهمه لطف میورزد؛ حقا که باید بر دانشوری چون شما انسان منصف و متقی درود بفرستم. انتظار است درین صحن دائم قلم زنید هر چند بنده بر کسی الحاح نمیورزم که در صحن فعال باشد یا نباشد، به خود هر عضو مربوط است، بنویسد یا ننویسد، ولی فکر شما باید درین صحن به نوشتار درآید. پس؛ دائمی کن نقش قلمت را رفیق.
ابوعارف | طالبی دارابی: جناب محمدتقی آهنگر سلام. فکر کنم حتی ازین دو هم عبور کرده است. یعنی الگوی نظری بودن والدین و الگوی عملی شدن والدین. اینک بخشی از نسل نو، فریب فرآوردههای نوین را خورده و خیال میکند پدر و مادر قابلیت تأثیر را ندارد. این ناشی از تفکر غلطی است که غربزدگان مشغول تبلیغ زندگی غربی شدند و حتی اروپاییتر! گردیدهاند و خود و هویت و داشتههای خود را در نیاز، لباس، رفتار، فکر، فرهنگ، تفریح، رفاه، و حتی نوع غذا به غرب فروختهاند و در واقع فریفته شدند. بگذرم. آزادی با خود این نتایج هم دارد که نمیشود جلوِ آزادی را گرفت. آنان که فقط به آزادی فکر میکنند باید روزی عزای جامعهای بنشینند که در آن خودباختگی موج میزند. کسانی بودند (همین حالاحالاها هم هستند) که میدان وسیعی و بیمرز و حدی برای آزادی قائلاند، اما به اخلاق که میرسند میگویند باید محدود باشد. اینان دینداران را مقلد میدانند! آن هم مقلدی که در شرع از مرجعیت تقلید میکند، اما خود کورکورانهترین مقلدان غرباند و حتی عمَلهی غرب شدهاند. بگذرم.
محمدتقی آهنگر: سلام. وقت شما بخیر. در راستای تایید متنتان. بنده معتقدم در بحث تربیت در حوزهای گوناگون چه خانواده وچه مربیان ومتولیان باید خودشون به گفته هایشان عامل باشند وهمچنین به فرموده ی حضرتعالی نوع غذاکه انسان باید بنگرد به غذای خودش که لقمه ی حرام وحلال در تربیت نقش کلیدی دارد ونیز به نظر می رسد این همه نسخه هایی که حالا چه غرب ویا ،،، برای فرزندان این مرزبوم پیچیده اند حاصلی جز نهلیسم وهمان پوچ گرایی ندارد پس تنها راه حل تمسک صحیح به قران واهل البیت ( ع ) است الگوی بی نقض وکامل اند. ارادت.
مرتضی شهابی: درود و وقت بخیر جناب آقای طالبی. حداقل بند اول آن سخنان گوهربار رو اضافه نمیکردین. به قول یکی از دوستان گروه که واو به واو دنبال تناقض میگرده، مواردی که شما لیست کردین با بند یک کاملا در تناقض هست، اگر قبل انقلاب به سمت دره بودیم که آنهم جای بحث دارد و خیلیها نظر عکس به آن دارند. الان با این شرایط قطعا ته دره هستیم.
توحید | طالبی: جناب مرتضی شهابی سلام. از بیان نظرت متشکرم که نقد و نظر و ایراد را مطرح کردید. به نظر شخصی من، هر گاه اهل فن خواستند رژیم پهلوی را با انقلاب اسلامی مقایسه کنند دستکم دو مسئله را از ذهن خود غِب (=پنهان) نکنند.
۱. ابزار روز؛ که زندگی فرد را اساساً دستخوش تغییر (چه فساد، چه آباد) میکند. بهیقین، ابزار امروز از ابزار عصر پهلوی فوقالعاده بیشتر و متنوعتر و پیچیدهتر و حتی خطرناکتر شده. و همین زندگی مردم را در امروزهروز زیرورو کرده است. ابزار و نوآوریهای آن، هم میتواند آدم را به درّه! پرت کند و هم میتواند به قله رسانَد.
۲. از آنجا که غرب چرخدندهاش زودتر از جاهای دیگر چرخیده و حتی با روغن کشورهای غارتشده چرب شده، طعم زندگی آزاد و رها در سایهی آزادی رهاشدگی را بیشتر چشیده و همین موجب میشود چشم غربزدگان به آن فرهنگ زودتر دوخته شود و به تقلید از آنان در آیند. اینک آنچه جامعه را فسادپذیرتر ساخته ناشی از همین رشد فساد در غرب است که ایرانیجماعت را بعضاً به سمت خود کشانده است. در دورهی پهلوی سطح اروپا همان حد بود که در خیابانهای تهران بازتاب داشت. هر چه اروپا با ابزار زندگی خود را تغییر میدهد، جوامع هم با خاطر وجود عناصر مبلغ فکر و فرهنگ غرب، به آرایش آن در میآیند، البته همواره این تعداد اندکاند اما جولان دارند.
شیخ محمد رضا احمدی: سلام جناب اقای ملایی. چرا می فرمایید باورش برای من سخت است؟ فکر کردی ما بچه شمرون هستیم؟ بنده هم کارگر بودم و هستم.و البته گرچه کارفرما نیستم، اما وقتی اطراف خودم و برادران و دوستان و فامیلان خودم را نگاه می کنم که با سرمایه ای مثلا ۱۰۰ میلیاردی، ناامیدانه مشغول فعالیت هستند، مجبورند هزینه ها را پایین بیاورند تا دخلشان به خرجشان برسد. پایین آوردن هزینه هم چند راه دارد که یکی از آنها تعدیل نیروی کار و یا به خدمت گرفتن کارگر ارزان هست. یکی از همین کارفرمایان جزء که من می شناسم، می خواهد شرکت خود را بفروشد. گفتم چرا؟ گفت می ترسم مدیون کارگران شوم. سود آنچنانی ندارم که هم جواب هزینه تولید را بدهد، هم حقوق کارگران را و هم چیزی برای من بماند. نه این که کارگر مقصر باشد، بلکه روابط ناسالم اقتصادی و عدم حمایت و پشتیبانی از شرکت های تولیدی کوچک و بی رونقی بازار، این وضعیت را به وجود آورده است. بله، در مقیاس شرکت های بزرگ صنعتی، خدماتی و تولیدی، حرف شما را قبول دارم که البته دست ما هم به آنها نمی رسد.
جلیل قربانی: آقای طالبی سلام، روز به خیر. مدرسه فکرت، راه پر فراز و نشیبی در پنج سال گذشته طی کرده است؛ از رفت و برگشت در پیامرسان نسبتاً کارآمد «تلگرام» و تعطیلی نگرانکننده تا ورود و حضور در پیامرسان «ایتا». هر چند تعطیلی و رفت و برگشت دلایل زیادی داشته است از جمله:وجود مشکلات در استفاده از تلگرام که ناشی از کوتهنگری مدیران عرصه فناوری اطلاعات بوده و هست. اخراج برخی محصلان از مدرسه به دلیل نادیدهگرفتن مقررات با تصمیم مدیر. خروج برخی از محصلان با صلاحدید شخصی. نکتهای که هم در زمان تاسیس و هم در هر برگشت به فضای مجازی به چشم میآمد، شور و شوق و انرژی محصلان حتی خانمهای همکلاس در این مدرسه مختلط [بدون مجوز] برای فعالیت در کلاسها بوده است. این شور و شوق عمومی، خیلی زود فروکش کرده و به محاق میرود و تابلوی مدرسه از نوشتههای چند نفر معدود، پُر شده و اگر واقعبین باشیم، خستهکننده میشود. فکری برای رفع این یکنواختی و احتمالاً دلزدگی و ایجاد شادابی در فضای مدرسه بکنید و با طرح سوالات و ایجاد توفان فکری [اظهارنظر درباره موضوعات، بدون الزام به داوری درباره نظرات دیگران]، کیفیت را پیوست کمیّت کنید. در این مورد بعداً بیشتر خواهم نوشت!
«جمهوری وایمار»
توحید طالبی: اگر نقش مرا کم میدانی، باید بگویم روزی نشد نوشتهای ننویسم. مگر هر فصل که حدود ۱۱ روز به خودم مرخصی میدهم. خودم که دارم مدرسه را میپایم و میخوانم، فضا را پربار، بانشاط و حتی مباحث را هم جدی و کمتعارف میبینم. نمیدانم چه متغییرهایی شما را به این رسانده که خواهان توفان فکری شدهاید. از آنجا که نگاهت برای من اهمیت دارد و بیجهت مطلبی را به باب نمیبری، باید بیشتر روشن فرمایید. گاه میخواهم وارد بحث با پستهای اعضا شوم ولی میبینم آمدنم پای مباحثه، کمضرورت است چون به حد کفایت مذاکرات میان اعضا رخ میدهد. در بحث اخیر جهانی هم خواستم تحلیل کنم دیدم جوّ مدرسه نسبت به آن مورد، خیلی احساسی شده است، لذا پرهیختم. در واقع خواستم تحلیل شخصیام را مطرح کنم ولو با احتمالات و فرضیهها اما دیدم نوشتهها چنان حسی هست، از طرح بحثم خارج شدم. اشاره کنم که تحلیلم این بود (یعنی شمّ من این را میگفت) که ناتو بنا داشت اگر آن فاز، پیاده شد، «جمهوری وایمار»مانندی آن گوشه ایجاد کند همانطور که در آلمان پس از جنگ جهانی در شهر «وایمار» تأسیس شد و سپس پلههای بعد طی گردید. که این فازشان نگرفت و نول درآمد! طرفِ ناتو هم فردی نیست که از مقاطعهکاری! یا از کتابخانه! یا از کاباره! یا از کفِ تجارت آمده باشد به کاخ. نه، از خودِ بافت مخفی کشورش به صدر رسیده! گفتم که تحلیل و برآوردم از ماجرای نیمروز آن روز، این بود، که عین جمهوری وایمار ابتدا شکل رسمی به خود بگیرد سپس باقی فاز استارت بخورد، اما ناتو باز نیز از دست طرفِ زبلتر خود، خورد! که نشد تحلیلم را در صحن بنویسم. این که چقدر تحلیلم درست است، به خوانندهها مربوط است. اینک هم چون این ارزیابی از مدرسه را نوشتی، تحلیلم را فقط مثال زدم. منظورم این است اگر منظورتان این است بنده فعال نیستم، باید عرض کنم فعالم. فقط فضای بحث در صحن باید کماحساسیتر شود. این باعث میشود هم نظرات اعضا منطق خود را ظهور دهد و هم میان اعضا مباحثات واقعی و بیتعارف رخ نهد. از ارزیابیات متشکرم و اگر عیوب به من برمیگردد، باز هم پذیرایم و باید خودم را درینباره اصلاح کنم. کشکولی: نه اصلاح از جنسِ جبهه و جناح شما (شخص خودت! را نمیگویم، جناحات را میگویم) که فقط این نام را بر روی خود گذاشتهاند ولی از آن حتی الف را هم نمیدانند چه رسد ذات و صفات و ماهیت و مندرجات و صادرات و واردات و تئوریهای اصلاح را.
چه خبر از دو حوزه؟
به نام خدا. سلام. اخیرا" (تاریخ دقیقش را نمیدانم) مدیرکل حوزهی علمیه ایران حجت الاسلام آقای علیرضا اعرافی به عراق رفته که رئیس "انجمن اصول فقه حوزه" حجت الاسلام سید صادق محمدی گفته این حرکت "یک امر حیاتی برای ارتباط بین دو حوزه علمیه قم و نجف اشرف" بوده و "دستاوردهای بسیاری" داشته. از جمله، یکی مسئلهی فقه معاصر است که نیاز به برنامه کاربردی و عملیاتی توسط دو حوزه عالَم تشیع دارد. فقه معاصر به قول وی "همان فقه سنتی با همان اصول و قواعد مورد قبول هر دو حوزه علمیه است" اما "با توجه به مقتضیات انسان معاصر". دیگر دستاورد "زمینهسازی برای تحقق تمدن نوین اسلامی" است. "همافزایی داشتههای دو حوزه علمیه" را دستاورد سوم خوانده. همچنین رفتن آقای اعرافی به عراق را "نمایشی از اقتدار حوزههای علمیه عالم تشیّع" اعلام کرده. نیز "اصل تبارشناسی را پنجمین دستاورد نام برده که آغازی برای ضرورت پیشینهشناسی است که به تأثیر و تأثّر ایران و عراق منجر میشود. دستاورد ششم هم از نظر او "انتقال و تقریب فکر و اندیشه فرهنگی و سیاسی بین دو حوزه علمیه" است. او پیشنهاد هم کرده که "یک دفتر مشترک به عنوان مرکز ارتباطی دو حوزه نجف و قم" تأسیس شود.
فقط دو سه نکته: اصل این کار را قبول دارم و باید هم دو حوزه در رفت و آمد و دید و بازدید باشند. اما: ۱. تا جایی که خبر دارم حوزهی نجف چندان تشکیلاتی عمل نمیکند و این به نظرم یک تخلخُل است. ۲. فکر کنم دو حوزه به استیلا بر دیگری فکر میکنند و این به نظرم یک رخنهی اخلاقی است. ۳. به این میاندیشم که دفتر مشترک زده شود بودجهاش و آدمهایش با چه پولی تغذیه شوند؟ ایران بدهد یا عراق؟ به نظرم عراق غرق تشتُت هست هنوز. آیت الله آقاسیستانی هم آن گوشه نشسته و عراقِ گوشتِ قربانی را فقط ... . ۴. در فقه معاصر اگر دو حوزه نسبت مسائل مستحدثه (=نوپدید) -که هر روز به موضوعهای آن افزوده میشوذ- با تدبر و تفکر بپردازند (به تعبیر امام خمینی ره "فقه پویا" از ناحیهی "فقه سنتی" به سبک "جواهری") شاید بتواند در راهحلهای کلان مردم، نقش ایفا کند و در عمل متشّرعان امت اثر گذارَد. هر چند تا جایی که آسیب، شناسایی شد به نظرم میزان گرایشِ تطبیق عمل با رسالههای عملیه کاسته شد. و همین همه را ضربهپذیر کرده است؛ کاسبها را (که روزگاری سرِ درسِ مکاسب مینشستند به صورت مستمعآزاد که چیزی بیاموزند تا در کسب و کار به راه حرامخوری نروند) آموزگارها را، پاسدارها را، ایرانخودرو و سایپا را، بانکیها را، وزیر وُزرا را، حتی به قول عامیانه: خودِ خودِ خودِ "آخوندها" را که شرعگو هستند و شرعپسند. بگذرم. دامنه.
توحید | طالبی: جناب شیخ مالک رجبی سلام. ۱. هر مذهب برای خود فقه یا قواعدی دارد. فقه شیعه که نمیتواند برای غیرِ مذهب خود تعیین تکلیف کند. ۲. شما که سریعالسیر نمازشان را «باطل» اعلان میکنی، لابد یادت رفته که متمادی به حاجیان گفتند به نمازشان اقتدا کنند. مگر به نمازی که باطل! است، اقتدا میکنند! ۳. من مریوان بودم زمان جنگ، بیشتر جمعهها در نمازجمعه شرکت میکردم. امامجمعه هم از اهل سنت بود ما رزمندگان هم پشت سرِ اهل سنت به نماز میایستادیم. ۴. البته شما روحانیون خودتان چون در فقاهت هستید، لابد بعضیهاتون به خود حق میدهید، اعمال عبادی سایر فِرَق را هم جمع و تفریق کنید!
ابوعارف | طالبی دارابی: جناب مهدی ملایی سلام. درین فاصله مرغ کرچ در حد جول (=شاهین) قدرت هجومی دارد چون از مرز و بوم خود دفاع میکند. گویا یکی از آن تخمها باید مِچر باشد. که لابد بلدی مِچر چیست. جالب است همیشه در دیدن و نشاندادن تصویرها، آفریدگار متعال را تسبیح میکنی و بیننده و خواننده را دعوت به دقت در کار خلقت. تحسین میکنم این دیدهی باز و آگاه را.
توحید | طالبی: و نیز آق سید درین نظرت هم، لُب مطلب مرحوم آیت الله حسنزاده را با این چند جملهی خداشناسانهات، دقیقاً گرفتی. باری؛ چنین نگرشی، به زیبندگی روح میانجامد.
ابوعارف | طالبی دارابی: جناب جلیل قربانی گفته «ماسماسک» داره، مدیر هم مگه چولاقه! «شهاب ثاقب» میفرسته! آن را از کار میاندازه. بالا گفته حرف من نیست، ولی بند ۱۴ لو رفته، چون اقرار کرده ویزای دِهوَندی (=هم وزن شهروندی) باطل میشه و در تکیهپیش به دارِ مکافات! آویخته! راستی در بند ۷ چون واژهی توهینی «گرد پا» را به کار برده، از طنز بیرون شد و از مدیر تذکر گرفت! استاد آشیخ محمدرضا احمدی چنان در تنزیه است که این چیزکمیزک ولو طنز به ساحتش نمیچسبد. سالها نزیهبودن فکر و خُلق و خیالش را از نزدیک دیدم. یک روحانی الگوست. جناب قربانی هر چه هم به مدیر بار کرده بداند، وِزر مدیر را کاستتِه! ذکر مدیر را آراستتِه! به سید علی اصغرم گفتم منو فقط ابراهیم خطاب کند، چون وقتی او به من اینهمه صفت و سمِت! میده مثل دعای سمات، داغ! میخوره به پوستم. من برای او ابراهیم بیش نیستم، نه کلمهای کم، نه واژهای بیش. هر چه از سرِ سخاوت پیشوند و پسوند میدهد از صفات خودش است، نه من. بگذرم. فقط عرض کنم مدیر خود آنقدر در طول سی سال اشتغال و پیش از آن حتی، پروندهسازی شده! که با هر پروندهسازی علیهی هر انسان با هر عقیده و مرام، سخت مخالف است. انسان خود میداند و خدا. خدا را داشت، خوب خیر میبیند. خدا را هم نداشت، باز هم خود خدا دربارهاش تصمیم میگیرد، نه خلق!
مهدی ملایی: سلام آقای قربانی، شب شما به خیر. جالب و خواندنی، یه مثالی هست که ، کور از خدا چی میخاد؟ دو چشم بینا. آقای مدیر هر از گاهی یادی از کارگرها میکند، ما هم درد دلِ کارگر ها رو براشون میحرفیم،چون به نظر، آقا مدیر از بچه های بالاست شاید حرف کارگرها رو به بالا دستیها برسونه،بخاطر وضع معیشتِ کارگر از سنگ صدا در میآد ولی از بعضیها نه، مطالب شما هم همیشه جذاب و مفید. پر فروغ باشید و توانمند در نوشتن.
توحید | طالبی: آقا مهدی ملایی باز نیز سلام. من همان به زبان مردم محلمون: «شِخعِیلکبر اِوریم» هستم؛ با بالامالا سَر و سِری ندارم. پدرم که میدانی مهدی، کشاورز بود؛ که عمامه و عبا هم داشت. من همان کشاورززادهی دِه هستم و بس که فقر را به اکمل آن چشیدهام و نداشتیها را به اَتمّ آن در خودم دیدهام. مرحوم مادرم هم ملا زهرا آفاقی فرزند مرحوم شیخ باقر آفاقی که تا یادم میآید ما را اکید دعوت میکرد فقط روزی حلال بخورید و قبله را فراموش نکنید. مهدی آدم وقتی قبله را گم نکند، قبالهاش مُهر خدا میخورد و مِهر مَردِم. بگذرم که بنده کوچک کارگران محترم هستم و آنان را محور حیات میدانم و به قول مرحوم مهدی بازرگان کار، کارنامهی آدم است. آری مهدی، کار را کنار بگذاریم، کل کائنات از کار میافتد!
نظر حجت الاسلام شیخ علیاکبر دارابکلایی: سلام علیکم آقا ابراهیم کنشگر عزیز و همیشه متن نگارم. هم از جنابعالی که در طرح موضوعات و مباحث و پاسخ سوالات و نظریه پردازی متن های سایرین گروه بموقع می نویسی سپاسگزارم وهم از فاضل گرامی حاج اقای رجبی خوش متن ونگار مباحث دینی که حاضر و جوابی بسیار خوب و بجا که معلومات خوبی دارند تشکر دارم.
توحید | طالبی: جناب حجت الاسلام دارابکلایی سلام. ازینکه به بنده نظر از روی مهر میافکنی، ممنونم. اندوختهی اندکم یا از درون خانوادهام در ذهنم انباشت شده، یا پای منبر بزرگواران، یا از لای کتاب و آثار اندیشمندان و یا از گفتوشنود با دوستان و هممباحثان. سپاسگزارم.
ابوعارف | طالبی دارابی: جناب جلیل قربانی سلام. نه، نه، نه. این احساس را از خود محو کن. حتی به وزن ارزَن هم ناراحت نشدم. اساساً اهل جدیت در نوشتارم. صحن مدرسه فکرت باید هم فضای بحث و نظر و دیدگاه و شوخی و فرح و طرب و تلنگر و تعالی و تفکر و تقلّای معنوی و یک کلمه گفتوگوی واقعی باشد. آزادی مگر ناراحتی دارد!! پوستکلفتتر از آنم که چیزی اذیتم کند!
این جمله نقلی: "به گزارش جماران؛ در پی انتخاب آذر منصوری به ریاست جبهه اصلاحات، وی به دیدار سید محمد خاتمی رفت."
از مریم رجوی تا آذر منصوری!!
به نام خدا. سلام. این دو نفر یعنی آقای حجت الاسلام سید محمد خاتمی و آقای حجت الاسلام سید محمدعلی ابطحی (منهای آقای حجت الاسلام سید هادی خامنهای) که اخیرا" (گویا ۲ تیر ۱۴۰۲) خود را به دارالزهرای خانهی مرحوم حجت الاسلام سید علی اکبر محتشمی رساندند که معمولا" هر چند روز یک بار، توی عکسها دیده شوند و مانور برگزار کنند، با دارالزهرای این بیت چه نسبتی دارند وقتی از هرزگی عدهای هرزه و هنرپیشه! در پاییز اغتشاشات حمایت و حتی انتریک میکردند؟! حضرت زهرای اطهر سلام الله علیها کجا و حمایت از هرزهها کجا؟!! با مرحوم محتشمی چه قرابتی دارند که کاری کردند که هیچ وجه اشتراکی با او برای خود باقی نگذاشتند؟! مرحوم محتشمی که ضد سلطهگری غرب بود. مرحوم محتشمی که ضد برخی از افکار غلطا" در غلط آقای دکتر عبدالکریم سروش شده بود. مرحوم محتشمی که ضد جناح لیبرالیست داخلی بود. مرحوم محتشمی که ضد جریانات ضد دینی بود. مرحوم محتشمی که ضدآمریکایی بود. مرحوم محتشمی که ضد اباحیگری بود. مرحوم محتشمی که خط امام خمینی ره را میخواست. مرحوم محتشمی که با افراد لاابالی مرزبندی داشت. این دو تا اما با این که در خود هیچی نمیبیند که بگویند با مرحوم حجت الاسلام سید علی اکبر محتشمی همفکرند، ولی به دارالزهرایش رفتهاند که چه بگویند؟! بگذرم. این دو فرد، این جا نمایش برگزار کردند و آن جمع مرددا" در مردد هم، آن مردِ پیر و خِرَد جناح چپ یعنی آقای بهزاد نبوی را کنار زدند مثلا" عزلش نمودند! چون قائل به تعامل به نظام بود؛ فکرش همش شرکت در صحنه بود ولو منتقدانه و تزش مرزبندی با براندازان. پس باید به جایش مثلا" با دموکراسی درونی جناحی! خانم آذر منصوری!! را برگزینند که تفکر براندازی دارد و به باند وحشت در درون چپ محشور!! است؛ راهی که مریم رجوی را جلودارشان کردند! لابد این را از آزادی آراء میدانند، بدانند؛ حق دارند. ولی من که خبر دارم آبشخور این ضدِ حرکت کجاست. بنده بارها هشدار دادم جوانان و برومندان برای حیثیات خود ازین خط و خطا و خیانت برائت کنید که در انحراف اینان شکی نیست. بسا زمان زیاد به طول نینجامد که تشخیص خط و خطوط مریم رجوی تا آذر منصوری!! شفافِ شفاف شود. برای من که از خیلی سال قبل، شفاف شده بود. سالهاست دارم واقعیتنگاری میکنم. بازم بگذرم. دامنه.
«بهزاد نبوی آبان سال گذشته اعلام کرد قطعا نمیتوانیم با معترضان کف خیابان که شعارهای براندازانه میدهند، همسو شویم. بحث محافظهکاری نیست؛ ما شعارهای آنان را قبول نداریم. ما میخواهیم در چارچوب نظام، اصلاح کنیم. نمیخواهیم دینامیت زیر ساختمان بگذاریم. این سخنان، انتقاداتی را درپی داشت».
«بعضی از دوستان اساساً معتقدند که ادامه ریاست آقای نبوی مناسب با فضای سیاسی پسامهسا نیست؛ در واقع فضا رادیکالتر شده. آقای نبوی همیشـه در شرایط اجمـاع آرا رئیس میشد. اگر اجماع نباشد، ایشان از پذیرش مجدد مسئولیت پرهیز میکند. جبهه اصلاحات چند عضو حقوقی دارد که به رغم اینکه اقلیت خیلی کوچکی هستند اما صدای خیلی بلندی دارند. آنها گاهی اوقات مطالبی را میگویند که شنیدن این نـوع پرخاشها خیلی شایسته نبوده است. از این جهت برای ایشان دلخوری به وجود آمده است».
قدردانی از نظردهندگان زیر پست دیروزم
سلام. در اینجا جا دارد از تمامی اعضایی که زیر آن پست بنده یا در رابطهی با آن پست بنده، نظرات خود را (چه تأییدی، چه انتقادی، چه توضیحی، چه تکمیلی و چه حتی اِنذاری) مرقوم کرده بودند، جمعیا" ممنونداری کنم. به ترتیب زمان درج نظر:
آقایان: جناب امیر رمضانی. جناب جلیل قربانی. جناب مرتضی شهابی. جناب عبدالرحیم آفاقی. جناب استاد سید حسین شفیعی دارابی. جناب سید سعید شفیعی دارابی. جناب استاد شیخ محمد رضا احمدی. و جناب استاد شیخ احمد باقریان فرحآبادی.
پیوست: فقط یک توضیح به جناب سید سعید شفیعی بدهکارم: سلام جناب سید سعید. در همان پستم با عنوان «از مریم رجوی تا آذر منصوری!!» حتی عامدانه گفتم "پاییزِ اغتشاشات". یعنی خواستم رسانده باشم کاری که آن یک عده کردند از جنسِ خزان و نوعی برگریزان بود برای خودشان. بنابرین لفظ جنبش را در جملات بعدی با یک علامت "سؤال" و دو علامت "تعجب" (= ؟!!) نوشتم تا منظورم در متن معین باشد. یعنی جنبش برای خود مفهوم وسیعی دارد که به هر سروصدا و جیغی اطلاق نمیشود. دو سال پیش در همین صحن، مسئلهی "جنبشهای بینا و جنبشهای کور" را به صورت کلی و مفهومیی نوشته بودم. از توضیحات تکمیلی و انتقادی و نیز از نصایحی که جناب عالی به بنده مرحمت فرمودید، تشکر وافر دارم. نوشتههایت را با توجه میخوانم و معمولا" نکتهها در آن هست و قدردان هستم. با احترام. والسلام.
جناب خلیل شاهعلی سلام. گرچه در روزهای اخیر در چندین پست بالاتر پیام تسلیتی نوشته بودم که نمیدانم دیدید یا نه. اما اینک با این پیامت باز جا دارد بگویم که خلیل ما هم به خیلِ پدر ازدستدادگان در آمد که دو عارضهاش با انسان تا آخر میمانَد: ۱. اندوه پیوسته که مدتی از ذهن محو نمیشود. ۲. آمدن حسرت به سراغ آدم که نمیگذارد نبودِ پدر را طبیعی قلمداد کند. دوست دیندارم برایت درک این دو مسئله را بیشتر پیش رو میبینم زیرا پدرت حاج پرویز عزیز انسانی شرافتمند و مردی راد و مؤمنی ارزشمدار بود. تسلیت و عرض ادب مرا برای این مصیبت وارده به دخترعموی گرانقدرم (=مادر مهربانت) برسانید که در اندوه همسرش سوگوار گردیده است و تنها. من همان روز بعد از دفن با تلفن منزلم با خط موبایلت زنگ زده بودم که علاوه بر پیامم در صحن مدرسه فکرت تلفنی هم عرض تسلیتی داشته باشم، گویا چون برایت ناشناس بود این گفتوگو رخ نداد. البته با عمومحمودت تماس جداگانه گرفتم و تسلیتم را رساندم. این را ازینرو گفتم که بدانید از راه دور دلم با دردت پیوند داشت. سپاس و تسلا. رجاء واثق دارم در برابر این غم، تسلیم قانون طبیعی خداوند حکیم هستی که تولد و توَفّا هر دو از ارادههای آفریدگار در آفرینش است. رحلت، مسافرت زیباییست که راحل خود آن را درک میکند. رحمت واسعه بر پیکر و روح و روان پدرت مرحوم حاج پرویز عزیز.
استعلام امنیتی رابرت مالی !!!
به نام خدا. سلام. گویا رابرت مالی نمایندهی ویژهی دولت آمریکا در امور ایران برکنار شد و «آبرام پالی» جایش نشست. او خود میگوید «استعلام امنیتی»اش به مشکل خورده است و تحقیقات دربارهی او هنوز فیصله نیافته است. از برخی منابع متوجه شدم وی "تعلیق" شد و مجوز امنیتیاش "لغو". بهتر است معلوم شود در بحبوحهی تحقیقات امنیتی دیپلماتیک وزارت امور خارجه آمریکا دربارهی وی (که نقل است از "اطلاعات طبقهبندیشده" سوءاستفاده میکرده است) اصل ماجرا جی بوده هست. چون وقتی کسی درین حد در پست حساس، اجازهی دسترسی به "اطلاعاتِ" طبقهدار نداشته باشد عنصری مؤثر در شغل خود نیست. در ایران اما علت را این میدانند چون او از قضایای پاییزی!!! عدهای در ایران حمایت و آنان را تحریک کرد، تمایلی به ماندنش برای ادامهکار وجود نداشت و آمریکا برای جلب نظر ایران به تعبیر من روی "مالی" ماله!!! کشید. او حتی در توافق!!! اخیر "تبادل زندانیان و "آزادی اموال ایران" هم برکنار بود. کما این که دوست او آقای "علی واعظ" هم از مذاکرات برداشته شد. اساسا" آمریکا در تیم خود سعی میکند مذاکرهکنندهها را با فریبِ "بهبودِ وضعیت" جابجا کند و ابای ازین کار ندارد. بر خلاف ایران که برخی انتظار دارند تیم تا ابد همان تیم بماند! بگذرم. بیشتر ازین بلد نیستم. دامنه. راستی «استعلام امنیتی» : این روالِ اطلاعاتی -که در ایران هم جاریست- حالتی است از هویت و مسئولیت، که در آن برای گماردنِ فردی در پستی حساس، از جاهایی امنیتی و اطلاعاتی طلبِ اعلانِ وضعیت میکنند که معمولا" در جواب مشمول جوّزدگی جناحی و حزبی واقع میشود. در آمریکا خیلی هم بهشدت بین دو حزب جمهوریخواه و دموکرات و در ایران اما ولی و شاید کمشدت!!!! میان جناحین لشگریَن! و کشوریَن! (کشکولییَن)
توحید | طالبی: جناب جلیل قربانی سلام. کو چاپ بعدی «ماسماسک» که میگفتی؟! قرار بود هفتهنامهاش کنی درین صحن. هر چه هم فکر و فریاد داری روی سر مدیر در کمال آزادی و آسودگی بباف. کاری که مرحوم «گلآقا» با سیبلکردنِ مرحوم حسن حبیبی هر چه نخواست به مرحوم حجت الاسلام اکبر رفسنجانی بگوید (چون برای عمامه و عبا حرمت قائل بود و عفت لفظ میکرد) به «حسن» میگفت. حالا مدیر آمادگی تام و تمام دارد هر چه در خورجینات هست و در «ماسماسک»ت ضبط، سرِ مدیر بریزی! از گِل و گیوه! تا گُل و شکوفه! و از جواسیس! تا ریپورتریست!
سلام جناب استاد آشیخ محمدرضا احمدی. چون اصل نقل آقای عبدالناصر همتی نادرست بود. آنچه او نقل کرد مربوط به عصر خروشچف بود نه گورپاچف. اون نشست هم در کمینترن حزب کمونیست شوروی بود که خروشچف طوری وارد ماجرا شد که همهی اعضای بلندپایهی حزبی از یک عصر استالینیستی در وحشت بودند و حتی از شبَح جوزف (=یوسف) استالین میهراسیدند. بگذرم.
صدام حسین رهبر عراق هنگام خواندن حکم اعدامش توسط قاضی، لحظاتی قبل از اجرا که گویا قرآن هم در دستان گرفته!!! متن نقلی: "یک ژنرال آمریکایی شب قبل از اعدام صدام حسین را روایت کرده است. نهم دیماه سال ۱۳۸۵ و در ساعت ۶:۰۷ به وقت محلی، صدامحسین به دار آویخته شد. صدام را درست در محلی دار زدند که خودش همانجا تعداد زیادی از شهروندان عراقی را شکنجه کرده بود. ژنرال آمریکایی که در چندین نوبت شاهد جلسات بازجویی صدام حسین بوده درباره شب اعدام صدام قبل از اعدام میگوید: «شب اعدام هم روحیه خوبی داشت، خوشحال بود و اثری از اضطراب در او دیده نمیشد. آن شب او از ما برنج و گوشت مرغ خواست. برایش بردیم، با اشتهای خوب خورد و دوباره تقاضای عسل و آب جوش داشت. برایش فراهم شد سه لیوان عسل و آب جوش هم خورد و گفت: از کودکی این شربت را مینوشیده است. پس از صرف غذا بالاپوش گرمش را خواست با تعجب گفتیم برای چه میخواهی اینجا گرم است! گفت: صبحهای عراق سرد است نمیخواهم وقتی برای اعدام میروم بلرزم و برداشت ترسیدن از آن شود. پیش از اجرای اعدام «الله اکبر» را فریاد زد و شعارهای مسمانان «شهادتین» را گفت. اینها نشانه مسلمانی است. رو کرد به قاضیان حاضر اعدام و گفت: ببینید من را آمریکاییان اعدام میکنند. بعدها میبینید که شما نیز توسط آنها کشته خواهید شد.این ژنرال آمریکایی میگوید از شنیدن فریاد «الله اکبر» ترسیدم. احساس کردم ممکن است نیروهای او با این علامت محل را منفجر کنند محل را ترک کردم.»