به قلم دامنه
در سال تازه نیز بازمی گویم:
بُرو این دام را بر مرغِ دگر نِه
که عَنقا را بلند است آشیانه
عَنقا (=سیمرغ)
در بلندی ها آشیانه می سازد
چشم خلوت بینِ خدا
مافوقِ همهی دوربینهاست
به قلم دامنه
در سال تازه نیز بازمی گویم:
بُرو این دام را بر مرغِ دگر نِه
که عَنقا را بلند است آشیانه
عَنقا (=سیمرغ)
در بلندی ها آشیانه می سازد
چشم خلوت بینِ خدا
مافوقِ همهی دوربینهاست
نوشتهٔ جناب «ع. شکیبا» : سلام. با این همه شرط و شروط .... [پست «آیا باز رأی آری می دهیم؟» اینجا] یه دفعه بگو رای «نه» میدم ؟!!! نه خودتو بپیچان و نه ما را !!! شما هنوز به [... و ...] می گویی آیت الله العظمی ! بعد می گویی حکومت آخوندی نباشد؟! مگر غیر آخوندها چه گلی به سر مملکت زده اند. کت و شلواری ها و دکترها و تکنوکرات ها ببین که چقدر خیانت کرده اند. پس مهم خدمت و خیانت است و استقامت بر اصول اسلام و انقلاب، نه عبا و عمامه یا کت و شلوار ! چجور انتظار دیگران تغییر کنند و شما هنوز در تفکرات 35 سال پیش خودت بمانی . شما بهتر است با قطار انقلاب پیش بروید. یا علی.
به نام خدا. سلام من هم به شما جناب «ع . شکیبا» مدیر محترم سخن بلاگ. همین آزادی نگاه شما و من، خود نعمتی ست که با فروپاشی نظام سراسر زورگوی سلطنت پهلوی به دست ملت آگاه و آزاداندیش ارزانی ما شده است. بنابرین اختلاف نظر میان من و شما می تواند حُسن باشد نه زشت. من چندان به عناوین در میان روحانیت ایرادی ندارم، چون القاب و عناوین، اعتباری ست. بنابراین امید است بکاربردن آن شما را نیازارد. البته برخی یکشبه آیت الله العظمی خوانده می شوند! اما برخی در طول سالیان سال تفقُّه ورزیدن. آن کجا و این کجا؟
در ضمن ضد آخوند نیستم، با انحصارِ قدرت مخالفم نه با اساس روحانیت. اگر انحصار را حق آخوند می دانی، آنگاه انحصار دنباله اش فقط حکومت کردن نیست، جوابگویی به مردم بابت فسادها هم هست. از حضور شما در دامنه و نقد آزادانۀ تان بر من، ممنونم. همچنین به کامنتت نیز پاسخ نیمه مفصل و چندنکته نوشتم: (اینجا). در امانِ خدا.
وَمَا یَسْتَوِی الْأَعْمَى وَالْبَصِیرُ * وَلَا الظُّلُمَاتُ وَلَا النُّورُ * وَلَا الظِّلُّ وَلَا الْحَرُورُ * وَمَا یَسْتَوِی الْأَحْیَاءُ وَلَا الْأَمْوَاتُ إِنَّ اللَّهَ یُسْمِعُ مَنْ یَشَاءُ وَمَا أَنْتَ بِمُسْمِعٍ مَنْ فِی الْقُبُورِ * إِنْ أَنْتَ إِلَّا نَذِیرٌ * إِنَّا أَرْسَلْنَاکَ بِالْحَقِّ بَشِیرًا وَنَذِیرًا وَإِنْ مِنْ أُمَّةٍ إِلَّا خَلَا فِیهَا نَذِیرٌ.
و نابینا و بینا برابر نیست. و نه تاریکى و روشنایى. و نیز سایه و آتشباد. و [دل] زندگان و [دل] مردگان نیز برابر نیستند، بى گمان خداوند هر کس را که بخواهد [پیام و پند خویش] مى شنَواند، و تو شنواننده [پند و پیامى به] در گور خفتگان نیستى. تو نیستى مگر هشداردهنده اى. ما تو را به حق، مژده رسان و هشداردهنده فرستاده ایم، و امتى نیست مگر آنکه در میان آنان هشداردهنده اى بوده است.
وَمَا یَسْتَوِی الْأَعْمَى وَالْبَصِیرُ. ظاهراً این جمله عطف باشد بر جمله (و الى اللّه المصیر) و در حقیقت تعلیلى است به صور ت تمثیل، تا بفهماند افرادى که خود را تزکیه کرده اند، با آنها که تکذیب مى کنند، یکسان نیستند... وَلَا الظُّلُمَاتُ وَلَا النُّورُ. در این آیه شریفه و آیه بعدش چند مرتبه حرف نفى (لا) تکرار شده، و منظور از آن تأکید نفى است. وَلَا الظِّلُّ وَلَا الْحَرُورُ. کلمه حَرور _به طورى که گفته اند_ به معناى شدت حرارت آفتاب است. و بعضى دیگر گفته اند: حرور به معناى باد سموم است. بعضى هم گفته اند: سموم بادى است که در روز بوزد، و حرور بادى است که در شب و روز بوزد. وَمَا یَسْتَوِی الْأَحْیَاءُ وَلَا الْأَمْوَاتُ... این جمله عطف است بر جمله (و ما یستوى الاعمى و البصیر). و اگر کلمه (و ما یستوى) را در اینجا مجدداً آورد، با اینکه مى توانست مثل جمله قبلى بفرماید: (و لا الاحیاء و لا الاموات) براى این است که فاصله زیاد شده بود، ناگزیر (ما یستوى) را تکرار کرد تا معنا را در ذهن شنونده تجدید کند.
و این چند جمله پشت سر هم یعنى جمله (و ما یستوى الاعمى و البصیر) و (و لا الظلمات و لا النور)، و (و لا الظل و لا الحرور و (و ما یستوى الاحیاء و لا الاموات ) تمثیل هایى براى مؤمن و کافر است و مى خواهد تبعه و اثر اعمال این دو طایفه را شرح دهد.
و منظور از جمله: (ان اللّه یسمع من یشاء خدا مى شنواند هر که را بخواهد) مؤمن است، که قبلا مُرده بود، و خداى تعالى زنده اش کرد، و هدایت را به گوشش شنوانید، چون در نفس، استعداد آن را داشت، لذا دربارۀ مؤمن فرموده: (او من کان میتا فاحییناه و جعلنا له نورا) و اما منظور از این جمله رسول خدا (صلّى اللّه علیه و آله و سلّم) نیست؛ چون آن جناب وسیله هدایت است و هدایت هم همانا هدایت خدا است.
و مراد از جمله (وَمَا أَنْتَ بِمُسْمِعٍ مَنْ فِی الْقُبُورِ) اموات است یعنى کفارى هستند که خاصیت پذیرفتن هدایت را ندارند؛ چون دلهایشان مُهر خورده.
إِنْ أَنْتَ إِلَّا نَذِیرٌ. این انحصار که مى فرماید: (تو بجز نذیر چیز دیگرى نیستى)، انحصار حقیقى نیست، بلکه انحصار نسبى است، و معنایش این است که: تو وظیفه اى به جز اِنذار خلق ندارى، و اما هدایت آنکه هدایت مى شود، و اضلال آنکه گمراه است و هدایت نمى پذیرد به خاطر اینکه خدا به کیفر اعمال زشتش گمراهش کرده، کار خداى سبحان است...
إِنَّا أَرْسَلْنَاکَ بِالْحَقِّ بَشِیرًا وَنَذِیرًا وَإِنْ مِنْ أُمَّةٍ إِلَّا خَلَا فِیهَا نَذِیرٌ. مفاد این جمله آن طور که سیاق اقتضاء دارد، این است که: ما تو را فرستادیم، تا بشیر و نذیر باشى، و این کار ما کارى نوظهور و غریب نیست، براى اینکه هیچ امتى از اُمم گذشته نیست، مگر آنکه نذیرى در آنها بوده و گذشته، و این فرستادن بشیر و نذیر از سنت هاى جارى خدا است، که همواره در خلقتش جریان دارد.
و از ظاهر سیاق برمى آید که مراد از نذیر پیغمبرى است که از ناحیه خدا مبعوث شود. ولى بعضى از مفسرین نذیر را به مطلق کسانى تفسیر کرده اند که بشر را انذار مى کنند، چه پیغمبر باشد و چه عالمى از علماء لیکن این تفسیر خلاف ظاهر آیه است... المیزان.
مرحومه فضّه (به معنی نقره و زر)، مادر آقای منصور شعبانی.
مرحومه فاطمه. همسر دوم مرحوم علی اکبر آهنگر دارابی؛ زن و شوهر هر دو خادم الحسین تکیه بالای دارابکلا بودند.
مرحومه لیلا. همسر مرحوم سید ابوطالب هاشمی دارابی. به عبارتی مادر آقایان مرحوم سیدحسین، سیدقاسم، سیدعلی اکبر، سیدعلی اصغر و ... .
مرحومه رُبابه. مادر آقایان رمضان، موسی و حسین رمضانی و ... .
مرحومه آسیه. مادر آقایان جلیل محسنی و قاسم و محمد و ... .
روح همۀ رفتگان و روح این روحانی دل پاک و دختران گرامی اش غریق رحمت حضرت حق باد. تا معرفی روحانی دیگر در امان خدا.
یادم است آیت الله شیخ صادق خلخالی _نماینده قم در مجلس شورای اسلامی_ جهت دیدار با طلبه ها آمده بود آنجا. او خود نیز در شهر ری حوزۀ علمیه داشت. کمی برای ما سخنرانی خودمونی کرد. بعد، کنار طلاب راحت و خندان نشست و گپ و گفت کرد. مسائل سیاسی و چندخبر گفت و رفت. شب ها به پشت بام امامزاده می رفتیم، مباحثه می کردیم. نیز بحث سیاسی می نمودیم. هم مباحثۀ من که یک طلبه ی مبتدی بودم، یکی از فرزندان علامه حسن زاده بود. او فردی شایسته و دوستی بسیارخوش خنده و خوش لباس و زیبا بود. تفکری باز، داشت. اسمش حسین بود. (اگر اشتباه نکنم)
آنجا سُهر و فیروزان به دلیل کشت شالی برنج و باغات، پَشه هایی سمج و انبوه داشت. بی اندازه آزاردهنده. مدیران مدرسه به مدد مردم روستا، از قبل یک کامیون پِشکل گاو و حیواناتی چون الاغ و اسب و قاطر _به صورت خشک شده_ آورده بودند. شب ها، یکی یکی پشکل را روشن می نمودند تا دود کند و پشه ها رَم کنند. و می کردند. در وقت های اضافه، به باغ های اطراف سُهر و فیروزان می رفتیم و لذت می بردیم. داخل روستا که کمی از امامزاده شاه ابوالقاسم دور بود، می رفتیم. خیلی دیدنی بود. با مردمی مهربان و زیرک و مهمان نواز و انقلابی. من در سُهر و فیروزان با یکی از دوستان گرگانی ام بسیار وقت می گذراندم. او فردی جدی و پرمایه و شخصی بسیار اهل مزاح و خنداندن و در عین حال اهل فضل و دانش بود. اینک استاد دانشگاه است و باهم بشدت رفیقیم و مرتبط. برخی از دوستان آن دوره ام همگی در جبهه شهید شدند. روح شان شاد باد.
به قلم دامنه
به نام خدا
دو نکته در این لیف روح مینویسم:
یک: در نشست بررسی کتاب «اهل غرق» آمده است: یکی از ویژگی های قرآن آن است که نه تنها ما آن را قرائت می کنیم، بلکه او هم ما را قرائت می کند.
دو:در ایلام یا لرستان می گویند: بادها دو دسته اند: بادِ لکو که بادِ مسلمان است. یکی دیگر بادِ زلو که بادِ کافر است. این باور، جوهری اساطیری در ایران دارد.
یادداشتم از
علیرضا حسن زاده
ص دویست و چهل و یک
قسمت ۵۸. به نام خدای آفرینندۀ آدمی. با آن که در جبهه بر ما بسیارسخت می گذشت و هیچ مسؤول و فرمانده ای به فکر هیچ کس در آن بحران عملیات والفجر8 نبود، به خاطر اسلام و ایران و امام و انقلاب و نظام تحمل می کردیم. در آنجا هم از بحث و گفت و گوهای علمی و سیاسی زیر گلوله ها و بمب و رگبارها دست نمی کشیدیم. چون اساساً میان ما رفقا علاوه بر تفریح و دوستی، فضای گفتمانی و فکری حاکم بود و این صبغه در روابط مان همیشه غلبه داشت. من چند نمونه از نوع رابطۀ فکری و سیاسی مان را در این قسمت از زندگینامه می نویسم که قبلاً در (اینجا) عکسها، مستندات، انواع جلسات، تنوع حاضرین نشست ها و برخی از نوشته ها را گذاشته بودم. طی سه دهه متوالی از دهۀ شصت به بعد در دارابکلا میان ما رفقا این نوع نشست ها و برنامه ها برقرار بوده و کماکان برخی از آن ابتکارات و خلاقیت ها و علایق حفظ شده است:
خبرها و خبرخوانی های سیاسی و منطقه ای در کنفرانس های جلسات «تحقیقات و مطالعات».
سال های شصت و سه تا شصت و هفت به مدت چهارسال هر هفته در شب های جمعه «مسابقات تحریض علم دارابکلا».
«نشست های مطالعاتی در روستای دارابکلا» شب های جمعه به نوبت در منازل رفقا.
نشست های هفتگی مستمر قرآنی روخوانی، تجوید و تفسیر.
نشست ماه.
اردوهای جنگل؛ هم تفریح، هم فکری.
جلسات طرح رمضان (افطار و جلسه اخلاق و اندیشه و سیاست و کتابخوانی و بحث)
طرح پکد (=پرواز کبوتر دانش) نامه نگاری مخصوص میان من و سیدعلی اصغر طی ده سال که بالغ بر سیصد نامه می شود با موضوعات سیاسی، جهانی، داخلی و معنوی و شخصی.
حضور رضویه. مسافرت زیارتی معنوی آبان ماه هرسال با رفقا به حرم امام رضا.
نشست با مسؤولان محلی و منطقه ای در شب های دارابکلا. که شاید بیش از دویست نشست با شخصیت های مختلف شده بود.
نمونه های دیگر که نام بردن از آن موجب طولانی شدن می شود.
مراد از علم نفس، علم تفصیلى است به آن اعمالى که در دنیا کرده، و این غیر از آن علمى است که بعد از منتشر شدن نامه اعمالش پیدا مى کند، چون آیات زیر [همین سوره] دلالت دارد بر اینکه انسان به اعمالى که کرده آگاه است... و مراد از نفس، جنس انسانها است، پس عمومیت را اِفاده مى کند. و مراد از آنچه مقدم و مؤخّر داشته، اعمالى است که خودش کرده، و سنت هایى است که براى بعد از مرگش باب کرده، حال چه سُنت خوب و چه سنت زشت، که بعد از مُردنش هر کس به آن سنت ها عمل کند ثواب و عِقاب را به حساب او نیز مى نویسند...یَا أَیُّهَا الْإِنْسَانُ مَا غَرَّکَ بِرَبِّکَ الْکَرِیمِ: این آیه شریفه انسان را مورد عِتاب [سرزنش، ملامت] قرار داده، سرزنش مى کند، و منظور از این انسان، افرادى هستند که مُنکر روز جزایند، چون دنبال این آیات فرموده: «کَلَّا بَلْ تُکَذِّبُونَ بِالدِّینِ». و معلوم است که تکذیب یوم الدین، کفر، و مستلزم انکار تشریع دین است، و این انکار هم مستلزم انکار ربوبیت خداى تعالى است، و اگر چنین شخصى را انسان خواند، براى این بود که حجت و یا شبیه حجتى باشد براى اینکه بفهماند نعمت هایى که در آیات بعد مى شمارد تمامیش براى تک تک انسانها نیست، بلکه مجموع آنها ثابت است براى تمام انسانها.
آری بازهم من رأی آری می دهم؟ اما به این شرط که: پهنۀ حکومت لُعاب آخوندی نگیرد یعنی حق حاکمیت ملت محفوظ باشد نه صِنف خاص و جناح راست.
آری بازهم من رأی آری می دهم؟ اما به این شرط که: همۀ مقامات در نظام از صدر تا ذیل، زِمامداری شان محدود و زمانمند و تحت نظارت باشد، نه مادام العمر و نامحدود و بی پاسخگو. چگونه می توان پذیرفت یک فرد چهل سال یعنی به اندازه عمر نظام، در یک شورای خاص، همچنان در قدرت بماند و به تاخت، بتازد!
آری بازهم من رأی آری می دهم؟ اما به این شرط که: هرگونه انحصار، سُلطه، اخلاق سلطنتی و شیوۀ ارباب رعیتی از چهره و تار و پود نظام محو گردد.
آری بازهم من رأی آری می دهم؟ اما به این شرط که: تعامل جهانی و مقاومت منطقی و شرعی باشد، نه تخاصُم منطقه ای و تضاد داخلی و دشمنی مَن درآوردی خاورمیانه ای.
آری بازهم من رأی آری می دهم؟ اما به این شرط که: خون و پیام شهیدان در رگ های نظام جاری باشد، نه پودر پوکِ میراثخواران و نااهلان و نابخردان و به تعبیر امام، خرمقدّسان.
آری بازهم من رأی آری می دهم؟ اما به این شرط که: نمازجمعه هایش، دولتی و دستوری؛ دانشگاه هایش، استبدادی؛ صداسیمایش، میلی و جناحی و باندی و شخصی؛ انتخابات های مردمی اش، نظارت استصوابی و تبعیض دیانتی و قومی و نژادی؛ مجلس شورای اسلامی اش، عصارۀ فضایلِ یک جمع و فردِ خاص؛ و در یک کلام فضای سیاسی فکری و اندیشه ای جامعه اش، شاغولی و بخش نامه ای نباشد. همین. والسّلام.
به قلم دامنه. به نام خدا. کتاب جهانِ داستان را هنوز به انتها نبرده ام و همچنان به مطالعۀ آن مشغولم، ولی به معرفی آن می پردازم و پنج نکته از یادداشت هایم را به اشتراک می گذارم تا فرهنگ کتابخوانی در روح هر ایرانی همچنان مثل همیشۀ تاریخش دمیده باشد: جهانِ داستان، به ایران می پردازد به داستان ها و داستان نویس های ایران.تهران. نشر اشاره. نوشتۀ جمال میرصادقی.
جهانِ داستان
به قلم جناب «یک دارابکلایی»: با سلام. با دیدن این پست شما «چرا امام علی را دوست می داریم؟» (اینجا) یاد ایام دانشجویی افتادم که یکی از اساتید برای کنفرانسی که قرار بود در دانشگاه برگزار گردد، مقاله ای نوشت که خلاصه ی نظرات دانشجویان بود. او در کلاسشان سوالی که شما عنوان پستتان قرار دادید را از دانشجویان پرسیدند و از آنها خواستند که دلیل علاقه شان را به حضرت علی برایشان بنویسند. اتفاقا مقاله ایشان یکی از مقالات برگزیده بود و به دانشجویانی که در این مقاله مشارکت داشتند، که من هم یکی از آنها بودم، یک جلد نهج البلاغه به ترجمه استاد محمد دشتی هدیه دادند. من هم نوشته بودم: علاقه خاص من به حضرت علی به دلیل شخصیت چند وجهی ایشان است. این انسان وارسته هم عادل، هم دلاور، هم مشاور، هم سخنور، هم فرمانده، هم دوست واقعی و دارای بسیاری از خصوصیات اخلاقی، انسانی و فردی است که می تواند الگو برای همه قشر از افراد جامعه باشد. او جامع الخصایص است. تولد این "حقیقت بر گونه اساطیر" را به تمام انسان های روی زمین تبریک عرض می کنم.
پاسخ دامنه
سلام. چقدر جالب که تو این روز، من روز پدرو تبریک میگم و پدر تولد منو، در این پست (اینجا) پدر کوه مجازی ست از راه دور، پدر آرامشی ست طوفانی، پدر قلبی ست مهربان. پدر کلمه ایست یا بهتر بگم کتابی ست که از توصیفش قاصرم، پدر تکیه گاهی ست از راه دور، پدر ستایش کردنی ست. پس خدا رو شاکرم به خاطر داشتن این نعمت بزرگ در زندگی چون؛
شکر نعمت، نعمتت افزون کند
کفر نعمت، از کفت بیرون کند
عاصم طالبی دارابی
تهران. یازده نوروز نود و هفت
دامنه: به نام خدا. این تقارن مَیمون و مبارکِ تولد تو با میلاد سراسر برکتِ امام علی (ع)، سی و سه سال بعد نیز برات می افتد، نیز شصت و شش سال دیگر. نیز نود و نه سال بعد از امسال. پس حُسن اتفاقی بود برات امسال، آن هم نخستین بار، عاصم. پس، قدر بدان، قدر عاصم.
به قلم دامنه. به نام خدا. سؤال، ساده به نظر می رسد، اما پاسخی بی کران دارد؛ زیرا فضایل امام علی -علیه السّلام- بی شمار و غیرقابلِ شمارش است. هر شیعهی علی در پیروی از علی و حُبّ به او، دلایل ویژۀ خود را دارد، اما بسیاری از پیروان و عاشقان امام علی، با ذوق مشترک، با عقاید همسان و با باورهای همسو، امام علی را دوست میدارند. من چندتا را که به نظر من خیلی خیلی بینظیر و خاصِّ مشیئ و راهِ علیست، می نویسم که در درونم با آن زندگی میکنم:
روزگار تباهى ها:
«یَأْتى عَلَى النّاسِ زَمانٌ لا یُعْرَفُ فیهِ إلاَّ الْماحِلُ وَ لا یُظَرَّفُ فیهِ إِلاَّ الْفاجِرُ وَ لا یُؤْتَمَنُ فیهِ إِلاَّ الْخائِنُ وَ لا یُخَوَّنُ إِلاَّ المُؤتَمَنُ، یَتَّخِذُونَ اْلَفْئَ مَغْنًَما وَ الصَّدَقَةَ مَغْرَمًا وَصِلَةَ الرَّحِمِ مَنًّا، وَ الْعِبادَةَ استِطالَةً عَلَى النّاسِ وَ تَعَدِّیًا...»
زمانى بر مردم خواهد آمد که در آن:ارج نیابد، مگر فرد بى عُرضه و بى حاصل، و خوش طبع و زیرک دانسته نشود، مگر فاجر، و امین و مورد اعتماد قرار نگیرد، مگر خائن ،و به خیانت نسبت داده نشود، مگر فرد درستکار و امین!
در چنین روزگارى، بیت المال را بهره شخصى خود گیرند، و صدقه را زیان به حساب آورند، و صله رحم را با منّت به جاى آرند، و عبادت را وسیله بزرگى فروختن و تجاوز نمودن بر مردم قرار دهند... (منبع)
پیامبر اسلام نیز فرمودند: ای علی! تو را هیچ کس نشناخت جز خدا و من. منبع