فرهنگ فراموششده دوچرخه در قم
به قلم دامنه ۲۰ . ۲ . ۱۴۰۳ : و عصری رفتم یک دفتری که پنج دقیقه زود رسیدم. همین مرا به این دوچرخه مواجه کرد. گفتم چه فرهنگی داری که درین عصرِ پُز دادنها که راکب مغرور است ماشین فلان مقدار قیمت را میراند، مَرکَبت همان دوچرخه است. کمی گپ زدیم تا دفتر به روی ما باز شود. گفتم مُجازم از دوچرخهات عکس بندازم. گفت: بفرما. پرسید چه کارهاید؟ گفتم وبلاگنویس. شروع کرد به شرحی بر دوچرخه که خیلی خواندن دارد. من که آمدم خانه فوری هر چه ذهنسُپاری کردم بر نوشته آوُردم. این چُنین:
دوچرخهاش پلاک شهربانی قدیم دارد. ساخت انگلیس، مارک غزال.. مال پدرش بود از سال ۱۳۴۸ که ده سال پیش بر اثر دیابت نابینا شدُ درگذشت. همهی امورش را با آن میرسد. با آن به جمکران هم میرود. برخی موتوریها و تاکسیها در خیایان بر آو طعنه بار میکنند حتی تهدید که بزن کنار ما رد شیم!!! گفت خرجش تنها باد است که آن هم با صلوات است. نه هوا را آلوده میکند. نه سوخت مصرف میکند. نه شکمش در اثر ماشینسواری عادتواره پیچ میخورَد. گلِه داشت از رفتارهای برخیها که زمانی شوفاژ را نمیدانستند چیست ولی حالا زعفرانیه قصر خریدند و قدرت گرفتند. گفتم من پیش یک خطاط شاعر میرفتم برخی شبها او میسُرود:
من از روئیدن خار بر سر دیوار دانستم
که ناکس کس نمیگردد از این بالا نشینیها
من از افتادن سوسن به روی خاک دانستم
که کَس، ناکس نمیگردد از این اُفتان و خیزانها
خیلی خوشش آمدُ گفت: شاعری؟ گفتم نه ناقِلم! به قول برخیها ناقلا و خلِه بِلا! هیچی! خواستم فرهنگ فراموششدهی استفاده از دوچرخه برای امور کاری و اداری را یادآوری کنم که در میان ما رَخت بر بست. امید است باز دلش بیادُ برگردد سمت ماها. قم. دامنهی دو.