دامنه‌ی داراب‌کلا

قم ، مازندران ، ساری ، میاندورود

دامنه‌ی داراب‌کلا

قم ، مازندران ، ساری ، میاندورود

درباره سایت دامنه
دامنه‌ی داراب‌کلا

Qalame Qom
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)
قم، مازندران، ساری، میاندورود

پیام مدیر
نظرات
موضوع
بایگانی
پسندیده

به قلم دامنه: خاطرات جبهه: اولین اعزامم به جبهه بر من چه گذشت؟ به چه تکیه کنیم؟! ( ۱۰۸ ) به نام خدا. سلام. اسفند یا بهمن سال ۱۳۶۰ بود که بدجوری فکر جبهه‌رفتن به سرم افتاده بود. فضای خاص آن سال، جوان را به غیرت و سلحشوری فرا می‌خواند؛ خصوصا" برای ماهایی که از همان سال ۱۳۵۸ بعد از پیروزی انقلاب عضو بسیج ملی شده بودیم و چند باری برای آموزش نظامی کوتاه‌مدت یک‌هفته‌ای، به پلاژ گوهرباران و اردوگاه بادله تحت تعلیم مربیان نظامی و عقیدتی سپاه برده شده بودیم. فکر کنم در داراب‌کلا اولین داوطلب بسیجی‌یی که آن سال یا شاید همان سال نخست جنگ (یعنی سال ۱۳۵۹  که هنوز اعزام‌های مردمی رسم نشده بود و زودتر از همه و برای اولین بار به جبهه اعزام شده بود، محمدباقر مهاجر بود که ایشان هم در اعزام بعدی اولین شهید داراب‌کلا شد؛ انسانی آرام، باسواد، عارف‌پیشه و باتقوا. (اگر درباره‌ی اولین اعزام اطلاعاتم ناقص است و کسی از اعزام زودترِ بسیجی‌یی از محل، خبر دارد اصلاح بفرماید)

 

 

یکی از اولین کارت‌های عضویتم

در بسیج ملی در آغازین روزهای انقلاب

 

کارت اولین اعزامم به جبهه  ( بهار ۱۳۶۱ )

 

به هر حال زمستان ۱۳۶۰ داوطلب شدم و فرم‌های ثبت‌نام را تهیه و پر کردم. مانده بود موافقت شرعی والدین که پدرم چنان یک‌کَش شده بود که هرگز زیر بار امضا و انگشت‌مُهر پای ورقه‌ی رضایت‌نامه‌ی اعزام به جبهه نرفت که نرفت. به حیله! (شما بخوانید: فن‌وفنون) افتادم که چگونه ازین سدّ عبور کنم که سپاه هم آن را شرط الزامی و صددرصد اعلان کرده بود که اگر کسی ازین امضاء عبور نمی‌کرد به‌آسانی نمی‌توانست به جبهه برود. (بر خلاف شایعه و دروغ‌افکنی بی‌شرمانه‌ی مخالفین نظام در آن زمان که با هدف تضعیف انقلاب اسلامی پخش می‌کردند حکومت جوانان را به‌زور !!! به جبهه می‌برَد که حتی یک مورد هم این تهمت نانجیبان صحت نداشت) خلاصه پدرم نه فقط امضاء نکرد بلکه مرا کم نمانده بود تَپچو بگیرد، ولی دنبالم کرد! و گفت: «پدِسّوخته گردن‌کلفت! بور خاش درسِه ره بَخون؛ جبهه‌!! جبهه!!» ترسیدم و حین فرار گفتم: "تِه مگه خاش درسِ ره بخوندسی قم جِه راه دکتی بمویی سرِه؟!" حالا که دارم می‌نویسم دلم به یاد پدرم هست و سخت دلتنگش. کشکولی هم شده بگویم: خدایا وچگی کردم و هم‌جوابی به پدر کردم، مرا ببخش!

 

 

حیله‌ام کارگر افتاده بود؛ برادر ارشدم -که در منزل آق‌داداش صدایش می‌کردیم- آن سالها در دانشسرای دکتر علی شریعتی ساری واقع در لب دریای خزرآباد به عنوان یک روحانی تدریس می‌کرد و در پلاژی در همان دانشسرا خانه‌ی سازمانی داشت. صبح صِوی مدارک و فرم را چَپوندم کَشبِن‌جیب و آمدم تکیه‌پیش و فکر کنم سوار پشت وانت مرحوم حاج حسین رجبی که پرده برزنتی داشت و مسافرکشی می‌کرد، راهی سه‌راه و از آنجا ساری و خزرآباد شدم. آن هفته مادرم هم پیش آق‌داداش بود. به زن‌داداشم گفتم آمدم برای امضای تأیید جبهه. گفت تا ظهر از کلاس برمی‌گرده. من هم تا ظهر پیچ‌پلیج گرفتم و بی‌قرار؛ از اشتها هم افتادم که لااقل این‌همه راه رفتم سر یخچال برم و شکمی سیر بنوشم و بخورم. به هر حال آدم وقتی از دِه به شهر می‌ره هوس خوردن سرش می‌زند. مثل آق سیدعسکری شفیعی که وقتی ساری می‌رفت امکان نداشت کوبیده‌ی بازار نرگیسه را نخورد و روزنامه‌ی "جمهوری اسلامی" آن زمان را نخرد که این روزنامه نماد ماها مکتبی‌ها بود که حالا چند سالی‌ست از خط اصلی خارج شده است و هوا و زمین می‌تراشد و سردرگم گردیده. بگذرم.

 

ساعت دوِ عصر بود آق‌داداش -که آن زمان اسمش به «شیخ وحدت» شهرت داشت، رسید. خُب پیش ما سهم (=سهمناکی) داشت و ازو حساب می‌بردیم! با تِته‌پِته طرح مسئله کردم (آن سال البته اصطلاح طرح مسئله را بلد نبودم!) حالا می‌گویم. ماها را خیلی دوست می‌داشت. نه فقط مخالفت نکرد بلکه هم امضاء و هم تشویق و حرکتم انقلابی‌ام را تأیید کرد. امضائه را گرفتم و بی‌مَطّلی درآمدم تا کار بیخ پیدا نکند. خودم را غروب رساندم نمازجماعت پشت سر مرحوم آیت‌الله آقا، که بتوانم شهید محمدحسین آهنگر را ببینم و به او خبر دهم من امضای پدرم را گرفتم. در واقع امضای آق‌داداش را به جای پدر جا زدم و با این فریب! به جبهه رفتم. یعنی اول رهسپار آموزش نظامی دوماهه در المهدی چالوس (کاخ شمس خواهر شاه) شدیم و سپس از راه رشت منجیل قزوین تهران به جبهه. که این مسیر خود داستان دارد. خدا خواست خواهم گفت. که ما را پیش از بردن به جبهه بردند (فکر کنم اول برای دیدار با امام) اما نشد و بردند مقر ریاست‌جمهوری پیش ... . تا بعد. چه امضای سرنوشت‌سازی کرده بود آقای ابوطالب طالبی. و البته پدرم ضد جبهه نبود؛ گاناهی! برین بود جوانان مردم بروند جبهه و فرزندش خونه لَم بدهد! قسِر در روَد! این هم کشکولی!

ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۱۵ آبان ۱۴۰۱ ، ۰۸:۵۸

شالیزار شمال

  

 

شالیزار شمال ایران

 

  

 

نپار شالیزار برای شوپه (=شب‌پایی)

ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۱۴ آبان ۱۴۰۱ ، ۱۷:۴۹

خاطرات از جبهه‌ی جوفیر

به قلم دامنه: خاطرات جبهه: به چه تکیه کنیم؟! ( ۱۰۷ ) به نام خدا. سلام. طی نزدیک پنج ماه داغِ متوالی، یعنی تمام تابستان و بخشی از بهار را در جبهه‌ی جوفیر خوزستان به سر بردیم. کی؟ سال ۱۳۶۲. کم پیش می‌آمد روز و شبی غُرّش شلیک توپ و تفنگ نشنویم. محور ما البته آرام‌تر از سمت چپ ما بود که نزدیک کوشک و طلائیه بود و درگیری شبانه‌ی‌شان، بر تاریکیِ سنگر ما برق می‌انداخت و صدای درگیری در گوش‌مان طنین. سمت راست ما "شط علی" بود که صدام آن را از ترس آب بسته بود و پر از سَپل بود؛ سَپل در زبان محلی ما نوعی مگس گزنده است که از سگ‌مَغِز بدتره و از زیزم و زنبور پِچاک‌تر و موذی‌تر که اگر رزمنده را می‌گَزید تا سه روز باید پوست بدنش را می‌رِکید (=می‌خاراند) و خونِ خوندار می‌کرد. ما که در جوفیر از دست بارش توپ و خمپاره‌ی بعثی‌های عفلَقی، هر شب وصی ناظر را می‌گفتیم و هیچ امیدی به بازگشت پیش پدرومادر نداشتیم، وای اگر کسی زن و نومزه داشت که دیگر مَپرس و مگو. ما که مجرّدا" اندر مجرّد بودیم و خیالمان ازین دلشوره و بستر فِراق! راحت راحت! بود. وقتی هم، شب جزوِ دسته‌ی مخصوص کانال‌کَنی برای عملیات شناسایی باشی دیگر این هنوز بدتر. جلوِ چشم‌مان حتی کناردستِ خود، در نزدیکی خاکریز عراقی‌ها، دیدیم همرزمان را که گلوله‌ی خمپاره تکه‌پاره‌شان کرده و گوشت تنشان بر بدن ما پاشیده.

 

خوزستان، مرداد ۱۳۶۲ ، جبهه‌ی جوفیر

درین دوره‌ی پرحادثه -که البته سرانجام سالم و فقط کمی فکر کنم با استنشاق گازهای شیمیایی و آلودگی‌های منطقه- به خانه برگشتیم با جاگذاشتن صدها خاطره. آق سیدعسکری شفیعی فرمانده دسته بود سمت چپ عکس. پاسدار منصوری گرگانی فرمانده گروهان ما بود نفر سوم از چپ در عکس. بنده هم معاون دسته بودم نفر راست در عکس. کنار سیدعسکری هم محمد بازاری جامخانه است که کلا" یک پای خود را از دست داد و جانباز مطلق شد. مردم و نسل آتی بدانند که هر استان ایران اینک میزبان هزاران شهید است که خون دادند تا انقلاب اسلامی سالم بماند و خدمت و اقتدار باقی گذارَد؛ آمار مازندران را نمی‌دانم (اگر کسی می‌داند مرقوم بفرماید) اما قم را خبر دارم که ۶۰۹۰ شهید تقدیم دین و میهن کرد.

ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۱۴ آبان ۱۴۰۱ ، ۱۰:۴۸

شرحی بر جنگ ترکیبی (=هیبریدی)

به قلم دامنه: مسائل سیاسی و جهانی: به نام خدا. سلام. اول جنگ ترکیبی (=هیبریدی) را باز کنم. فکر می‌کنم با تمثیلی از قدرت انتقال خودرو، ساده‌تر تبیین شود. لطفا" هر بار هنگام خواندن این متن به تصویر هیبریدی که گذاشتم نگاه بیندازید. خودِ هیبرید ( Hybrid ) یعنی ترکیب عنصرهای مختلف حتی متفاوت. مثلا" در ماشین‌های نوین و مدرنِ هیبریدی، به جای یک موتورِ پایه، از دو موتور مکمّل یکدیگر استفاده می‌شود: موتور بنزینی یا دیزل گازوئیلی و موتور الکتریکی برقی. ازین‌رو، خودروهای هیبریدی با وسیله‌ی موتور برقی، انرژی جنبشی هدررفته را به صورت الکتریسیته در باتری‌ها ذخیره می‌کند و آن را در سربالایی‌ها و جاهای مورد نیاز وارد مدار می‌سازد. به چنین پیشرانه‌ای هیبریدی می‌گویند. حالا به تصویر بنگرید: جلو یک موتور بنزینی، پشتش یک موتور الکتریکی، وسطش یک مدار الکتریکی، عقب ماشین هم یک باک بنزین و یک پکیج باتری تعبیه شده است که وقتی ترکیب می‌شوند قدرت در مدار بیشتر می‌شود و جنبش موتور شدیدتر.

 

 

اینک می‌توانم یک مثال دیگر هم بزنم تا طرح مسئله جا بیفتد. لابد با خودروهایی که توبوشارژ (=پُرخوران) دارند، آشنایید، مثلا" خودرویم توبوشارژ دارد که وقتی دورِ موتور را از دنده‌ی دو به سه به بالای ۳هزار دور ببرم، قدرت توربو از طریق سنسور (=حسگر) وارد مدار می‌شود و شتاب موتور را جهشی می‌کند؛ یعنی یک توربین حلزونی کنار موتور و نزدیک لوله‌ی اگزوز، گازهای خروجی را می‌مَکد و آن را به جای این‌که از اگزوز به بیرون هدر برود، جذب می‌کند و به صورت یک انژری جهشی و ترکیب هوای اضافی، وارد پیستون می‌کند و قدرت موتور را دوچندان.

ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۱۳ آبان ۱۴۰۱ ، ۱۴:۴۶

تظاهرات ضد آمریکایی قم

به قلم دامنه: مسائل روز: قیام ضدآمریکایی قم. به نام خدا. سلام. انگیزه‌ای برانگیزاننده‌تر مردم قم را در ۱۳ آبان ۱۴۰۱ امسال به حرم و خیابان کشانده؛ اول زیارت بارگاه معنوی حضرت معصومه (س) در آستانه‌ی شب وفات غمبارش و آنگاه شرکت از سرِ عقیده و انقلابی‌ماندن، برای فریاد علیه‌ی آمریکا آن بنیاد تباهی‌ها. شگفت‌زده شدم این‌همه مردم مؤمن در میدان دیدم که اول از روی ادب و تسلیت، محضر کریمه‌ی اهل بیت (س) حاضر و سپس راهی مسیر تظاهرات ضدامپریالیستی می‌شدند، از همان مبداء یعنی حرم و حتی کمی عقب‌تر سرِ چهارمردان، مردم پرشور و شعور (زن و مرد و نوجوان و نونهال) به صف شدند تا مقصد یعنی مصلّی و میدان جانبازان و حتی روی پل بلوار امین. من هم یکی ازین مردم ایمن. اول در سردرگاه قبر مرحوم آیت‌الله بروجردی عرض ادب کرده و از مسجد بالاسر رهسپار زیارت قبر منور حضرت بی‌بی فاطمه‌ی معصومه (س) شدم که از نوجوانی پابه‌پای مرحوم پدرم به این حرم قدم می‌گذاشتم و التیام را می‌دیدم.

 

 

صحن امام هادی (ع)

 

 

اجرای سرود زیبا

 

 

مقبره‌الشهداء حرم

شهدای محافظ شهید قاسم سلیمانی

 

 

انبوه مردم

 

 

مادران مؤمن با کودک خردسال‌شان

 

 

قم در ۱۳ آبان ۱۴۰۱

 

خالی نگذارم در صحن امام هادی (ع) هم در روضه شرکت کردم که بسیار سوزناک بود (عکس بالا) و بعد از آن به زیارت مقبره‌الشهداء حرم یعنی شهدای محافظ و همراه شهید حاج قاسم سلیمانی نائل آمدم (عکس بالا)  و از آنجا وارد آغاز راهپیمایی ضد آمریکایی قم شدم و از صحن امام رضا (ع) تا خود میدان جانبازان مصلّی، زیر پایم زمین خالی برای ایستادن ندیدم.

ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

به قلم دامنه: مسائل سیاسی: های قِر !!! به نام خدا. سلام. یک درّه‌ی عمیق با پرتگاهی حدود چهارصد متر در استان فارس است که دو نام اجتماعی و تاریخی به خود پذیرفته. یکی زمانی بود عروسی را با اسب می‌بردند، اسب کاروان شتر را دید رم کرد و با عروس افتاد تَهِ درّه و از آن زمان به درّه‌ی "عروس افتاد" -که گویش محلی قشقایی آن یادم نماند- مشهور شد. اما نامی که همچنان برین درّه مانده "های قِر" است. قضیه و پیشآمدش چیست؟ این است که عرض می‌کنم، چکیده:

 

 

سربازان اشغالگر انگلیس در داخل ایران وقتی فرمان می‌یابند به کمک نیروهای خود بشتابند تا نیروهای رئیسعلی دلواری را که در قیام تنگستان علیه‌ی تجاوز انگلیسی‌ها شجاعانه ظاهر شده بودند، شکست دهند، از شمال استان فارس حرکت کردند تا خود را به خلیج فارس برسانند و از پشت بر نیروهای دلاور دلواری‌ها و تنگستانی‌ها یورش ببرند که برخورد می‌کنند با این درّه‌ی مِه‌گرفته در حوزه‌ی ایل قشقایی‌ها. نیروهای قشقایی‌ در برابر آنان می‌ایستند. دو نفر از چابکان قشقاقی در آن غبار مِه فرمانده‌ی انگلیسی را می‌بینند. یکی از آنها به دیگری با فریاد بلند پشت سرِ هم می‌گوید: های قِر. های قِر. های قِر. یعنی شلیک کن. شلیک کن. شلیک کن. این صدا در اعماق دره می‌پیچد و فرمانده‌ی انگلیسی سرآسیمه می‌شود و گیج، که با شلیک تفنگ قهرمان قشقاقی، کشته و به ته درّه پرتاب می‌شود. از آن زمان تا الآن این حرکت قهرمانانه‌ی آن قشقاقی‌ها جاویدان می‌مانَد و نام این درّه هم می‌شود: "های قِر" که در زبان قشقاقی یعنی: شلیک کن.

 

آری؛ اگر آن دو قشقاقی با هنرِ رزم و و ایده‌ی مقاومت خود به فرمانده‌ی انگلیسی متجاوز در خاک ایران شلیک نمی‌کردند، ارتش انگلیس خیلی آسان خود را به دریا می‌رساندند و قیام رئیسعلی دلواری و یاران وی در برابر اشغالگران انگلیس را سرکوب می‌کردند. گاه اگر به‌هنگام و از سرِ غیرت و کیاست شلیک نکنی، کیان ایران را به خطر می‌اندازی. افتخار داشتم در نجف اشرف سر قبر شهید قهرمان ایران رئیسعلی دلواری در وادی‌السلام حضور یافتم و با عزم و عقیده ادای احترام نمودم. عکس "درّه‌ی های قِر" را نیز خودم از روی مستند ایرانگرد آقای جواد قارایی انداختم که مشاهده می‌کنید قشقاقی‌ها به یاد آن روز، در لبه‌ی همان درّه‌، دارند می‌نوازند. پایان. ۱۱ آبان ۱۴۰۱ ، ابراهیم طالبی دارابی دامنه.

 

ییوست : "سال ۱۲۹۴، در پی تجاوز انگلیس به جنوب ایران و تصرف قسمت بزرگی از بنادر و منطقه نفت‌خیز و در اثر ناتوانی دولت مشروطه، قیامی محلی بر ضد نیروهای تجاوزگر شکل گرفت. نیروهای انگلیس در اوایل شوال، بندر دلوار را به تصرف خود در آوردند. مجاهدین به رهبری رئیس‌علی دلواری طی یک عملیات متهورانه با شش شهید، پانصد نفر از نیروهای متجاور را از پا در آوردند و مقادیر زیادی مهمات به غنیمت گرفتند... ."

ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۱۰ آبان ۱۴۰۱ ، ۱۱:۱۶

سلمانی صلواتی جبهه

سلمانی صلواتی جبهه

به قلم دامنه: خاطرات جبهه:  به چه تکیه کنیم؟! ( ۱۰۶ ) به نام خدا. سلام. سلمانی صلواتی جبهه ازجمله جاهای قشنگی بود که رزمنده وقتی روی صندلی چوبی آن -که از صندوق مهمّات ساخته می‌شد- می‌نشست هم خاش‌خاشی‌اش می‌آمد و هم لذت یک آسایش نیم‌ساعته در نتیجه‌ی چندین روز خستگی را می‌چشید. پیش ما اما این حاج عباسعلی قلی‌زاده بود که با این‌که با او عضو گروه کمین شب بودیم، روزهایی خاص کنار همسنگران دیگر جمع می‌شدیم و او با شونه و قیچی که در ملزومات انفرادی خود همراه داشت، شروع می‌کرد موی سر ماها را سلمانی کردن؛ در عکسی که در زیر گذاشتم کاملا" معلوم است. آن روز، اول سرِ مرا اصلاح کرد. پیش از شروع، تن نمی‌دادم؛ چون به موی سرم خیلی حساس بودم. گفتم نه، مرا مارو می‌کنی! (در محل ما، به موی سر افرادی که شبیه چرخه‌ی پشم گوسفندان اصلاح شود که مثل مرزبندی شالیزار می‌شود، می‌گویند: مارو، یا کچّل‌مارو) گفت: نه ابراهیم، بشین حالا می‌بینی بهترین اصلاح را می‌کنم.

 

جبهه‌ی مریوان، بوریدر- چشمیدر. تابستان سال ۶۱

ایستاده از چپ: عباسعلی قلی‌زاد. قلی‌پور. بنده. چالپلی نکا

نشسته در حال اصلاح: حاج آقا اسماعیل قربانی میانگاله‌ی نکا

این دو نکایی بزرگوار هر دو از معتمدین مشهور محل‌شان

بودند و صاحب کوره‌ی آجرپزی. عکاس: آقاسیدکاظم صباغ دارابی

 

آق سیدکاظم هم تضمین کرد ابراهیم قبول کن، مارو نمی‌کند. آقا، بانو، نشستیم روی صندوق خالی مهمّات، که حکم صندلی را داشت و رویش پتویی بود و نرمی نرمی می‌نمود. آفتاب هم زده بود، صبح جمعه هم بود و پرندگان هم نغمه سر می‌دادند. وقتی سر و ریشم را (که اون زمان تازه پشم نوج زده بود و صورتم شبیه ریش‌کوسه‌ها بود) زد، آینه آورد (همان آینه‌ی مشهور و رایجی که پشتش عکس تمثال امام علی ع داشت و مصرع مولوی نوشته بود: "از علی آموز اخلاص عمل") دیدیم چه اصلاحی هم کرد، من که موهایم را همش چپ می‌گرفتم، طوری مرا مارو کرد که دیگر مویم نه چپ می‌رفت و نه راست. شونه را گرفتم مویم را اولین بار زدم بالایی! که آن زمان رسم بود هر کس مویش را بالایی می‌دهد یعنی عاشق شده است! اگر دقت کنید به موی سرم در عکس (پیراهن زرد برزیلی) دقیقاً معلوم است.

 

چه روزهای سخت ولی مزه‌داری بوده است در رزم. بی‌جهت نیست دین مبین خط مقاومت را برای مؤمنان صراط حق دانسته است و پیوست و ملحق به حضرت حق. برای مرد مؤمن و مبارز و خالص یعنی دوست قدیمی و همرزم‌مان حاج عباسعلی قلی‌زاده بلند یا به زمزمه صلوات که دیرزمانی‌ست از نزدیک ندیدمش. از نوشته‌های روزانه‌ام در هیئت رزمندگان اسلام داراب‌کلا.

ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. مسائل اجتماعی: قابل توجه‌ی شهرداری قم یا هر شهر و دِه دیگر. مدتی‌ست می‌بینیم -همه یا اغلب- که در هر خیابان و کوچه و بوستان، و در جوف پارک و پارکینگ، موش‌ها (به زبان محلی‌مان: "گَل") که جدیدا" چنان تناور شده که از جثّه‌ی گربه هم (به گویش محلی‌مان: "پیشی یا بامشی") پیشی و بیشی گرفته، جولان می‌دهند و راست راست راه می‌روند و هر چه خواستند می‌جَوند و هر وقت خواستند راحت می‌رَمند. بشر، گربه را به حیاط، حتی گاه به اتاق خود راه داده و به او خدمت عاطفی و غذایی روا داشته که به ازای آن، هر گاه موش و اَشنیک (= بزرگ‌جثّه‌تر از موش و دُم‌دراز تر از گَل) دست به جویدن و تاراج و دستبرد زدند، گربه‌ها امان‌شان ندهند و بر دهن گیرند و غذای صید و شکار خود کنند. اما گربه‌ها یا چنان تن‌پرور شدند و تنبل و خواب‌آلو که حال دنبال‌کردن موش و گرفتن آن ندارند. و یا چنان آت‌وآشغال و مونده‌غذا خور شدند که وقتی موش را می‌بینند از بس از استخوان! و لاشه و پی و غضروف خورده‌اند از موش متنفر و سیرند.

 

 

وقتی گربه فقط نظاره‌گر باشد و موش نگیرد، از وظیفه‌ی موش‌گیری‌اش شانه خالی کند، دیری نمی‌پاید که روزی فرا می‌رسد موش، گربه می‌گیرد! نه موش، گربه. حالا شهرداری قم یا هر شهر و دِه دیگر وقتی مشاهده می‌کنند سطح شهر و دِه و قصبه و قریه و روستا، این‌گونه جولانگاه موش شده، جَست‌وخیز ماهرانه کنند با سم دفع حشرات و حیوانات موذی، آز آمارشان بکاهند و تا اذیت این جوندگان در زندگی آدمی کاسته شود و با این اقدام چرخه و سیکل طبیعی حیات را میزان نگه دارند. سگ‌های ولگرد کم بود، موش و اشنیک اضافه شد. بگذرم که اگر ادامه دهم از رساله‌ی دلگشای عُبید زاکانی ایضا" از "موش و گربه‌ی" ایشان و هکذا از "ویس و رامین" فخرالدین اسعد گرگان، پیشی می‌گیرد!

 

راستی برای همه‌ی خدمات خوب و چشمگیر شهرداری قم یا هر شهر و دِه دیگر، از صمیم دل ممنونم و به دست‌اندرکاران کرام و به‌ویژه به پاکبان‌های خَدوم و محترم خداقوت می‌گویم. برای این نوشته‌ام استناد هم دارم؛ عکس. آن هم عکس تازه و به‌روز و بکر: یعنی موش، همان اَشنیک که به گربه پهلو می‌زند: ( ۹ آبان ۱۴۰۱ ) عکس را خودم انداختم که داشتم به جایی می‌رفتم و با همین سوژه به نوشتن فوری این پست شائق شدم. خلاصه این‌که گربه‌ها اگر گربگی خود را نکنند موش‌ها شهر و کشور را اشغال می‌کنند و آت و آشغال‌ها هم بوم‌زیست‌های آدمی را احاطه!

ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۰۵ آبان ۱۴۰۱ ، ۱۱:۵۰

تار امنیتی و تور امنیتی

به قلم دامنه: نام خدا. سلام. ترور در حرم حضرت شاهچراغ شیراز (احمدبن‌موسی برادر آقا امام رضا علیهماالسلام) یکی از شریف‌ترین مکان‌های مذهبی، در درجه‌ی نخست نشان زبون‌بودن مخالفین انقلاب اسلامی ایران است که چون از عجز خود در براندازی جمهوری اسلامی ایران مطمئن شدند، دست به رفتاری می‌زنند که بالاترین بازتاب در ایران و جهان بیافریند. چنین رفتاری آنچنان به‌دور از اخلاق و کردار انسانی‌ست که برای دلخوشی خود حاضرند زائر و نمازگزار را به تیر تفنگ ببندند.

 

عکس حرم شاهچراغ شیراز

 

لابد (البته شاید) منتقدان داخلی به سر عقل می‌آیند و ازین حرکت کور دشمنان به این نتیجه می‌رسند که هدف برهم‌زنندگان نظم و آسایش و امنیت ایران، نه رسیدن به مطلوب و مطالبات، که مانع‌تراشی برای پیشرفت ایران است که با رفتارهای جنون‌آمیز و دنائت بی‌حد، قصد متلاشی کردن انسجام اجتماعی و ایجاد رعب و هراس در دل ملت دارند. محکوم‌بودن این اقدام خونین، بر هر عقل سلیمی بدیهی و واضح است؛ مگر بر افرادی که کینه‌ای ازین نظام به دل دارند که ممکن است هر کار کثیفی علیه‌ی این مرزوبوم دل آنان را شاد و خنک کند تا اگر به دست ناپاک گروهک‌های مسلح باشد، که احتمال می‌دهم تعداد این افراد دارای حَقد نسبت به نظام، قلیلاً اندر قلیل باشد.

 

جدا ازین، صاحبان حریم امنیت کشور و مردم بدانند تار امنیتی آنان رسوخ‌پذیر شد و تورهای امنیتی‌شان نیز مشکل پیدا کرده است. تار امنیتی مفهومی عام است که تمام حریم کشور باید دارای این تار باشد تا کسی نتواند از این تار عبور کند. شبیه تار چسبناک عنکبوت که به وسعت بزرگ از دهن خود بر گذرگاه می‌تنَد تا بتواند بر روی این تار دایره‌ای، هم شکار کند و تور بیندازد، و هم از نفوذ و رسوخ دشمنش جلوگیری کند. بنده معتقدم تار امنیتی ایران می‌بایست محکم‌تر از پیش شود تا چنین زبون‌های خائفی، جرئت نورزند در حرمی مقدس بر روی زائر و نمازگزار تیر بیفکنند و خون بی‌گناهانی را بی‌رحمانه زمین ریزند.

 

توضیحاً عرض کنم تور امنیتی، موردی است و خاص، که فرد یا سوژه‌ی مورد نظر، تحت تعقیب و اِشراف اطلاعاتی قرار می‌گیرد و تمام حرکات و سکناتش تا رسیدن به سرنخ زیر نظر گمنامان امام زمان -عج- قرار دارد. اما تار امنیتی، عام است و شامل تمام تاروپود کشور می‌شود. تا تار امنیتی محکم و گسترده و پهن‌شده نباشد، تور امنیتی هم صدمه می‌بیند.

 

امید است گمنامان امام زمان -عج- تار و تور را بیش از پیش مواظبت کنند تا پاره نشود و رسوخ شکل نگیرد و یا دست‌کم کمتر شکل گیرد. مردم هنوز سلّاخی سه روحانی خدوم در حرم رضوی ع توسط یک نفوذی خارجی با ضربات چاقو را از یاد نبردند، که باز، یک درد تازه رخ داد. این رویداد نیازمند بازنگری فوری در ساختارهای امنیتی است.

 

این رویداد غمبار را به ایرانیان عزادار تسلیت عرض می‌کنم. امید است انقلاب اسلامی مثل تمام این سالیان، بر خائنین غالب آید و ملت دغدغه‌ی آسایش نداشته باشد و نظام در خدمت و اقتدار توأمان و بازسازی خود کوتاهی نکند. همه باید ازین  پیچیدگی‌های ضدامنینی درس بگیریم و قدر نعمتِ عظیم «امنیت» را بدانیم که تمام تلاش دشمنِ عنود این است این فضای امنیت پایدار ایران را -که پیش‌زمینه‌ی اصلی و حتمی پیشرفت‌ها و تمدن‌سازی‌هاست- زائل کند.

ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۰۳ آبان ۱۴۰۱ ، ۱۲:۵۳

یک خاطره از بازگشت از جبهه

به چه تکیه کنیم؟! ( قسمت ۱۰۲ ) به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. پس از چندی، از هفت‌تپه تسویه‌حساب کردیم؛ چون عملیات والفجر ۸ به نفع رزمندگان تثبیت شده بود. هنگام تسویه‌حساب، ارزیاب گردان ادوات -که رزمنده‌ای زیرک و مبادی به آداب بود- از ما سه تا (شاید هم از بقیه‌ی دارابکلایی‌های اعزامی که من خبر ندارم) خواست به علت نمره‌ی بالای ارزیابی اخلاقی و رزمی، در لشگر ۲۵ کربلا ماندگارِ رسمی شویم و به عضویت سپاه درآییم. نپذیرفتیم. اول به اتفاق همگی وارد قم شدیم و زیارت کردیم و شب در خوابگاه طلبگی کوچه‌ی ارگ خوابیدیم. صبح روز بعد به منزل اخوی وارد و از آنجا با پیکان سواری مرحوم سیدحسین هاشمی -که شانس ما به قم آمده و در منزل ایشان بود- رهسپار داراب‌کلا شدیم. خداخدا می‌کردیم سیدحسین ما را رَف و رام نیندازد! با آن شتاب مشهورش در راندن و جَستن و سبقت‌جُستن. جبهه چیزی نشدیم حالا این توراه گدوک این ما را تلف نکند. بِرام‌ِبرام (=تند و سریع) ما را رساند. به محل که رسیدیم، شنیدیم سرِ مزار، مراسم شهیدان عیسی ملایی و محمدحسین آهنگری‌ست که توی همین فاو عراق، پیش از اعزام ما، شهید شده بودند. از پیچ پاسگاه، پیاده لنگ‌لنگان از درِ پشتی مزار وارد شدیم. مراسم باشکوه و حزن‌انگیزی دیدیم که شاید تمام مزار انبوهی از مردم نشسته بودند و زار زار می‌گریستند. نه فقط برای ما، که از میدان جنگ، ظفرمند و سربلند برگشته بودیم، بلکه بر دیدگان همه، سیل اشک روان بود و اندوه فراق فوَران داشت. از خصوصیات مردم دیار داراب‌کلا یکی این است که به اهل قبور، حرمت عجیبی قائل‌اند، اخَص برای یادبود شهداء. صلوات بر روح آنها. ۱ آبان ۱۴۰۱ . دو قطعه عکس هم می‌گذارم در پایین:

 

 

نشر عکس: دامنه

 

 

 

شرح عکس اول : روز اعزام به جبهه دارابکلایی‌های غیور سلحشور. ( بهمن ۱۳۶۴ ) سپاه سورک. ایستاده از راست: سیداسدالله سجادی. حاج سیدمحسن سجادی. سیدکاظم صباغ. سید علی‌اصغر شفیعی. علی رزاقی. من. حسن صادقی. نشسته از راست: سیدرضی سجادی. سیدرسول هاشمی. روانشاد یوسف رزاقی.
 
شرح عکس دوم: همه‌ی این افراد اعزامی این عکس دارابکلایی هستیم: ( بهمن ۱۳۶۴ ) سربندداران از جلو:. سمت راست علی‌بابا حسینی. پشت از راست: یوسف رزاقی. مرحوم سیدابراهیم حسینی. سید علی‌اصغر. مرحوم سید ابوالحسن شفیعی. سیدرسول هاشمی. نفر وسط من. علی رزاقی. اسحاق رجبی. موسی رجبی. گال‌محمد رمضانی. مرحوم حسینی. سیدهاشم هاشمی. حاج سیدتقی شفیعی. قاسم دباغیان. حسین ملایی. اِسّامجید چلویی. احمد رمضانی. شیخ‌باقر طالبی. عبدالله رمضانی ممسِن. سیدموسی صباغ. مهدی آهنگری. عیسی رزاقی. بقیه را نشناختم. این رزمندگان به عملیات والفجر ۸ رسیده بودند.
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
عکس‌های مناظر داراب‌کلا و عاشورا

 

 

بالاتکیه‌ی داراب‌کلا

 

   

 

عکس‌ها در اینجا

 

   

 

پل حموم‌پیش داراب‌کلا و نمای انارقلت

 

عکاس: جناب یک دوست

 

 

قدیمی‌ترین دسته‌ی کفن‌پوش داراب‌کلا 

 

 

عاشورای روستای داراب‌کلا. روز ۱۷ مرداد ۱۴۰۱ . سمت تکیه‌پیش

ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۲۸ مهر ۱۴۰۱ ، ۰۸:۳۶

اروپا "باغ" است یا باغی؟!!!

به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. جوزپ بورل اسپانیایی (رئیس سیاست خارجی اتحادیه‌ی اروپا) اروپا را "یک باغ" و سایر کشورهای جهان نقاط جهان را "جنگل" فرض کرد. سخن جنون‌آمیز و نژادپرستانه‌ی وی حتی در خودِ اروپا نیز بر جدار وجدان‌های بیدار خراشِ جراحت کشید و اگر روزی اثر زشت این فکر و رسوایی و خوداعترافی وی به استعفایش انجامید چندان شگفتی هم ندارد. شرم‌آورتر این که، بورل سخنان خود را در یک جمع علمی یعنی "آکادمی دیپلماتیک اروپایی" مطرح کرد. این حرف او را هر بار مرور کنیم ما را به یاد اَسلاف او می‌اندازد؛ -چهره‌های علمی و حتی دانشمند- که دست‌کم از سه قرن قبل تا کنون، پوست و خون و دوده‌ی اروپایی را نژادی کارفرما و سایر ملل را کارگر و فرمانبُردار تلقی می‌کردند. لَختی به سخن بورل توجه فرمایید:

 

"اروپا مانند باغ می‌مانَد و سایر کشورهای جهان مانند جنگل است و جنگلی‌های وحشی به باغ‌های زیبا حمله می‌کنند. جنگل رشد بالایی دارد و دیوار نمی‌تواند از باغ محافظت کند پس باغداران باید به سراغ جنگل بروند."

 

محمدجواد ظریف و جوزپ بورل

 

چندی پیشتر نیز قاتلِ خائفِ شهید حاج قاسم سلیمانی یعنی رئیس‌جمهور فاشیست قبلی آمریکا (ترامپ) در دوره‌ی حکومتش، مردمان تیره‌پوست و ساده‌پوش آفریقا را در بی‌ادبانه‌ترین تعبیر مردمانی معرفی کرده بود که "بوی فاضلاب!!! می‌دهند". اساسا" غرب از سرِ تبختُر و غرورِ دروغ، روزگاری از ملل ستمدیده "حق توحُّش" می‌گرفت؛ یعنی وقتی میان ملل عقب‌نگه‌داشته شده مأمور می‌شدند از دُول آنجا پول زور می‌گرفتند با این توجیه که شما وحشی هستید و به ما که اهل تمدن و رشد و توسعه‌ایم! باید پول پرداخت کنید. در ایران پیش از انقلاب نیز همین رفتار را با دولت‌های پیشین داشتند.

 

 

حالا این مَردک! جوزپ بورل فراموش کرده است بیشترین جنگ و کشتار میانِ خود اروپایی‌ها بوده و میلیون‌ها تَن آدم، در همین قاره با شلیک تیر و بمب و گلوله‌ی خود دولت‌های اروپایی قتل عام شدند. روزگاری کشورهای اروپا تنها سلاح خود در برابر همدیگر را فقط سلاح و تفنگ و جنگ و کشورگشایی می‌دانستند و حتی پا را ازین قاره فراتر می‌گذاشتند و در سایر قاره‌ها دست به تصرف سرزمین‌های بومیان می‌زدند. در هر قاره‌ای اگر سری بزنیم هنوز هم آثار خونریزی و تجاوز و تصرف اروپایی موج می‌زند که با حربه‌ی ننگین استعمار (عمران‌کردن و آبادان‌کردن) به کشورهای دیگر لشگرکشی می‌کردند و مردم آن را خوار و معادن غنی آنجا را به زور و سوداگری چپاول می‌نمودند. تمام تمدن فاسد اروپا بر پایه‌س سرقت منابع خارجی بنا شده است.

 

جوزپ بورل درین فکر فاسد و پندار باطل و خوی غلط نژادپرستانه تنها نیست، اساسِ اروپا و ایالات متحده آمریکا بر همین ستیزه‌جویی و نژادپرستی و تفاخر پایه‌ریزی شده است. تمدن غرب برهنه‌تر از آن است که پندار می‌شود، این تمدن کژراهه‌ای است که بشر موظف است آن را از سر راه خود پس بزند. و انقلاب اسلامی پیشرو درین مبارزه‌ی منطقی است. این تمدن، راه رشد نیست، بستر به روی فساد و تباهی و زر و زور تزویر است که روزگاری زنده‌یاد دکتر علی شریعتی لایه‌های اصلی این تمدن باطل را تبیین و هوشمندانه افشاء کرده بود.

 

امروزه نیز روشن شد اروپا با این فکر ویران، "باغ" نیست؛ بلکه باغی (=بَغْی و خروج از معیار حق) هست؛ و صدالبته یاغی و طاغی. قاره‌ای سرکِش که البته در دل خود وجدان‌های بیدار هم دارد؛ و نیز متالّهان معنوی هوشیار که شاید روزی ناجی مردم خودشان شوند و فساد این حوزه‌ی جغرافیایی جهان را -که منبع اصلی عریانی و عصیانی و ویرانی است- بزُدایند و یا دست‌کم، کم کنند. بگذرم. آیا آقای جوزپ بورِل عبرت می‌گیرد و ازین وهم، به فهم می‌رسد؟! اللهُ اعلم.

ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

متن نقلی: آیت‌الله سید محمدمهدی میرباقری (رئیس فرهنگستان علوم اسلامی و عضو مجلس خبرگان رهبری) مسائل اخیر روز را بررسی و تحلیل و تبیین کرد. درین پست به دلیل پرداختن اهمیت گفته‌ها و دیدگاه‌های افراد شاخص پیرامون مسائل روز ایران، جملات مهمتر گفت‌وگوی برنامه‌ی جهان‌آرای شبکه‌ی افق با ایشان را می‌آورم:

 

عکس از دامنه از روی بازپخش برنامه

 

بسیاری از غربگرا و میانه‌روها در اغتشاشات اخیر، مرزهای خود را با براندازان روشن نکردند؛ شاید می‌خواهند به‌عنوان ناجی، دوباره به‌نحوی به قدرت برگردند!... اسلام حداقلی منشأ چالش‌های اجتماعی می‌شود؛ چون وقتی اقتصاد و شهرسازی و ساختارهای فرهنگی و مناسبات اجتماعی را به علوم مدرن واگذار می‌کنید و درواقع الگوی توسعه‌ی غربی را می‌پذیرید، اقتضائات آن در جامعه‌ی ما با فرهنگ دینی و بومی ما دچار چالش می‌شود و منتهی به بحران می‌شود... تصمیم‌سازان غربگرا و طرفداران دین حداقلی، که سه دهه در برنامه‌ریزی‌های اقتصادی و فرهنگی کشور حضور داشتند، باید پاسخگوی عملکرد خود باشند و در نقش مدعی و شاکی و پرسشگر وارد نشوند. در کشور ما تصمیم‌سازی باید شفاف‌سازی شود و تصمیم‌سازان پاسخگو باشند... جریان های غربگرا و میانه‌رو، خیلی از مواقع خود عامل به وجود آمدن بحران اجتماعی هستند... آنهایی که اسلام حداقلی را پیاده کرده‌اند عامل بحران‌های امروزی هستند... بسیاری از افراد غرب‌گرا و میانه‌رو که در سه دهه‌ی اخیر جزو تصمیم‌سازان بوده‌اند، حالا نشسته‌اند و ایراد می‌گیرند در حالیکه حاضر نیستند مسئولیت تصمیم‌سازی‌هایشان را بر عهده بگیرند.

 

غرب، حجاب را به لبه‌ی درگیری تمدنی تبدیل کرده است... اصلاح بی‌حجابی باید اصلاح ریشه‌های آن باشد؛ یعنی مقابله با شبکه سکولاریسم جهانی و ساختارهای ترویج بی حجابی... حجاب، اصل در ایمان و کفر و انقلابی و غیرانقلابی بودن نیست ولی جزوِ واجبات و فروعات زندگی ایمانی و اسلامی است و به عبارتی از لبه‌های درگیری تمدنی است، البته غرب آن را به لبه‌ی درگیری آورده است... ما جنگ‌طلب نیستیم ولی مجبوریم دفاع همه‌جانبه داشته باشیم؛ و این درگیری‌ها حتما" به پیروزی جبهه‌ی حق منجر خواهد شد، البته اگر ظرفیت‌های تاریخی و تمدنی خود را نشناسیم مغلوب می‌شویم. منبع.

ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
نقشه‌ی عملیات‌ها در دفاع مقدس

نقشه‌ی عملیات‌های مهم

در هشت سال دفاع مقدس به ترتیب تاریخ

 

( ۵ مهر ۱۳۶۰ )

ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. علت سه فامیلی متفاوت (مصطفوی موسوی، پسندیده و هندی) در خاندان امام خمینی ره در صفحه‌ی  ۷۹ کتاب خاطرات آیت الله سیدمرتضی پسندیده (که عکسی از آن، درین پست انداخته و گذاشتم) آمده است که نکاتی درین‌باره می‌نویسم.

 

آقای پسندیده برادر ارشد امام در سال ۱۳۰۴ که آقای "حسینعلی بنی‌آدم" رئیس اداره‌ی آمار و ثبت احوال به بیت آنها در شهر خمین می‌رود تا طبق قانون آن زمان، برای آنها فامیلی انتخاب کند، ابتدا فامیلی «احمدی» -که فامیلی دایی آنها بود- را پیشنهاد می‌کند که پذیرفته نمی‌شود. فامیلی نمی‌بایست عنوانی بوده باشد که قبلا" آن را دیگران استفاده کردند. و نیز نباید عربی می‌بود. ازین‌رو ایشان شش عنوان پیشنهاد می‌دهد و فامیلی "پسندیده" تأیید می‌شود. برادر دیگرش سید نورالدین، هم به خاطر جدّش، فامیلی «هندی» را برای خود برگزیده بود. و فامیلی حضرت امام ره هم، طبق فامیلی پدرشان "مصطفوی" و «موسوی» مانده بود.

 

 

لازم به ذکر است چون جدّ اعلای خاندان امام خمینی، «دین‌علی شاه» -که اصالتا" اهل نیشابور خراسان بود- در دوره‌ی نادرشاه افشار به هندوستان عزیمت نمود، فامیلی هندی ازین رو برای این دوده‌ی نیشابوری که سپس به خمین هجرت کردند، مشهور شد. ایت الله «دین‌علی شاه» از علمای کشمیر شد و در همان کشمیر نیز شهید شد. لابد باخبرید که پسوند «شاه» برای علما و امام‌زادگان در ایران به معنی «سیّد» بوده است که با به کار بردن این عنوان سعی داشتند خاندان سادات از نسل پیامبر خاتم ص را همیشه در تجلیل و شرافت داشته باشند. نیز این نکته هم دور نمانِد محمدرضاشاه خام، پسر رضامیرپنجِ خان و خون آشام، در آن مقاله‌ی اهانت‌بار با مستعار «رشیدی مطلق» در روزنامه‌ی اطلاعاتِ وقت، از همین عنوان فامیلی «هندی» در تبار خاندان امام خمینی، خیلی تلاشید تا این خاندان اصیل و مبارز و شهیر و عالم ایرانی را، دودمانی هندی‌تبار جا بزند که همان اهانت و شناعت، کارِ او و رژیم آمریکایی او را ساخت و به زباله انداخت. به قول آیت الله سید اشرف‌الدین حسینی قزونی گیلانی (ملقّب به: نسیم شمال) : "با آل علی هر که در افتاد بر افتاد".

ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۱۹ مهر ۱۴۰۱ ، ۱۱:۴۹

کاکُل چیست؟

کاکُل چیست؟

به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. ایران‌شناسی. در خراسان جنوبی، هر گاه در کشت کشاورزی -مثلا" گندم یا جو- یک قسمتی از زمین، بوته بلندتر از بقیه باشد و رو به قبله هم خم شده باشد، کشاورز آن را "کاکُل" می‌نامد و نشانه‌ای از لطف خاص خدا می‌خواند و برکات ویژه‌ی حضرت رزاق به خودش. ازین‌رو؛ از دیرباز رسمی دیرپا در آنجا مرسوم شده است که به آن مراسم کاکُل می‌گویند. چگونه؟

 

جناب آقای

هادی ثابت شوکت‌آبادی

کارگردان مستند کاکل

 

من چون خود با چشمان خودم مستند (ساخته‌ی آقای هادی ثابت شوکت‌آبادی) را از اول تا آخر از زبان خودِ محلی‌های آن دیار دیدم، و

ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. چند نکته‌ی مهم در بیان رهبری معظم در دیدار اعضای مجمع تشخیص مصلحت نظام دیدم که از نظرم مرور سه تای آن، شاید برای خوانندگان شریف مفید افتد.

 

نکته‌ی نخست این بود که «مصلحت» در برابر «حقیقت و حکم شریعت» نیست و این طرز تلقی را "غلط دانستند." به نظرم دو دسته از همان دوره‌ی امام خمینی ره دچار این برداشت نادرست بوده و کم و بیش هنوز هم هستند: یکی قائلین به جدایی دین از سیاست در حوزه‌های علمیه، که طرح تفکر بن‌بست زدایی "مصلحت" از سوی امام ره را مخالف شریعت می‌دانستند که فکر می‌کردند کم‌کم مصلحت جای شریعت را می‌گیرد و احکام خدا را تعطیل می‌کند و یا کنار می‌زند. دومی قائلین به جدایی دین از سیاست در عرصه‌ی جامعه که از سر ذوق‌زدگی و گرایش به غرب، این راهکار مدرن امام را نه میانبُر که از میان‌بَرنده‌ی شریعت! تعبیر می‌کردند و ازین‌رو امام را فقیه دوره‌ی گذار از فقه به عصر مدرن معرفی می‌نمودند. این دو دسته، هر دو، به یک میزان فهم درستی در اندیشه‌ی سیاسی اسلام نداشتند. اینک رهبری معظم باز هم چنین برداشتی از مصلحت را غلط اعلان کردند که از نظرم مهم بود. هرچند بنده بر ترکیب اعضای انحصاری مجمع و کارکرد آنان همواره انتقاد داشته و دارم و به مجمعی فراگیر و دارای اعضایی پویا و عالم از بطن همه‌ی جامعه معتقدم نه صرفا" تعدادی ثابت که هنوز هم در آنجا بیتوته! دارند. بگذرم.

 

نکته‌ی دوم این بود که رهبری معظم "بعضی از سیاست‌ها" را "ماندگار" معنی کردند اما برخی دیگر را "مختص یک دوره خاص"، بنابرین چنین مواردی را "نیازمند به‌روزرسانی" معرفی فرمودند. این بیان، راز مصلحت را برملا می‌کند. به نظرم سیاست‌های نادرستی در طول این چهار دهه و اندی انقلاب اسلامی، مشمول این وضعیت شدند که برای رهایی از مخمصه، مجبور به "به‌روزرسانی" آن هستیم وگرنه آن حکمت و شؤونی که حضرت امام برای مجمع مصلحت در نظر داشتند، اندک اندک، محو می‌شود و خودِ این مجمع به جای راهگشابودن، به معضل بزرگ و سدّ راه کشور بدل می‌شود و مانع اصلی تحول و دگرگونی و به تعبیر زیبای رهبری: "به‌روزرسانی".

 

نکته‌ی سوم این بود که مسؤولان کشور را به اصل مهم فراخواندند که به تعبیر بنده همان خدمت به مردم است. این‌که اغتشاشات پراکنده نباید "حواس سران و مسؤولان کشور را "پرت" کند که "از کارهای اصلی و اساسی باز" بمانند. در همه‌ی کشورها این‌جور قضایا و حتی بدتر از آن رخ می‌دهد و پلیس آن سرزمین، با قدرت با آنان مواجه می‌شود و کسی هم به پلیس آنان خُرده نمی‌گیرد. بنابرین باکی نباید باشد که پلیس امنیت ایران در برابر اغتشاشات و در حقیقت دفاع از حریم امن مردم، ذرّه‌ای تردید به خود راه ندهد و اگر مقتدرانه ظاهر نشود در واقع رخنه و حفره‌ی بعدی را پدید آورده است.

ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۱۳ مهر ۱۴۰۱ ، ۱۹:۱۶

تصاویر بدون تفاسیر

 

 

دانشگاه کابل

 

 

دُم عصایی (میرکت یا  میرگربه)

عکس: دامنه از روی مستند مِلک میرکت

 

 

نقشه‌ی قفقاز جنوبی محیطی مستعد برای

دسیسه علیه‌ی ایران توسط آمریکا و اسرائیل اشغالگر

ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. مردم ایران با قرآن چه می‌کنند؟ برایم مانند روز، روشن است که مردم ایران تا چه میزان -بالا و درخشان- به قرآن احترام می‌کنند. من نمونه‌هایی نمایه‌وار می‌آورم:

 

قرآن به سر در شب‌های قدر که هر بار آغاز سال معنوی هر مؤمنی هست.

یک جلد آن جزوِ مقدس و دائمی مهریه‌ی زنان است.

بر بالین نوزاد می‌گذارند تا در پناه آن، از شیطان در امان بماند.

ناپاک از روی حرمت‌نهادن آن را لمس نمی‌کند.

مصحف مقدس را پایین نمی‌گذارند؛ همواره در بالاوبلندی و طاق می‌گذارند.

هیچ شیئی را بر روی جلدش جای نمی‌دهند.

معمولا" اگر دست کسی به قرآن رسید آن را می‌بوسد.

جایی که قرآن قرار دارد کسی پا را دراز نمی‌کند.

وقتی انسانی وفات می‌کند برای تلذّد روح او و عبرت خود، قرآن می‌خوانند.

در محاکم قضایی گاه کار به سوگند می‌رسد که قسم به قرآن ملاک داوری می‌شود.

مسئولان نظام برای وفا به عهد در مراسم سوگند، به قرآن قسم می‌خورند.

در صفحات اول و آخر قرآن، بزرگان خانواده، یادداشت‌های مهم زندگی شامل حج، تولد، ازدواج، اتفاقات، ممات و ... را می‌نویسند و زمانی بهترین سند برای سجّل احوال افراد بود.

در اعزام به جبهه، زیارت، مسافرت، تحویل عروس به داماد و ... از زیر قرآن عبور می‌کنند.

سوره‌هایی کوتاه از قرآن، جزوِ جدایی‌ناپذیر نماز است.

آیاتی از قرآن بخشی از اوراد و دعا و ذکر مردم است و آن را پیش از خروج از منزل زمزمه می‌کنند.

معمولا" -و بهتر است بگویم اغلب و به حتم- مردم جلسات خود را با ذکری از آیات کلام الله مجید آغاز می‌نمایند.

جلد کوچک و جیبی قرآن، نوعی حرز و پناه و ایمن‌جستن برای باورمندان است که با خود آن را حمل می‌کنند.

وقتی در کاری میان خیر و شر درمانند، با استخاره (=کسب خیر) خود و اغلب توسط یک فردِ پرهیزگار به قرآن رجوع می‌جویند تا قرآن را را نشان دهد.

حتی برای روزهای مهم مانند جشن عروسی‌گرفتن و مراسم نذر برپاکردن و ... ، از قرآن کسب تکلیف می‌کنند که خوب آمده یا بد. اگر به قول معروف بد بیاید از انجام آن منصرف می‌شوند و تاریخش را تغییر می‌دهند.

آیاتی از قرآن را از بَرند تا در استدلال‌ها و گپ‌وگفت‌های روزانه وارد کلام کنند تا حجت و ختم کلام باشد و به اقناع بینجامد.

 

نمونه‌هایی را آوردم که اگر بخواهیم تمامی آن را پس از تتبع و جمع‌آوری اطلاعات ذکر کنیم خود از یک جلد کتاب می‌گذرد. شاید خوانندگان شریف همین حالا نمونه‌های دیگری در ذهن‌شان جرقه زده باشد. اینک با ذکر یک نکته، بسیار می‌سزَد که یک آیه‌ی شریفه را هم تبرّک کنیم و تدبر.

 

اما نکته: وقتی معتقدات مردم نسبت به قرآن، این‌مقدار محکم و آکنده از قداست و حرمت است آیا نمی‌توان پرسید چرا هر گاه فرصت آشوب و آتش‌افروزی را برای خود فراهم می‌بینند به قرآن جسارت می‌کنند؟ و حتی آن را آتش می‌زنند!! اگر در اروپا و آمریکا هر از گاهی به قرآن اهانت شناعت‌آمیز می‌شود به خاطر دشمنی با فراگیرشدن اسلام  و بیداری مسلمین است، اما اینان که در مام وطن به ارتکاب چنین جسارت و گستاخی‌یی نسبت به قرآن و مقدسات و معتقدات، مایل می‌شوند چه اسمی دارند؟! خدا نیارد روزی را که به خاطر ناسپاسی به نعمات در انقلاب اسلامی، گرفتار هرج و مرج و مبتلا به بلایای خانمان‌سوز شوند که جز افسوس و ندامت گریزی دگر ندارند. هرچند به این آرزوی شُوم‌شان هرگز نائل نمی‌گردند. بگذرم.

 

و اینک آیه:

 

آیه‌ی ۲۸  صاد : اَم نَجعل الَّذینَ آمنوا و عمِلوا الصالِحاتِ کالمُفسدینَ فی الارضِ اَم نَجعل المتقینَ کالفُجّارِ.

مى‌گویند: حساب و کتابى در کار نیست. مگر ما آفرینش را بر عدل و حکمت استوار نکرده‌ایم؟! با این‌وصف، آیا کسانى را که ایمان آورده و کارهاى شایسته کرده‌اند مانند کسانى قرار مى‌دهیم که با باورهاى نادرست و کارهاى ناروا در زمین تبهکارى مى‌کنند؟! آیا تقواپیشگان را مانند بزهکاران قرار مى‌دهیم؟!

در "تفسیر نمونه"ی آیت الله العظمی مکارم، درباره‌ی این آیه آمده است: "نه بی‌هدفی در خلقت ممکن است، و نه مساوات صالحان و طالحان؛ چراکه، گروه اول در مسیر اهداف آفرینش گام بر می‌دارند و به سوی مقصد پیش می‌روند، اما گروه دوم در جهت مخالف قرار گرفته‌اند."

ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۱۲ مهر ۱۴۰۱ ، ۱۱:۰۲

سالک صلح

سالک صلح

به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. برخی از کتاب‌ها تا آخر عمر پا به پای آدم می‌آید. مثل همین کتاب «سالک صلح» از انتشارات روزنامه اطلاعات. او زنی بود که ۲۸ سال در جهان راه رفته تا بشر را به خیر و خدا و عالم معنا و اخلاق فرا خوانَد. اسم خود را هم تا آخر عمر نگفته. فقط خواست سالک صلح باشد. درین نوشته چند نمونه از گفته‌های ایشان را می‌نویسم، از چکیده‌هایی که ازین کتاب یاداشت کرده بودم:

 

سالک صلح

 

رمان

"به کسی مربوط نیست"

 

سالک صلح برین عقیده بود که "تنها از طریق وقف زندگی در راه خدا می‌توان رضایت حاصل" کرد. زیرا سالک صلح، بدن را کالبد و "مقبره‌ی روح" می‌داند. و از عیسی مسیح ع نقل قولی می‌کند که آن پیامبر ع می‌گفت: "چرا مرا سرورم سرورم می‌خوانید ولی گفته‌های مرا اطاعت نمی‌کنید؟!" او یک راه صلح را این می‌داند: مغلوب‌کردن شرّ با خیر و دروغ با حقیقت. از نظر او جزمیت اختراع نشد، جهل و ناپختگی مادرِ جزمیت است. او همچنین گفته زندگی مذهبی را از طریق اکتشاف درونی به دست آورد نه از راه تتبع و تعالیم صرف. از منظر وی در درون اشخاص طبیعت الهی وجود دارد که هر وقت بیدار شود آنها ( منکرین خدا ) احساس نزدیکی به خدا می‌کنند. وقتی از سالک صلح پرسیدند کوندالینی چیست؟ جواب داد: بیداری کوندالینی ( kundalini ) می‌تواند به معنی بیداری فطرت الهی باشد؛ یعنی شکوفاسازی معنوی.

ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۱۲ مهر ۱۴۰۱ ، ۰۹:۳۹

علامت امنیت نسبی و امنیت مطلق

به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. تردیدی ندارم هر یک اساتید کِرام و نیز اهل مطالعات مباحث قرآن، بارها با مفاد و حتی نکات این دو آیه -که در ادامه می‌نویسم- برخوردند و بر روی آن توقف و تفکر و تدبر و شاید حتی ایده‌پردازی کردند، اما از آنجا که پای منابر و لای ورقه‌های کتب آموختیم دقت در قرآن تکرار نیست، بلکه هر بار، گشوده‌شدن لایه‌ی نو به روی ماست، پس برای این نوشته هم، که پس از سه ساعت مطالعه، انجام شد لابد اگر دقایقی صرف شود گشایشی صورت خواهد گرفت و این خود از شگفتی قرآن است. درست است که به ظاهر ساده به ذهن می‌رسد، اما وقتی تفسیر دقیق مرحوم علامه را نگاه می‌اندازیم، گویی آثار آیه برای همین امروزروزِ ما نازل شده است. چکیده‌ای نوشته‌ام و درین شب عزیز که سالروز سرآغاز امامت حضرت موعود عج است ارائه می‌گردد. با تبریک و التماس دعا.
 

تفسیر علامه طباطبایی

 
آیه‌ی ۶۴ انفال. یا ایُّها النَّبیُّ حَسبُکَ اللَّهُ و مَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْمؤمنین.

ای پیامبر، خدا و کسانی از مؤمنین که از تو پیروی می‌کنند، تو را کفایت می‌نمایند.

 

علامه طباطبایی ازین آیه چنین تفسیری در المیزان ارائه فرمودند: این آیه در مقام آرامش و تسلیت خاطر رسول خدا ص است. نصرت خدا و یاری مؤمنان برای کفایت رسول خدا ص دو سبب مستقل از هم نیستند، چون استقلال مؤمنان در این امر با توحید منافات دارد.

 

 

آیه‌ی ۱۰ یونس. دَعواهُم فیها سُبحانَکَ اللّهمَّ و تَحِیَّتُهُم فیها سَلامٌ و آخِرُ دَعواهُم اَنِ الحَمدُ لِلَّهِ رَبِّ العالَمین.

تنها صحبت آنها در آنجا این است که می‌گویند: منزهی تو ای خدای ما و تحیت و درود آنها در آن بهشت‌ها سلام است و آخرین گفتارشان این است که ستایش فقط مخصوص پروردگار جهانیان است.

 

تفسیر مرحوم علامه ازین آیه چنین ناست:، اولیاء خدا که در جنات نعیم مستقر شده‌اند، خداوند با کرامت خود قلب‌هایشان را از هر شریکی برای خدا، پاکیزه کرده و در دل آنها هیچ محبتی غیر از محبت خدای سبحان نیست، لذا گفتارشان هم تسبیح و منزه دانستن خدا از هر امری است که شایسته‌ی ساحت کبریائی‌اش نیست، یعنی خدا را از هر شریکی در اسم یا معنی و از هر نقص یا عدمی منزه می‌دانند، و تسبیح آنها، هم زبانی و هم عملی و قلبی است و تسبیح اگر کمتر از این و در مرحله‌ای پایین‌تر باشد، در آن شائبه‌ی شرک وجود دارد. و چون اولیاء خدا دلهای‌شان مالامال از خیر و سلامتی است ، لذا درود آنها به یکدیگر نیز با سلام است و سلام در دنیا علامت امنیت نسبی از جانب یکدیگر است، اما در آخرت نشانه‌ی امنیت مطلق می باشد و آنان با احدی، به غیر سلام و خیر مواجه نمی‌شوند جز آن که طرف مقابل خیر و سلام را مبدل به شرّ و ضرر سازد که در این صورت اولیاء خدا نیز با شرّ با او برخورد می‌کنند و خیر و سلامی برای او نخواهد بود، و نیز اولیاء الله چون قلب‌هایشان کمال نعمات الهی را تمجید می‌کند، به هیچ نعمتی بر نمی‌خورند الّا این که به یاد مُنعم می‌افتند، و خدا را یاد می‌کنند و لذا هرگز از پروردگارشان غافل نمی‌شوند و نعمت‌هایی که از صفات جمال و کمال الهی حکایت دارد فورا" آنان را به ذکر عظمت و جلال حق وا می‌دارد و در نتیجه هر نعمتی را که به وصفی توصیف می‌کنند در واقع توصیف پروردگارشان به افعال و صفات جمیل اوست و در نتیجه ستایشی از آنان در باره‌ی خداست و حمد خدا محسوب می‌گردد، چون حمد یعنی ستایش به فعل اختیاری جمیل. لذا اولیاء خدا در بهشت یک دَم هم از تسبیح و تحمید پروردگارشان غفلت نمی‌کنند، چون خدا را حاضر می‌بینند و از حضرتش محجوب نیستند.

 

در سالروز شهادت حضرت امام حسن عسکری علیه السلام سخنی از آن امام همام هدیه می‌کنم: وجود شخص مؤمن براى دیگر مؤمنین، برکت و سبب رحمت مى‌باشد و نسبت به کفّار و مخالفین حجّت و دلیل است. منبع.

ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. لباس مذهب و روسری عفت. یکی از سیاست‌های خشن و نادرست رضاخانی که برگرفته از تئوری‌های تقلیدی منورالفکران و تجربه‌ی مقلدانه‌ی آتاتورک ترکیه بوده تا ایران را تماما" به شکل اروپا و تفکرات ناشی از مکاتب مادی غرب درآورَد، قانون متحدالشکل‌کردن لباس بود. بدیهی‌ترین اِشکال آن این بود جامعه را در پوشیدن نوع لباس و کلاه اجبار می‌کرد. و از سوی دیگر روحانیت را از پوشیدن لباس مذهب منع می‌نمود. مگر کسانی از روحانیت، که رژیم از آن روحانیان سرشناس و بانفوذ حساب می‌بُرد. مثل همین روحانی مشهور سیدمحمد کمره‌ای (شوهر دخترعمه‌ی امام خمینی ره) و از رهبران نهضت مشروطه و مؤسس حزب دموکرات در تهران که مرحوم محمد مصدق با او متحد و دوست نزدیک بود.

 

 

سند و به علاوه تبعید روحانیت به انارک در عصر پهلوی. از راست:

حجت الاسلام سیدهادی خسروشاهی، آیت الله سیدمرتضی پسندیده

آیت الله ناصر مکارم شیرازی، حجت الاسلام عباس ضیغمی واعظ معروق قم

 

 

به عنوان نمونه درین ورقه از سند (که ۱۲ مرداد ۱۳۱۵ صادر شد، و در بالا منعکس ساختم) آیت الله سیدمحمد کمره‌ای (شوهر دخترعمه‌ی امام خمینی ره) و از رهبران نهضت مشروطه، مجتهد مجاز شناخته شد و از بازداشتن پوشیدن لباس روحانیت مستثنی و مخیّر گردید، که بپوشد یا نپوشد. اما اساس متحدالشکل‌کردن لباس در ایران این بود که نه فقط فکر ایرانی به اروپا گرایش یاید که حتی ظاهر و شکل و طریقه‌ی پوشش هم عین غرب شود. حال آن که ایران، هم به لحاظ تاریخ کهن خود، دارای پوشش فاخر و حجاب زن و مرد بود و هم به لحاظ شرع، تکلیف بر پوشش و حجاب فاخر داشت. بنابرین؛ هم قانون متحدالشکل‌کردن لباس، کاری غلط و اجباری و مبتنی بر زور بود و هم سیاست کشف حجاب اجباری، حرکتی مخالف شرع و عرف مردم ایران محسوب می‌شد. اما از آنجا که رضاخان میرپنج در فکر تغییر سبک زندگی دینی مردم به سبک فرنگ بود، نه تاریخ پوشش در ایران کهن را احترام گذاشت و نه دستور شرع در قرآن مبنی بر حجاب را قبول داشت. هر دو اصل محترم را زیر پا گذاشت. هر دو کار، ناشی از اجبار بود و زور زیاد. روسری و چادر از سر مردم به زور کشید و عمامه و عبا و قبا را بر روحانیت ممنوع نمود. قباحت فاحشی که از قلب و فکر مردم ایران پاک نمی‌شود.

ابراهیم طالبی | دامنه دارابی