دامنه‌ی داراب‌کلا

قم ، مازندران ، ساری ، میاندورود

خاطره‌ از مادر مرحومم

به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. او وقتی زمستان توتون تخت می‌کرد دورش حلقه می‌شد از من و اخوان تا خواهرانم. زیر نورِ بادی یا لَمپا شمرده‌شمرده قصه می‌گفت و من درست به لبش چشم می‌دوختم که برای پنددادنِ ما با الفاظ زیبا با بهترین الفبا به هم می‌خورد. یک شب درون قصه این شعر را گفت:

 

رفتم به سویِ صحرا > دیدم سوارِ تنها > گفتم سوارِ کیستی؟! >  گفتا سوارِ قیصر!!! > گفتم چی داری در بغل؟ >  گفتا کتاب خوش‌غزل > گفتم بخوان تا گوش کنم > در آسمان خروش کنم > تو بزن طبلِ اعلا  > برَوم پیش خدا >  ای خدای خوشِنود > صد هزار و دو نبود > ما هستیم بنده‌ی تو > بنده‌ی شرمنده‌ی تو > دست ما کعبه‌ی تو > گوش ما حلقه‌ی تو >  راهِ درویشان کجا؟ >  زیرِ تخت مصطفی [ص] > مصطفی در قمر است > تاج نوری بر سر است

 

حالا آن شعر را به عنوان خاطره‌ی آن دور دورها نوشتم اگر جاهایی هم ایراد بود از حافظه‌‌ی من است یا از نقل خواهرانم، نه از گفتن مرحوم مادرم مُلا زهرا آفاقی.

| لینک کوتاه این پست → qaqom.blog.ir/post/2322
ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
خاطره‌ از مادر مرحومم
/post/2322
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۱
  • ۱۳۴
  • پست شده - چهارشنبه, ۲۱ تیر ۱۴۰۲، ۰۸:۲۴ ق.ظ
  • : برچسب ها
۰ عدد کامنت برای این مطلب ثبت شده است
نظر (۰)
. . . this page doesn't have any comments yet
نظرات خود را در زیر بنویسید:
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">