نوشتاری پیرامون صلح امام حسن علیهالسلام
امام مجتبی علیهالسلام، مقتدر مظلوم
مسأله
پذیرش صلح امری بود که پیشوای دوم معصوم، حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام
هیچ گریزی از آن نداشت.(3) در مقابل این رفتارِ امام علیه السلام، موضع
گیری های متفاوتی به وجود آمد. در این میان عده ای از یارانِ ایشان، او را
متهم به کوتاهی در امر خلافت و واگذاری آن به معاویه می کنند. اما شواهد
تاریخی گواهی بر بطلان این نظر می دهد. چرا که رفتار امام علیه السلام در
برهه های گوناگون زندگی خود، گواه بر شجاعت آن امام همام است.
از سستی مردم تا غربت امیر
شرایط
حاکم بر زمان امامت حضرت حسن بی علی علیهما السلام، نشان می دهد که راهی
جز پذیرش صلح نبود. حکومت امیرالمومنین علی علیه السلام در رمضان سال 40 به
پایان رسید.(4) این حکومت چهار سال و ده ماهه، به سبب اصرار امام علیه
السلام در اجرای دستورهای خداوند و احیای سنت های نبوی با مخالفت های زیادی
همراه گشت. تا جایی که بخش عمده ای از این دوران به جنگ گذشت. این جنگ های
پی در پی و بعضا طولانی، سپاه امام علیه السلام را خسته و فرسوده کرده
بود. از طرف دیگر انشقاق در جبهه یاران امام علیه -السلام در ماجرای حکمیت،
خود علت دیگری در سستی و تعلل مردم کوفه شد. این کوتاهی مردم کوفه تا آنجا
ادامه یافت که امام علی علیه السلام در آخرین روزهای زندگی خود، از خدا می
خواهد مردمی بهتر از اینان به او بدهد و حاکمی بدتر از او نصیب این مردم
کند. (5)
امام و جام زهری که از دست بیبصیرتان نوشید
بعد
از شهادت امیرالمومنین علیه السلام، ضربه دیگری بر پیکره این سپاه فرسوده
وارد می شود. با این حال بعد از بیعت مردم کوفه با فرزندش امام حسن علیه
السلام، امام دوم شیعیان پیگیر تلاش پدر برای تشکیل سپاهی جهت دفع تهاجم
معاویه می شود. در نهایت، او موفق می شود تا سپاه را تشکیل داده و از کوفه
خارج کند.(6) اما اتفاقاتی که در مدائن برای امام علیه السلام و پیش
قراولان لشکر او پیش میآید،(7) حسن بن علی علیه السلام را به این نتیجه
می رساند که این لشکر توانایی جنگ با معاویه را ندارد. همچنین این اتفاقات
نشان داد که یاران حضرت، بصیرت و فهم درستی ندارند و معاویه و مشاور حیله
گر او عمرو بن عاص با استفاده از این بی بصیرتی خواهند توانست حقایق را
واژگون جلوه داده و مسئولیت کشته شدن مسلمانان را به امام حسن علیه السلام
متوجه کنند تا جایی که یاران خود حضرت علیه او بشورند. از این روست که امام
علیه السلام در مقابل خود راهی جز صلح نمی بیند و سرانجام به علت سستی و
بی بصیرتی یاران خود، جام زهر را نوشیده و حکومت را به معاویه ملعون تسلیم
می کند.
آنچه
سبب نوشیدن جام زهر توسط امام دوم شیعیان گردید، سستی مردم کوفه و بی
بصیرتی یاران او بود. اما حسن بن علی علیهما السلام، همواره در کمال شجاعت و
درایت، سعی در حفظ حکومت کرد و تنها هنگامی تن به پذیرش صلح داد که راهی
جز آن در مقابل خود نمی یافت
بعد
از این واقعه، گروهی از یاران حضرت، او را متهم به ضعف و سستی نموده و
عباراتی تند علیه ایشان به کار می برند. عباراتی همچون «یا عار
المومنین»(8) و «یا مسوّد وجوه المومنین»(9) از این قبیل است. در یکی از
صحنه های تلخی که تاریخ برای ما به یادگار آورده است، یکی از بزرگان کوفه
به نام سفیان بن اللیل، ایشان را «یا مذّل المومنین» خطاب می کند. حضرت در
جواب او می فرماید: ای سفیان! من مایه ننگ مومنین نیستم، بلکه نخواستم برای
به دست آوردن حکومتی، خون مومنان را بریزم.(10) در حالی که از گفتگوی او و
امام علیه -السلام، معلوم است که به خوبی معاویه را شناخته و می داند که
خلافت حق حسن بن علی علیهما السلام است. با این حال توان درک مقام عصمت
امام را نداشته و آن حضرت را با چنین عنوانی خطاب می نماید.
شجاعتی تمام قد در برابر باطل
این
در حالی است که شواهد تاریخی علیه این باور است. این شواهد را در دو دسته
قبل و بعد از صلح می توان جای داد. حضور در نبرد با لشکریان سایر کشورها در
زمان خلیفه دوم،(9) از جمله شواهد قبل از صلح است که شجاعت این امام را
بیان می کند. همچنین دفاع آن حضرت در سن جوانی از خلیفه سوم در مقابل مردمی
خشمگین که قصد کشتن او را دارند، کاری خطرناک است که فرزند علی علیه
السلام و معدودی دیگر آن را عهده دار شده اند.(12) در دوران خلافت پدر نیز،
صحنه های جنگ جمل از جمله شواهد تاریخی است که به خوبی گواهی بر شجاعت آن
حضرت می دهد.(13)
اما
بعد از صلح صحنه هایی روشن تر و واضح تر از شجاعت پسر پیامبر صلی الله
علیه و آله به تصویر کشیده می شود. لحظاتی پس از صلح، معاویه به پیشنهاد
عمرو بن عاص و به غرض نشان دادن ضعف فرزند رسول اکرم صلی الله علیه و آله،
به ایشان می گوید در فضیلت ما سخن بگو. اما پاسخ امام چنان کوبنده و
سرسختانه است که معاویه ناچار میشود صحبت او را قطع نماید. و سپس به سرزنش
عمرو بن عاص به خاطر این پیشنهاد میپردازد.(14)
عدهای
از یارانِ ایشان، او را متهم به کوتاهی در امر خلافت و واگذاری آن به
معاویه می کنند. اما شواهد تاریخی گواهی بر بطلان این نظر می دهد. چرا که
رفتار امام علیهالسلام در برهههای گوناگون زندگی خود، گواه بر شجاعت آن
امام همام است.
در
مورد دیگری که آن مورد نیز با فاصله اندکی از صلح، رخ می دهد، خوارج به
جنگ با سپاه معاویه می پردازند. شکست بخشی از سپاه معاویه از خوارج سبب می
شود تا فرزند ابوسفیان ملعون، در نامه ای پسر پیامبر صلی الله علیه و آله
را به جنگ با خوارج امر کند. پاسخ حضرت حسن بن علی علیهما السلام به این
نامه اینگونه است:
«اگر قرار بود با کسی از اهل قبله بجنگم، باید اول از همه با خود تو می جنگیدم. من تو را رها کردم تا جان امت را حفظ نمایم». (15)
در این نامه نیز شجاعت امام حسن علیه السلام به وضوح نمایان است.
زندگیِ سراسر افتخار سبط اکبر
از
مجموع آنچه تاریخ از صحنههای زندگی سبط اکبر پیامبر صلی الله علیه و آله
ترسیم می کند –چه وقایع قبل از صلح و چه وقایع بعد از آن-، معلوم می شود که
آن بزرگوار حتی لحظه ای در مقابله با معاویه -که دشمن اساس دین است-، نه
کوتاهی کرده است و نه دچار ترس شده است. بلکه آنچه سبب نوشیدن جام زهر توسط
امام دوم شیعیان گردید، سستی مردم کوفه و بی بصیرتی یاران او بود. اما حسن
بن علی علیهما السلام، همواره در کمال شجاعت و درایت، سعی در حفظ حکومت
کرد و تنها هنگامی تن به پذیرش صلح داد که راهی جز آن در مقابل خود نمی
یافت.(16)
***
پرتوی از زندگانی امام حسن مجتبی علیهالسلام
از کودکی تا شهادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
نخستین
مظهر و نشانهی کوثر که بر دامان پاک فاطمهی اطهر (سلاماللهعلیها) پا
به عرصهی گیتی نهاد امام حسن علیه السلام بود. نشانهای از تجلی مقدسترین
پدیدهای که از خجستهترین پیوند برین انسانی، نصیب حضرت محمد صلی الله
علیه و آله، علی مرتضی علیهالسلام و فاطمه زهرا (سلاماللهعلیها) گردید.
همان لؤلؤی که از برزخ دو اقیانوس نبوت و امامتبه ظهور پیوست ومعجزهی
بزرگ «مرج البحرین یلتقیان، بینهما برزخ لا یبغیان، یخرج منهما اللؤلوء والمرجان».
(17) را تجسم بخشید و کلام خدا در کلمهی وجود چنین ظاهر شد. از نیایی
الهام گیر و پدری پیشوا، وارثی برخاکیان و جلوهای برافلاکیان پدید آمد با
وراثتی ابراهیمی، مقصدی محمدی، منهجی علوی، زهرهای زهرایی که عصای فرعون
کوب موسی را در دست صلح آفرین عیسوی داشت و تندیس زندهی اخلاق قرآن بود و
رایت جاودانگی اسلامی را در زندگی توام با مجاهده و شکیبایی تضمین کرد و
بقاع امن و ایمان را به ابدیت در بقیع شهادت بر افراشت و مکتبش از خاک گرم
مدینه به همه سوی جهان جهتیافت و با همهی مظلومیتش در برابر سیاهی و
تباهی جبهه گرفت و به حقیقت اصالتبخشید و مشعلدار گمراهان و زعیم ره
یافتگان گردید. حضرتش در بقیع بی بقعه; در جوار جدهی پدریش فاطمه بنت اسد،
برادر زاده نازنینش امام سجاد علیه السلام و مضجع امام باقر و امام صادق
علیهما السلام آرمیده است. (18)
تولد و کودکی
فرزند گرامی رسول الله و نخستین نوهی او در مقدسترین ماههای سال قمری یعنی پانزدهم (19) رمضان سال سوم هجرت چشم به جهان گشود.
امام
مجتبی علیه السلام در دامان حضرت زهرا (سلام الله علیها) بزرگ شد. او از
همان دوران کودکی از نبوغ سرشاری برخوردار بود وی با حافظهی نیرومندش،
آیاتی را که بر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نازل میشد، میشنید و همه
را حفظ میکرد و وقتی به خانه میرفتبرای مادرش میخواند و حضرت فاطمه
(سلام الله علیها) آن آیات و سخنان رسول الله صلی الله علیه و آله را برای
حضرت علی علیه السلام نقل میکرد و علی علیه السلام به شگفتی میپرسید: این
آیات را چگونه شنیده است؟ و زهرای مرضیه میفرمود: از حسن علیه السلام
شنیدهام. (20)
به داستانی در این مورد توجه کنید:
«روزی علی علیه السلام پنهان از دیدگان فرزندش به انتظار نشست، تا ببیند فرزندش چگونه آیات را بر مادرش تلاوت میکند.
امام
حسن علیه السلام به خانه آمد و خواست آیات قرآن را برای مادرش بخواند; ولی
زبانش به لکنت افتاد و از گفتار باز ماند و چون مادرش علت را پرسید، گفت:
مادر جان! گویا شخصیتبزرگی در این خانه است که شکوه وجودش، مرا از سخن
گفتن باز میدارد». (21)
درس اخلاق
از امام مجتبی علیهالسلام خواستند که سخنی و مطلبی دربارهی اخلاق نیکوی پیامبر صلی الله علیه و آله بگوید. او فرمود:
هر
کس نیازی به حضور پیامبر صلی الله علیه و آله میبرد حاجتش رد نمیشد و
هرچه در توان داشتبرای رفع نیاز مردم به کار میبرد و شنیدم پیغمبر صلی
الله علیه و آله فرمود: هر کس نماز صبح را بگذارد، آن نماز بین او و آتش
دوزخ دیواری ایجاد میکند. (22)
امام حسن علیه السلام از منظر رسول الله صلی الله علیه و آله
حضرت
ختمی مرتبت صلی الله علیه و آله فضایل و امتیازات فرزندش امام حسن مجتبی
علیه السلام را بین مسلمانان تبلیغ میکرد و از ارتباط او با مقام نبوت و
علاقهی حقیقی که به وی داشت همهجا سخن میگفت.
آنچه از زبان پیامبر صلی الله علیه و آله در مورد حضرت مجتبی علیه السلام بیان شده است چنین است:
«هر کس میخواهد آقای جوانان بهشت را ببیند به حسن علیه السلام نگاه کند». (23)
«حسن گل خوشبویی است که من از دنیا برگرفتهام». (24)
روزی
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به منبر رفت و امام حسن علیه السلام را
در کنارش نشانید و نگاهی به مردم کرد و نظری به امام حسن علیه السلام
انداخت و فرمود: «این فرزند من است و خداوند اراده کرده که به برکت و جود او بین مسلمانان صلح را برقرار سازد».
(25) یکی از یاران رسول الله صلی الله علیه و آله میگوید: پیغمبر صلی
الله علیه و آله را دیدم که امام حسن علیه السلام را بر دوش میکشید و
میفرمود: «خدایا من حسن را دوست دارم، تو هم دوستش بدار». (26)
روزی
پیامبر معظم اسلام صلی الله علیه و آله امام حسین علیه السلام را بر دوش
گرفته بود، مردی گفت: ای پسر بر مرکب خوبی سوار شدهای. پیامبر فرمود: «او
هم سوار خوبی است». (27)
شبی
پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله نماز عشاء میخواند و سجدهای طولانی به
جا آورد. پس از پایان نماز، دلیل را از حضرتش پرسیدند، فرمود: پسرم حسن، بر
پشتم نشسته بود و ناراحتبودم که پیادهاش کنم. (28)
انس بن مالک نقل میکند که: رسول الله صلی الله علیه و آله دربارهی امام حسن علیه السلام به من فرمود:
ای انس! حسن فرزند و میوهی دل من است، اگر کسی او را اذیت کند، مرا اذیت کرده و هر کس مرا بیازارد، خدا را اذیت کرده است. (29)
زینب
دختر ابو رافع میگوید: حضرت زهرا (سلام الله علیها) در هنگام بیماری رسول
الله صلی الله علیه و آله هر دو فرزندش را نزد پیامبر صلی الله علیه و آله
آورد و فرمود: اینان فرزندان شما هستند. اکنون ارثی به آنان بدهید. حضرت
فرمود:
«شرف و مجد و سیادتم را به حسن علیه السلام دادم و شجاعت وجود خویش را به حسین علیه السلام بخشیدم». (30)
اسوه بزرگواری
امام
حسن علیه السلام در طول زندگی پر برکتش همواره در راه هدایت و ارشاد مردم
گام بر میداشت و شیوهی برخوردش با عموم مردم - حتی دشمنان - چنان جالب و
زیبا بود که همه را به خود جذب میکرد.
مورخین
نوشتهاند «روزی امام مجتبی علیه السلام سواره از راهی میگذشت. مردی شامی
بر سر راه آن حضرت آمد و ناسزا گفت. وقتی که فحشهایش تمام شد، امام علیه
السلام رو به او کرده و سلامش کرد! آنگاه خندید و گفت: ای مرد! فکر میکنم
در این جا غریب هستی... اگر از ما چیزی بخواهی، به تو عطا خواهیم کرد. اگر
گرسنهای سیرت میکنیم، اگر برهنهای میپوشانیمت، اگر نیازی داری،
بینیازت میکنیم، اگر از جایی رانده شدهای پناهت میدهیم، اگر حاجتی
خواسته باشی برآورده میکنیم، هماینک بیا و مهمان ما باش. تا وقتی که
اینجا هستی مهمان مایی...
مرد شامی که این همه دلجویی و محبت را از امام مشاهده کرد به گریه افتاد و گفت:
«شهادت
میدهم که تو خلیفهی خدا روی زمین هستی و خداوند بهتر میداند که مقام
خلافت و رسالت را در کجا قرار دهد. من پیش از این، دشمنی تو و پدرت را به
سختی در دل داشتم. اما اکنون تو را محبوب ترین خلق خدا میدانم.»
آن
مرد، از آن پس، از دوستان و پیروان امام علیه السلام به شمار آمد و تا
هنگامی که در مدینه بود، همچنان مهمان آن بزرگوار بود. (31)
اسوهی ایثارگری
یکی دیگر از صفات برجسته امام مجتبی علیه السلام انفاق و بخشش بیسابقهی اوست.
تاریخ
نگاران نوشتهاند: امام حسن علیه السلام دوبار تمام ثروت خود را در راه
خدا خرج کرد و سه بار داراییاش را به دو نصف کرده، نیمی را برای خود گذاشت
و نصف دیگر را در راه خدا انفاق کرد. (32)
امام
حسن علیه السلام ملجاء درماندگان، آرام بخش دلهای دردمندان و امید
تهیدستان بود، هیچ گاه نشد که فقیری به حضور آن بزرگوار برسد و دستخالی
برگردد. در همین مورد نقل کردهاند: مردی به حضور امام حسن علیه السلام آمد
و اظهار فقر و حاجت کرد. امام حسن علیه السلام دستور داد تا پنجاه هزار
درهم، به اضافهی پانصد دینار به او بدهند. مرد سائل حمالی را صدا زد که
پولهایش را برایش ببرد. امام مجتبی علیه السلام پوستین خود را هم به آن
مرد داد و فرمود: این را هم به جای کرایه به آن مرد بده. (33)
امام حسن مجتبی علیه السلام بعد از پدر
پس
از آن که حضرت علی علیه السلام در محراب عبادت خون خویش را به پای درخت
توحید نثار کرد امام مجتبی غمگین در سوگ اسوهی صبر و بردباری، برفراز منبر
رفت و بعد از حمد و سپاس خداوند در فرازی از سخنانش فرمود:
... لقد قبض فی هذه اللیلة رجل لم یسبقه الاولون بعمل ولا یدرکه الاخرون بعمل... (34)
«شب
گذشته مردی از این جهان در گذشت که هیچ یک از پیشینیان - در انجام وظیفه و
اعمال شایسته بر او سبقت نگرفتند و از آیندگان نیز کسی را یارای پا به
پایی او نیست...
و
سپس فرمود: علی علیه السلام در شبی رخت از جهان بست که در آن شب عیسای
مسیح به آسمان عروج کرد، یوشع بن نون جانشین موسای پیامبر نیز در آن شب
درگذشت.
پدرم
در حالتی دنیا را ترک کرد که هیچ سیم و زر و اندوختهای نداشت. مگر تنها
هفتصد درهم که از هدایای مردم به جا مانده بود که قصد داشتبا آن خدمتکاری
بگیرد.
در اینجا، امام گریست و مردم نیز همصدا با حضرت مجتبی علیه السلام گریستند.
سپس
ادامه داد: من پسر بشیرم، من پسر نذیرم، من از خانوادهای هستم که خداوند
دوستی آنان را در کتاب خویش (قرآن) واجب کرده است آن جا که میفرماید:
«قل لا اسئلکم علیه اجرا الا المودة فی القربی ومن یقترف حسنة نزد له فیها حسنا..».
(35) بگو من هیچ پاداشی از شما بر رسالتم در خواست نمیکنم جز دوست داشتن
نزدیکانم [اهل بیتم]; و هر کس کار نیکی انجام دهد، بر نیکیاش
میافزاییم».
بر این اساس دوستی ما - خاندان - همان حسنه و خوبی است که خداوند بدان اشاره کرده است.
سپس بر جای خود نشست.
در
این هنگام «عبدالله بن عباس» برخاست و به مردم گفت: این فرزند پیامبر شما
و جانشین امام علی علیه السلام است، اکنون او رهبر و امام شماست. بیایید و
با او بیعت نمایید!
مردم
گروه گروه به سوی حضرت مجتبی علیه السلام روی آوردند و بیعت کردند. سپس
امام علیه السلام خطبهای بیان فرمود که در آن بر لزوم اطاعت از خدا و
پیامبر و اولی الامر تاکید شده بود و مردم را از پیروی شیطان برحذر داشت و
اهمیت ایمان و عمل خیر را یادآور گردید (36).
امام
مجتبی علیهالسلام در سال چهلم هجرت و در سن 37 سالگی با مردم بیعت کرد و
با آنها شرط کرد که: با هر که من صلح کنم شما هم صلح کنید، با هر که من
جنگ کنم شما هم جنگ کنید و آنها قبول کردند (37).
در
ضمن امام علیه السلام نامهای به معاویه نوشت و او را دعوت به بیعت کرد و
متذکر شد که اگر در امر ادارهی جامعه اخلال کند و جاسوس بگمارد با
قاطعیتبرخورد خواهد کرد و در مورد دستگیری و اعدام دو جاسوس وی به او
هشدار داد (38).
معاویه در پاسخ امام نوشت:
...
من از تو سابقه بیشتری دارم، پس بهتر آن که تو پیرو من باشی. من نیز قول
میدهم که خلافت مسلمانان، پس از من با تو باشد و هر چه بیتالمال عراق است
در اختیار تو خواهم گذارد... (39) و چنین بود که معاویه از پذیرش حق
امتناع ورزید و نه تنها از بیعتبا امام حسن علیه السلام خودداری کرد، بلکه
عملا به طرح توطئه علیه حضرت پرداخت و با خدعه و فریب و تطمیع، افرادی را
برانگیخت تا نسبتبه قتل امام علیه السلام اقدام نمایند و سرانجام این امام
مظلوم در بیتخودش به دست همسرش «جعده» زهر خورانده شد و به جای این که
نوشی برای مولی باشد نیشی شد که جگر امام مجتبی علیه السلام را پاره کرد.
امام
علیه السلام با دسیسه معاویه مسموم گردید... (40) و پس از چهل روز در روز
بیست و هشتم ماه صفر سال پنجاهم هجری به شهادت رسید و در قبرستان بقیع به
خاک سپرده شد. چونان خورشیدی در دل زمین (41).