دامنه | دارابی :: دامنه‌ی داراب‌کلا
Menu
مطالب دامنه را اینجا جستجو کنید : ↓↓

qaqom.blog.ir
Qalame Qom
Damanehye Dovvom
ابراهیم طالبی دامنه دارابی
دامنه‌ی قلم قم ، روستای داراب‌کلا
ایران، قم، مازندران، ساری، میاندورود

پيشنهادهای مدیر سایت
آخرين نظرات
طبقه بندی موضوعی
دنبال کننده ها
بايگانی ماهانه
نويسنده ها

۲۴۶۳ مطلب توسط «دامنه | دارابی» ثبت شده است

نوشته‌ی مشترک دکتر عارف‌زاده و دامنه

فرهنگ لغت داراب‌کلا

 

وَچه‌داری ! : فردی و معمولاً دخترک نوجوانی که برای نگهداری کودک خردسال و شیرخوار گماشته می‌شود . وچه‌داری گاهی موقت و گاهی طولانی‌مدت است. زیاد هم رایج و حتی مرسوم بود. حالا را نمی‌دانیم.

 

آدِم ! : گماشته. گمشته. کارگر ثابت و امربَر. کارگر فرمانبَر که موظف به اجرای امور شخصی می‌شود. شاید به یاد داشته باشید یادم  که می‌پرسیدند: وه کیه؟ جواب می‌شنیدی: وِه اَم آدمه! یعنی همان گمشته که در تعریف این لغت به‌درستی وضع شد. زیاد هم رایج و حتی مرسوم بود.

 

وَف : در واقع تلفظ تغییر داده شده یک واژه است. با ورف فرق دارد که مخفف برف است. وقف را تقریبا همه قدیمی‌های محل، وف می‌گن.

 

بد چش ! : دست‌کم دو معنی دارد: هیز و خراب. کسی‌که به نظر باورمندان، چشمش اصطلاحاً شور است و چشم‌زخم دارد. وجه اول بیشتر مورد نظر است. در وجه نخست شامل اشخاصی می‌شود که به حریم نوامیس دیگران نگاه تخریبی و شهوانی می‌افکنند.

 

دیش ! : جیش و شاش به زبان کودکانه. تحریک به ادرارکردن بچه.

 

وِرگ لی: لانه گرگ. جای خطرناک. جای مخوف. نیز اسم مکان در بخشی از محل، سمت جنگل.

 

چک‌دکِته: بازار افتاد! تا فرصت یافت کاری بکنه، هی پشتِ سرِ هم کاری می‌کند. فوری. مثال: وِه تا چک‌دکته، خاش فک‌فامیلا سر باد کانده! یا: وه تا چک‌دکته، دو گفنه اِنه آدم سره. در چکدکته یک شرط مهم معنایی برای کاربرد این واژه وجود دارد که در تعریف بالا عنوان فوری، آن را تا حدی پوشش می‌دهد. ولی آن شرط: ناچیز و جزئی‌بودن محرّک. مثلاً به بهانه‌ی جزئی یا در زمان اندک پس از برانگیختگی محرک، کاری کردن، خانه کسی رفتن، قهرکردن و ... .

 

 

پلِق: فشار توأم با دوستی. زور زیاد. فشرده‌کردن چیزی. کسی را گرفتن و وی را حسابی در آغوش کشیدن. البته جنبه‌های عُنفی هم دارد که مخاطب خود می‌داند.

 

انده ! : استخوان دنده.

 

یا ابرفرز ! : شکل شوخی یا اباالفضل! . گویا سمت کرمان قسم ابوالفضل از قسم خدا غیرتی‌تر محسوب می‌شود.

 

دِم: دُم. دنباله. انتها. پرتاب. بنداز. مثال: اون سِه ره دِم هده، یا دمبده. پرتابش کند. پرتاب‌کردن معنی اصلی آن است.

 

اَندِه: قید کمیت با تعجب. زیاد یا کم. مثلاً آهنگ گرائلی: اَندِه: بوردمه شهر ساری بارک‌الله. بارک‌الله! شعبون کدخدا، بارک‌الله!

 

دِم دانّه ! : یعنی ناراست است. مرموز است. بد است. دم دارد. خرده‌شیشه دارد. حُقه‌باز است. چموشه. هیزه.

 

تَجِنه: خیلی افراطی تلاش می‌کند. زیاد جُنب‌وجوش دارد. حرص دارد.

 

پلاخواری: ایام عزاداری محرم که همراه با نذری‌پلا است.

 

یسّه: راسته، رسته، رسّه، یسّه. اشاره به مسافت دور.

 

وَتیت: واژه‌ی کشکولی و طنز پس از انقلاب است. تغییر یک واژه توسط پیرهای محل به‌ویژه پیرزن‌ها. بدل واژه‌ی بسیج در گویش پیرزن‌ها. بَتیت باید باشه در اصل معادل بسیج.

 

زبون‌تکی: یا زِوون‌تکی. کسی که با نوک زبانش حرف می‌زند که شبیه زبان کودکان «تازه به‌حرف‌آمده» است. تِک هم معنی دهن می‌دهد و هم نوک را.

 

سیم: عامیانه‌ی سیم «sim» بکشیه. فساد. عفونت. کپک‌زدن. چرکی‌شدن. عفونت مزمن روی زخم پدید آمدن. می‌گفتند آب به زخم نخوره و الا اوه دزّنه (آب می‌دزد) بعدش سیم کشنه.

 

آلِکُن: درب داغون. بی‌خانمان. شاید با آلاخون در ترکیب آلاخون بالاخون مرتبط باشد.

 

اوبدزیه: آب دزدید. اشاره‌ی تحذیری عامیانه به کسی که زخم خود را به آب زده باشد. و این عبارت هشدار است تا زخم را به آب نزد. خانه‌ی  اکثر مردم تا یک جراحت مختصر رخ می‌داد، این توصیه و اخطار به «او ندزه» مانند وحی خدایگانان متعدد فوراً از سوی همه‌ی اعضای خانه بر آدم مجروح نازل می‌شد!

 

شال‌وارش: بارش خفیف. سریع. کم. گاه چنده هم گت تیمه. پشت سر هوای دم کرده وقتی بیاد هوای شرجی را مصطبوع می‌کند همین چند تیم وارش، آن هم از نوع شال که تنبل رَم دِه است. تنبل‌ها را از زیر کار می‌رَماند. بهانه‌ای برای سرِ کار نرفتن. از قدیم اسم دوم شال‌وارش، تنیل رم ده بود. چه راست هم می‌گفتند.

 

 

دوکه: (با تشدید ک ) تپه و برآمدگی زمین. بلندی زمین در کنار چاله. ماهور. همراه با دره میاد: دره دوکه. آره. یادم آمد. دوک را زیاد شنیدید. حتی گردنه‌ی گدوک فیروزکوه هم گویش مازنی‌ست. یعنی گت دوک. دوک و تپه‌ی بزرگ.

 

جمام: حالت سستی و کسلی و خشکی عضلات بدن بعد از استراحتی که بدنبال کار سخت رخ میدهد و انسان تمایل دارد همچنان استراحت کند تا دوباره شروع بکار.

 

بری beri : واحدی برای اندازه کنده های چوب یا تنه درخت معمولا هر واحد ۵ متر و اگر مقدور نباشد هر واحد ۴ یا ۳ متر. هر برش تنه چوب یا درخت. برش. مثلاً این درخت، دو بری (=برش) چوب دارد.

 

گوش‌نَخون: فرورفتن گوشه‌ی ناخن، اغلب شستِ پا، در بافت نرم و گوشت مجاورش که دردناک و ملتهب و گاهی عفونی می‌شود. ماهیت تکرارشونده دارد. به عبارتی یعنی گوشه‌ی ناخن رفت توی گوشت. ماهیت تکرارشوندگی هم در تعریف این لغت مهم است.

 

اَرِه؟!: (با تلفظ کشیده و کمی زمخت) اینطور نیست. نه. عجب! شگفتا!

 

گِه بَیّه ! : گاف کسره‌ی کشیده. ه هم صدای اکومانند. شاید منظور هضم شد و از بین رفت. هدر رفت. از بین رفت قید متضاد است همزمان. مثلاً: فلانی چنان خورد یا کشید گه شد یعنی نشئه و سرحال شد. یا فلانی آنقدر گوشت خورد گه شد و خوابید. تعریف التزامی شما که با شاید آغاز شد، درست بود.

 

غَمغَم: یا شاید با املای قاف. آرام آرام گرم‌شدن یا پختن غذا بدون شتاب.

 

اِدار: یا هِدار. یعنی این جا. این گوشه. اشاره به مقداری از فضا.

 

بتوکسن، بتکنیئن: زدن. کوبیدن. زد و خورد شدید. کتک‌کاری. کوبیدن نرینه‌ی گاو برای ذخیره‌ی قدرت جهت کارکشیدن در کشاورزی. نعنا را زیر سنگ خرد کردن. گندم را با سنگ مخصو آرد کردن. فلفل را نیز.

 
 
ت‌ته: هر دو ت کسره داره ولی با شگفتی و لحن ادا می‌شه. معمولاً هم با اوخ اوخ اسکورت می‌شه. یعنی تُرش است. اشاره است به رفتار خرس که وقتی روی درخت هلی‌دار می‌رود، هلی را که می‌خورد و ترش است می‌گوید» تته. تِرشه. تُرش است.چقدر  ترشه.
 
 

مِلایزه ! : یا ملایظه. ۱. ملاج. ملاز. محل تقاطع و درزهای استخوان‌های جمجمه در کودکی و پیش از جوش‌خوردگی کامل که کمی فرو رفته است. یکی در جلوی سر و دیگری پس سر. ۲. گاهی به جای ملاحظه. و نیز ملایکه.

 

مَرزیتی بَیّه ! : یا بدون ی مرزتی. این عبارت مخصوص دعاگرهای داراب‌کلا و حومه است. وقتی متقاضی می‌گه برای من یا فلان کس کتاب لا بگیر. دعاگر کتاب دعای مخصوص -که به رمالی نزدیک است تا حقایق و دعهای مأثوره - رجوع می‌کند و وردی می‌خواند و چشمش را می‌بندد و شانسی جایی از آن کتاب را با انگشت دستش باز می‌کند. بعد که خواند معمولاً می‌گوید مرزیتی شده‌اید، یا شده است. یعنی از قبرستان عبور کرده و اثر گذاشت و باقی ماجرا. اغلب دورادور شنیده بودم و حتی در کودکی به عنوان تیکه‌کلام و شوخی به دیگری طعنه می‌زدیم که فلانی مرزتی بئیه. توضیح بیشتر: آنها بر اساس تجربه و جامعه‌شناسی تدریجی و تجربی‌شان، مُخ مشتری نگون‌بخت را می‌زدند و سر کار می‌گذاشتند. پول‌درآوردن از طریق انواع شگردهایی که روح طرف را خراش می‌زند. به‌شدت با این تیپ ارتزاق‌گران باید مرزبندی داشت. به علم و دانش طب و دعاهای دلی و مأثوره باید باور داشت. چنین مشاغلی کرامت نفس و عزت طبع خود شاغل را هم از درون زایل می‌کند. برای این کار هم شگرد خاصی دارند: کمتر میان مردم و مجامع عمومی حضور می‌یابند. انزوای خودخواسته. تا بازخواست نشوند و لو نروند!

فرهنگ لغت داراب‌کلا: اینجا

  • دامنه | دارابی

 

 

سدّ رودخانه‌ی حموم‌پیش داراب‌کلا. تیر ۱۴۰۰. عکاس: جناب یک دوست

 

 

گَل که نمی‌گیرند؛ گوشت هم گرانه! پس چی می‌خوره این بامشی

لابد بامشی هم ریاضت اقتصادی می‌کشه

 

عکس‌ها در اینجا

 

 

   

 

به کیلویی چهل تومن داری می‌رسی ای دونه!

پیاده‌روی زنان ویشته از مردانه؛ اَنده خاش جان رِه دوست دارنه

 

 

نمای یال جنوب غربی داراب‌کلا در فصل داغ گندم‌درو

  • دامنه | دارابی

به قلم حجت‌الاسلام محمدرضا احمدی: این روزها مشغول خواندن جلد اول خاطرات مرحوم دکتر ابراهیم یزدی با عنوان "شصت سال صبوری و شکوری" هستم. آن روز که جلد اول خاطرات را می خریدم، خرید جلد دوم را به دلیل قیمت بالا (اگر اشتباه نکنم، ۶۰ هزار تومان) به فرصت بعد موکول کردم، اما امروزه نمی دانم قیمت آن چند است، ولی می دانم وقتی قیمت آن را ببینم خواهم گفت کاش آن روز می خریدم. متاع، مخفف "مکتب تربیتی، اجتماعی، عملی"، نام نهاد یا سازمانی است که به ابتکار و همت مهندس بازرگان در سال ۱۳۳۵ شکل گرفت. به گفته دکتر یزدی، تا قبل از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، مهندس بازرگان فعالیت سیاسی یا گروهی نداشت و متاع در واقع محصول تجربه فعالیت های سیاسی بازرگان بعد از کودتا بود.

 

حجةالاسلام محمدرضا احمدی

 

شصت سال صبوری و شکوری

خاطرات دکتر ابراهیم یزدی

 

بازرگان در حالی که مبارزه سیاسی و همکاری و فعالیت خود را در قالب نهضت مقاومت ملی تعطیل نکرد، برنامه درازمدت خود را در قلب "متاع" تدوین و اجرا کرد. بازرگان معتقد بود مرض بزرگ و اساس بدبختی ها و عقب ماندگی ما همان علت یا عللی است که در خاصیت انفرادی و خودبینی و خودخواهی و خودپرستی ما منعکس و متمرکز گردیده است. شاید در هیچ جای دنیا، فردیت به اندازه ایران نیست. ما وقتی که نخواهیم و نتوانیم دور هم جمع شده، همکاری و همراهی نماییم، نه مواهب طبیعی و نه درآمدهای ملی ما را خوشبخت خواهد کرد و نه از علم و نه از فن بهره خواهیم گرفت و نه از هوش و بینایی و نه حس تشخیص های سیاسی، گرقتاری ها را رفع خواهد کرد. اگرچه سیاست های سرکوبگرانه حکومت های استبدادی به عنوان عامل بیرونی در عدم رشد احزاب نقش موثری دارند، اما تجربه تاریخی نشان می دهد که عوامل درونی، به مراتب موثرتر از عوامل بیرونی بوده اند.

 

بازرگان در برابر کسانی که تنها راه اصلاح کشور را تعویض مقامات و تصرف قدرت می دانند، معتقد است باید مکتب های تربیتی و اجتماعی ایجاد کرد تا اکثریت مردم سالم و صالح شوند. با این نگاه، مهندس بازرگان، متاع را با هدف تاسیس نهادهای مدنی، به عنوان کارگاه های تمرین همکاری های جمعی و ایجاد فضای مناسب برای همکاری فکری و ذهنی میان روشنفکران دینی با روحانیون خوش فکر حوزه به وجود آورد که تاسیس انجمن های اسلامی مختلف در آن سالها محصول این فکر بود. شخصیت هایی مانند: مرحوم شهید مطهری، دکتر شیخ مهدی حائری یزدی، دکتر یزدی، مهندس سحابی، احمد آرام، سیدغلامرضا سعیدی و ... در جلسات متاع شرکت می کردند. این جلسات در منازل افراد تشکیل می شد که محور بحث ها، مسائل و مشکلات جوانان بود.

 

برای متاع یک میثاق یا تفاهم نامه به عنوان اصول دهگانه و یک اساسنامه نوشته شده بود. فعالیت های متاع تا سال ۱۳۵۷ ادامه داشت. همکاری شهید مطهری با متاع، علاوه بر همسایه دیوار به دیوار بودن با منزل پدری دکتر ابراهیم یزدی، موجب تعمیق ارتباط دکتر یزدی با ایشان و خانواده شان شده بود. در اردیبهشت ۱۳۵۸، مرحوم مطهری در جلسه متاع در منزل دکتر یدالله سحابی شرکت داشت که به هنگام خروج از منزل، هدف ترور واقع می شود و به شهادت می رسد.

  • دامنه | دارابی

به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. جناب استاد حجت‌الاسلام شاکر از حضّار محترم تالار «نغمه» خواسته بودند دست به بازکردن یکی از لینک‌ها (=پیوندها) در یکی از پست‌های ارسالی‌شان بزنند. بنده هم صبح امروز، به امرشان دست به انتخاب زدم، به نیت نام مقدس امام هشتم (ع) عدد ۸ را برگزیدم. نامه‌ی شهید نوروزی آمد، مدافع حریم حُرم و حرَم سامرا که تأکید گذاشت بر تنها نگذاشتنِ «آقا» با قید «در هیچ شرائط». عکسش را هم مستند کردم در زیر:

 

شهید مهدی نوروزی

 

برادرم شاکر طاهر خوش، بنده سال‌ها پیش هم، وقتی آثار گرانسنگ دو بزرگ‌دانشمند، شهید مطهری و علی شریعتی را همزمان می‌خواندم بر اهمیت دو مفهوم بنیادی شیعه پی بردم، مفهوم زیبای «انتظار» را در آثار استاد مطهری و مفهوم غنی‌ی «امت و امامت» را در آثار مرحوم شریعتی. اینک این شهید عزیز مشهور به شیر سامرا «مهدی نوروزی» هم، از قضا بر مفهوم «آقا» دقت و دعوت داده است که این واژه‌ی برخاسته از فرهنگ حوزه، علاوه بر قرائتِ سیاسی دینی و عظیم «وِلا»، بارِ عاطفی‌ی قرابت با «رهبر جامعه» و دوستی و «وَلا»ی متقابل را نیز با خود حمل می‌کند.

 

نسل هم‌عصر من، مدیون امام خمینی -رهبر کبیر انقلاب اسلامی- است، که «آقایی» را به این کشور بازگردانده و «نوکری» شاه و رژیم منحطش را در زباله‌دان انداخته و تالی‌تلوِّ امام هم فرموده: «این انقلاب، بی نامِ خمینی در هیچ کجای جهان شناخته‌شده نیست.»

 

امروزه اگر کسی زندگی رستگارانه و سعادت‌بار می‌خواهد، سرباز شهید قاسم سلیمانی یک نمونه‌ی تمام‌عیار برای چگونه‌زیستن و چگونه‌مردن است. زیرا حاج قاسم آن نیایش مشهور علی شریعتی را به وجه نیکوتر، به بار نشاند که سالیان دور دکتر سروده بود: «خدایا: "چگونه‌زیستن" را تو به من بیاموز، "چگونه‌مردن" را خود خواهم آموخت.» (منبع)

 

آری؛ رفتار و افکار قاسم سلیمانی به همین علت مکتب شد. چراکه خود هم تبعیتِ صادقانه داشت از مقام معظم «رهبر» و هم خود تفکر خردمندانه داشت در مسیر معظمِ راهبُرد و راهبَر.

 

با سپاس. دامنه. قم. (۱۳ / ۴ / ۱۴۰۰)

  • دامنه | دارابی
به قلم دامنه. به نام خدا. سامون دِزّی. واژۀ سامون دِزّی در گویش دارابکلایی‌ها اگر نگوییم یک فُحش است؛ یک گلایۀ تمام عیار و یک شِکوه‌ی جانسوز کشاورز و زمیندار است. و به کسانی اطلاق می‌شود که مرز میانِ دو زمین همجوار را به شیوه‌های مرموزانه سرقت می کنند. به عبارتی شبیخون می زنند.

 
آنان صیح تا شام از زمین همسایه ذرّه ذرّه می کاهند و سانت به سانت به زمین خود می افزایند. حتی اگر هکتار هکتار زمین زراعی داشته باشند، باز هم «سامون دِزّ» ها چنین می کنند! گویی به مرض سامون خواری مبتلا گشته اند و برای شان لذتی مضاعف می آفریند. به قول کسائی مروَزی: Kisai Marvaz) پیش‌قراول شاعران عاشورایی ایران:
 
 
 
کسی که سایه‌یٴ جبار آسمان شکنَد
چگونه باشد در روز مَحشَرش سامان

 

می‌دانید که سامون از سامان می آید یعنی خِطّه، سو، قلمرو، کران، مرز، حد، سرحد، ناحیه، منطقه و نیز یعنی نظم و ترتیب‌دادن و آراستگی و نسَق (nasaq). و دِزّ همان دُزد در فارسی‌ست که در لَهجه‌ی دارابکلایی دالِ مضموم به دال مکسور بدَل می شود و دال آخر می اَفتد و به جایش زاء مشدّد تلفظ می شود تا شدت کار زشت دزدی، فهمانده شود. دارابکلایی های قدیم چه هنری در لفظ آفرینی داشتند. این لُغات را حراست کنیم. آری سامان و سامون دِزّی یعنی این. تا لغت بعدی خدا کنه سامون دزّی تموم بشه! شاید هم شده، ولی دامنه نمی دونه.

  • دامنه | دارابی

به قلم دامنه: خاطره‌ی من. به نام خدا. سلام. بهار و تابستانِ من در سال ۶۱، در مریوان، آن‌هم در قله‌ها و شیارها و شکاف‌های دهشتناکِ «بوریدر» گذشت؛ سختِ سخت، با سُرب دشمن و سلّاخی‌های ضدانقلاب. روزهای روشن و نورا را در سنگر بودیم، شب‌های تار و تارا را از سرِ شب تا بعد از سپیده‌ی پگاه، در کمین. مثلِ منِ ۱۹ ساله -حتی سنین کمتر- فراوان‌فراوان بودند که خواب و خیال و خوشی را از خود دور کرده و ۱۰۰۰ کیلومتر به آن‌سوتر فراجسته و از مرز و مردم به دفاع برخاسته بودند.

 

حال وسط کار و کارزار، ناباورانه می‌شنوی یک جوان که خود را مدتی «آدم درسته» جا زده و به مسجد «ملا اسماعیل» یزد نفوذ کرده، یکی از نازنین‌ترین روحانی این مرزوبوم را در محراب نماز، آن هم روز ۱۰ رمضان با دهن روزه در ۱۱ تیر ۶۱، به حکم یک جرثومه -که سرکرده‌ی بدنامِ فاسدِ سازمان ترور است- ترور و غرقه در خون می‌کند؛ همان وارسته‌ی پرهیزگاری که پیش‌تر از ترورش گفته بود: «به فرض آن‌که مرا ترور کردید چه می‌شود؟ مرغابی را از آب می‌ترسانید؟!» (منبع)

 

من و مانند من، خیلی این عالِم مردم‌دوست را دوست می‌داشتیم؛ شهید صدوقی را می‌گویم. کسی که، استاد مرتضی مطهری، شهید قدوسی و محمدتقی جعفری پیش او درس خواندند. کسی که، در سیرت و صورت واقعاً روحانی و معنوی بود و رازونیاز خالصانه، خصلت شبانه‌ی وی. کسی که، حقیقتاً او میان مردم، و مردم میان او در رفت و آمدِ مدام بودند؛ آن‌قدر هم خدوم و محبوب، که ۱۸ مسجد ساخت، ۱۹ مدرسه‌ تأسیس کرد، چندین سازمان خیریه و بیمارستان و هزاران خدمات عمومی بزرگ بنیاد نهاد. هم او که، برای سوادِ عالمانه‌ی خواهران «مکتبة‌الزهراء» را بنا کرد و جوانان را در «گروه فرهنگ علوی» به دانش و ارزش، خوی و خویشاوندی و آشتی و اُنس داد.

 

ما کمین می‌رفتیم تا خونِ مردمِ مستضعف مرز، به دست صدام و گروهک‌های سرافکن و پیکارجو نریزد، اینان کمین می‌کردند بهترین روحانیان و برترین ملجاء معنوی مردم را به خون غرقه کنند. در واقع آنان، مردم را جریمه می‌کردند و به خیال خام خود توبیخ؛ زیرا با ترور دهشتناکِ خوبان، دست مردم را از دسترسی به سرمایه‌های مذهبی و معنوی قطع می‌کردند.

 

صدوقی، آیت‌الله‌ی نمونه‌ی واقعی بود؛ در علم، در مبارزه، در خدمت به خلق، در بناکردن تأسیسات عام‌المنفعه، در اخلاق کریمه و در هم‌پیوندی زیبا و راستین و درستِ دیانت و سیاست.

 

آری؛ ما در گروه کمین بودیم تا مرز و مرکز و ملت در کمین و کمند نیفتد، اما آن مردِ خوشنام ایران در محراب نماز در کمینِ بَرده‌های رجوی افتاد تا نانجیبانه پیکر نجیب‌ترین شیخِ یزد و ایران را در خونش، سرخ کنند و خطِ قرمز مردم را نادیده بینگارَند؛ چه اِنگاره (=پندار و وَهم) کریه‌یی. صدوقی دوست‌داشتنی بوده و هست؛ چون صالح و صادق و صدوق بود. صالح و صادق هم، همآره جاوید است و خالد؛ پایدار و پاینده.

  • دامنه | دارابی

ومَن اظلَمُ مِمَّن ذُکِّرَ بِآیات ربِّه ثُمَّ اَعرضَ عَنها إِنَّا مِنَ المُجرِمِینَ مُنتَقِمون

 

(آیه‌ی ٢٢ سوره‌ی سجده)

 

ترجمه‌ و توضیح مرحوم مصطفی خرّم‌دل

 

ترجمه: چه کسی ستمکارتر از آن کسی است که به آیات پروردگارش پند داده شود، و او از آنها روی بگرداند؟ مسلّماً ما همگیِ بزهکاران را کیفر خواهیم داد.

 

توضیح: «ذُکِّرَ»: پند داده شد. یادآور گردید. «أَعْرَضَ»: روی گرداند. پشت کرد. «مُنتَقِمُونَ»: انتقام گیرندگان. مراد از انتقام خدا در قرآن، مجازات کردن و کیفر دادن است. (نگا: اعراف / ۱۳۶، حجر / ۷۹، مائده / ۹۵)

 

 

تفسیر علامه طباطبایی

 

گویا این آیه در مقام بیان علت مطالب قبل یعنى چشاندنِ عذاب ادنى قبل از عذاب اکبر است، مى‌فرماید به این علت ایشان را عذاب مى‌کنیم که مرتکب شدیدترین ظلم شدند، و آن این است که از آیاتِ ما بعد از تذکر اعراض مى‌کردند، پس اینان مجرمینند، و خدا از مجرمین انتقام خواهد گرفت. پس جمله‌ی »و من اظلم...»، تعلیل عذاب است به این که شدیدترین ظلم را مرتکب شدند، آنگاه جمله‌ی «انا من المجرمین منتقمون» تعلیل عذاب ظالمان است، به این که چون مجرمند، و عذاب هم انتقام از مجرمین است، و خدا هم انتقام‌گیرنده از مجرمین است. المیزان.

  • دامنه | دارابی

به قلم دامنه: به نام خدا. دیروز ( ۷ تیر ۱۴۰۰ که تصویر مستند شد) حجت‌الاسلام سید ابراهیم رئیسی یک «خدا قوّتِ» جانانه از رهبری گرفت. چرا؟ به روایت و گواهی و تصدیق رهبری بدین خاطر: «ایشان در این دو سال و چند ماهی که مسئولیت قوه‌ی قضائیه را داشتند حقاً زحمت کشیدند، تلاش کردند، کارهای خوبی انجام گرفت در این قوه و حرکت جناب آقای رئیسی در قوه‌ی قضائیه مصداق همان چیزی بود که ما همیشه تکرار میکنیم؛ [یعنی] حرکت جهادی، حرکت جهادی؛ یعنی جدی، شبانه‌روزی، پرتلاش، پرانگیزه.» (منبع)

 

(روزنامه‌های اعتماد . سه‌شنبه، ۸ تیر ۱۴۰۰)


اما آیا در قوه‌ی بعدی هم، «خدا قوّت» می‌گیرد آقای رئیسی؟! شخصاً برای کیان ایران و تقویت حسَنات جمهوری اسلامی ایران و کشف و بروز لیاقت شخص وی نزد خلق، دوست دارم آقای رئیسی در خدمت به ملت و کشور، توفیق و پیشرفت یاید. زیرا به این آئینِ اقبال لاهوری علاقه دارم که:

 

آدمیّت احترامِ آدمی
باخبر شو از مقامِ آدمی

 

اما بعد؛ صحنه‌ی سیاست -به‌ویژه‌ی سیاست لرزان در ایران- عرصه‌ی احتمالات هم هست. اندک‌شناختم از جناب رئیسی، نشان می‌دهد افکار و اخلاق و رفتار رئیسی «فرق» دارد، بنابرین، ممکن است تندروهای راست، کم‌کم با او زاویه بگیرند و حتی دور نباشد که به‌یک‌باره نسبت به وی گرد‌وخاکی با غبار و تیرگی بالا بپا کنند. گرچه باید انتظار داشت ایشان در کار خدمت به خلق به بن‌بست نرسند و توفیق بیابند.



حالا وقتش است بروم روی بحث بعدی: دیروز علاوه بر خبر بالا، این خبر هم (که تصویر مستند شد) برای اهل خرَد و عقل و شرع، مهم بود که علامه محمدرضا حکیمی،  اندیشمند ستُرگ الهی و وصیّ‌ی علی شریعتی بر اثر سرایتِ ویروس مرموز، در بیمارستان بستری شد. (منبع) ضمن آرزوی شفا برای آن مرد ساده‌زیستِ علوی‌منش، سزاست یک سخن از بستر بحث‌های بنیادی ایشان از اسلام -که در دفتر یادداشت‌های سال‌های گذشته‌ام نوشته‌ام- به میان آورَم. من پیش ازین، سال پیش «راه خورشیدی» را در همین صحن و سایتم معرفی کرده بودم؛ کتابی که «راه‌نامه»‌ی علامه حکیمی‌ست. در صفحه‌ی ۱۱۱ این اثر جملاتی تکان‌دهنده است که خلاصه‌اش این است:

«آنچه موجب تأسف است... اسلام، متّهم به دفاع از بازار و سرمایه‌داری و فئودالیسم بود... باری، در آن روزگار، اسلام آیینِ درگیر شمرده نمی‌شد، دینِ سر به زیر پنداشته می‌شد... اسلام در حوزه‌ی اقتصاد غایب بود و در عرصه‌ی سیاست، ساکت و قاعد. [اما] در مقابل، مارکسیسم در همه‌ی عرصه‌ها، حاضر و دارای برنامه بود و با صدای بلند و پابرجا می‌گفت: حاضر ! ... . دادِ اسلامِ عدل و داد، داده نمی‌شود، ناله بر اسلامِ نُدبه و ناله زده می‌شود.»

استاد حکیمی پنج صفحه بعد، در همین «راه خورشید» جمله‌اش را با سخنی از مرحوم علی شریعتی در کتابش «مذهب علیه‌ی مذهب» این‌گونه جمع می‌کند: «در اسلام راه خدا از میان مردم می‌گذرَد و سبیل‌الله همان سبیل‌النّاس است.»

نکته‌: من معتقدم امام خمینی -رهبر کبیر انقلاب اسلامی- با قائل‌شدن به نقش بنیادی مردم، اسلامِ (به قولِ علامه حکیمی) «قاعد» (=نشسته، نظاره‌گر، ساکت، غایب) را به مقامِ اصیل و نابِ خودش یعنی اسلامِ «قائد» (=رهبری‌کننده، هدایتگر، درگیر، حامیِ ستمدیدگان، هادیِ ملل، حاضر) بازگرداندند. آیا دست‌اندرکاران نظام در سایه‌ی صلاحدیدِ رهبری، از «قائد»بودنِ اسلام، می‌توانند محافظت کنند؟! نمی‌دانم! و بگذرم! اما ان‌شاءالله بتوانند. درود بر آن امامِ مستضعفان، ارمغان‌آورِ محرومان، اندیشمندان و ستمدیدگان جهان.

  • دامنه | دارابی

نوشته‌ی مشترک دکتر عارف‌زاده و دامنه

فرهنگ لغت داراب‌کلا

 

راغونک: برگ‌های درختی به همین نام است که ترش‌مز و قابل خوردن و ترشی‌انداختن است. مانند بوته‌ی تمشک رشد می‌کند و تا می‌کشد و از روی پرچیم یا دیوار یا داربست آویزان می‌شود. برگ‌های آن آنقدر روغن دارد که برق می‌زند و همیشه انگار خود را شست‌وشو می‌دهد. در محل از آن می‌خوردیم. گویا نایاب است و اسم محلی و یا علمی آن هم دقیقاً معلوم نیست.

 

 

         

تِلکا، راغونک و کوکی داراب‌کلا. عکس از: دکتر عارف‌زاده

 

کَک ره بییر ! : شوخی و متلکی برای افراد با موی سر تراشیده یا بیمو که کک هم روی سرت باشه دیده میشه. و فلانی کک را بگیر. همچنین همینطوری هم به هر مخاطبی برای ترور شخصیت گفته میشود بمعنای اینکه بیشتر از توانایی ات نشان میدهی و کاره ای نیستی.

 

سَرِند توری که البته آن را با چارچوب کلاف می‌کنند

 

سَرِند: در تلفظ فوری و غلط، سَحَن هم گفته می‌شود. شبیه لنگه درِ خانه است که توری فلزی دارد، تور بالا نرم است برای الک ماسه‌ی ریزتر و تور زیر، زِبر، است. مثل تصویر بالا  که توری را با چارچوب چوبی یا فلزی کلاف می‌کنند.

 

    

تبلاق: یا تِبلاخ. علف هرز. کنگر یا کنگل

 

تبلاق: یا تِبلاخ. علف هرز. به قول محلی‌ها: لامصب! آدم دس ره مثل اره ورینده این تبلاق.

 

تِلکا: گلابی وحشی. ریز است. اندازه زالزالک. از ولیک بزرگتر و از کاندس کوچکتر.

 

کوکی: بوته است. چون به بلندگو و شیپور شبیه است کوکی خوانده می‌شود.

 

کینگه‌بنی: زیر باسَنی. هر فرش کوچکی که به اندازه یک نفر جا داشته باشد و رویش بنشینند.

 

هیچی‌ندار ! : فارسی هست ولی فارسی زبانها به این صورت کمتر بکار می برند. بی همه کس. دون پایه. بی قید. بی آبرو.

 

مَنجید: تکه لاستیک جهت درزگیری لاستیک دوچرخه و موتور و خودرو و تراکتور.

 

چِله: بیشتر با فعل دکته میاد. گیر.پیچیده.ناجور.گره افتادن کار یا کارها.درهم شدن کار یا کارها.پیشرفت نکردن کار یا کارها. کار چله دکته: کار جلو نمیره. هر چه تلاش میشه، مشکل حل نمیشه. احتمال بوده است چلّه بوده و از چله‌ی درخت، که کم‌کم برای سهولت گفتار، لام مشدّد، بدون تشدید ادا می‌شود. نیز شاید چاله یا چوله ریشه دارد.

 

مَچ: نوعی مزه‌ی چشایی میان ترش و شیرین و تقریباً بدمزه. بی‌نمک.

 

بِرمه‌گلی: برمه یعنی گریه، گلی یعنی گلو. برمه‌گلی یعنی کسی که گریه‌اش در گلو مانده باشد. در واقع حالتی گریان و فروخفته در فرد از سرِ دلتنگی، حسرت، سرکوفت‌خوردن. اغلب از سوی افراد زودرنج و بچه‌ها.

 

ماربمردک: در لفظ مادرش مرد. در مفهوم نوعی ترحم است به کسی که که مادرش را از دست داد. کاف گرچه تصغیر است در لفظ، اما جنبه‌ی مهربانی و دلسوزی و ادای احترام دارد.

 

نون‌هِزنک: ناخنک‌زدن و آغشته‌کردن تکه‌ای از نان داخل غذای آبکی مثل آش، آبگوشت یا خورشت و میل کردن. نیز خوردن در حد خیلی کم.

 

شام با خدا: اصطلاحی در احوال پرسی که پروردگار را همراه با فرد آرزو می‌کند. جالب این‌که شام در این عبارت یعنی شما.

 

شطون‌کالی: لانه‌ی شیطون. کنایه از فرد شیطون و شلوغ و بیش‌فعال و ناقلا.

 

خوانی بخواه، نِخوانی نِخواه! : عیناً معادل فارسی دارد. می‌خواهی بخواه! نمی‌خواهی هم نخواه! نوعی سلب اختیار و تهدید هم هست. ناز نکشیدن.

 

مازکندل: کندوی زنبور عسل.

 

خوم‌مِرد: خون‌مُردگی. کبودی پوست هر جای بدن.

 

بِنًا دَس پِه: زیر دست بنّا کار کردن. کناردست بنا. وردست بنا بودن. با چند جور کار: یکی ملاط‌ساز. یکی هم کنار بنا آجر، و نیمه و چارک دست می‌دهد. یکی هم ملاط را روی چینه‌ی دیوار پخش می‌کند تا بنا آجر بچیند.

فرهنگ لغت داراب‌کلا: اینجا

  • دامنه | دارابی

ویرایش دامنه: بین تمام فلسطینی‌ها، زنان ساکن بیت‌المقدس ویژگی خاصی دارند که بقیه از آن محروم هستند و آن «رباط» است. کلمه‌ی رباط از آیه‌ی ۲۰۰ سوره‌ی آل‌عمران گرفته‌شده که خداوند می‌فرماید: یا ایّها الَّذینَ آمَنوا اصْبِروا وصَابِروا ورابِطوا واتّقوا اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحون.

 

(منبع)

 

در فلسطین به زنانی که زندگی خود را وقف مسجدالاقصی کرده میگویند «مرابطه» و به جمع آن‌ها می‌گویند «مرابطات» یعنی کسانی که رباط می‌کنند. رباط یعنی مراقب کار دشمن بودن و حواس‌جمع بودن و این زنان هر روز برای نماز به حرم می‌روند تا حواسشان به اقصی باشد و از آن مراقبت کنند. اکثر آن‌ها معلم قرآن هستند و در مسجدالاقصی قرآن درس می‌دهند. مرابطات الاقصی لقبی شده که به این بانوان داده می‌شود و این بانوان علاوه بر حفاظت از مسجدالاقصی دائماً در اطراف مسجدالاقصی هستند و یکی از مسئولیت‌های مهمشان تنظیم‌کردن و نظم‌دادن حرکت‌ها و تشکل‌های انقلابی است.

 

مثلاً چالش نماز جماعت صبح برگزار می‌کنند و تمام افراد ساکن بیت‌المقدس در این چالش شرکت می‌کنند و به مسجدالاقصی می‌آیند و این بانوان از این طریق اخبار و گزارش کارهایی که یهود درباره‌ی مسجدالاقصی و فلسطین انجام داده را به گوش همه می‌رسانند. یا یکی از وظایف مرابطات این است که در ماه رمضان افطار درست می‌کنند و همه‌ی زنان را به بهانه‌ی افطار در مسجدالاقصی کنار هم جمع می‌کنند و اطلاعات و اخبار لازم را به گوش همه می‌رسانند. چون اسرائیل از ورود مرابطات به مسجدالاقصی جلوگیری می‌کند، آنان فقط در اطراف مسجد می‌نشینند و از طریق موبایل، مردم فلسطین را از وضعیت مسجدالاقصی مطلع می‌کنند. (منبع)

  • دامنه | دارابی

متن نقلی: با ویرایش دامنه: «نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، که در تعبیر رهبری «مهمترین عامل برای جلوگیری از سیاست خارجی انفعالی در منطقه» و «رزمندگان بدون مرز» هستند سابقه‌اش به سال ۱۳۵۸ بازمی‌گردد. بر اساس بند هفتم اساسنامه‌ی سپاه، حمایت از مستضعفین و نهضت‌های آزادیبخش یکی از وظایف سپاه برشمرده شده، لذا، اساس واحد نهضت‌های آزادیبخش با مسئولیت [حجت‌الاسلام] شهید محمد منتظری در سپاه تشکیل شد.

 

پس از شهید منتظری، [حجت‌الاسلام] سید مهدی هاشمی برادر [حجت‌الاسلام]  سید هادی داماد آیت‌الله العظمی منتظری مسئولیت این واحد را برعهده  گرفت. در سال ۶۱ از این سمت برکنار و واحد نهضت‌های آزادیبخش نیز منحل شده و وظایف آن به واحد اطلاعات سپاه واگذار شد.

 

در سال ۶۳ و با تأسیس وزارت اطلاعات، تعدادی از نیروهای واحد اطلاعات سپاه نیز به این وزارتخانه رفتند و واحد اطلاعات سپاه با مسئولیت شهید سید کاظم کاظمی مأموریت پشتیبانی و حمایت از نهضت‌های آزادیبخش را برعهده گرفت.

 

اما نیاز به فعالیت برون‌مرزی برای مبارزه با رژیم بعث عراق و همچنین کمک به تأمین امنیت خارجی کشور موجب شد تا قرارگاه‌های برون‌مرزی «بلال» به فرماندهی فریدون وردی‌نژاد و قرارگاه «رمضان» به فرماندهی مرتضی رضایی (رئیس اسبق سازمان حفاظت اطلاعات سپاه) برای ساماندهی فعالیت‌های برون‌مرزی سپاه تشکیل شود. لشکر ۹ بدر، تیپ ابوذر و تیپ ۶۶ نیروهای ویژه هوابرد از جمله یگان‌های تحت امر این دو قرارگاه بودند.

 

با شهادت شهید کاظمی در سال ۶۲، سردار احمد وحیدی که تا پیش از آن قائم‌مقام و معاون امنیت داخلی واحد اطلاعات سپاه بود، مسئول اطلاعات سپاه شد و تا پایان دفاع مقدس نیز در همین مسئولیت باقی ماند. دو سال پس از پایان جنگ تحمیلی و با توجه به  شرایط خاص منطقه، نیاز بود تا فعالیت‌های برون‌مرزی سپاه سر و سامانی جدی‌تری به خود بگیرد و بر همین اساس در سال ۶۹ با تأیید فرمانده معظم کل قوا، نیروی جدیدی به نام نیروی قدس به ساختار سپاه پاسداران انقلاب اسلامی اضافه شد و سردار وحیدی نیز به عنوان اولین فرمانده این نیرو منصوب شد  و تا سال ۷۶ در این مسئولیت باقی ماند.

 

در سال ۱۳۷۶ سردار قاسم سلیمانی فرماندهی نیروی قدس سپاه را بر عهده گرفت و بیش از دو دهه در این مسئولیت باقی ماند تا اینکه در ۱۳ دی ماه  سال ۹۸ در فرودگاه بغداد توسط موشک‌های شلیک‌شده از یک پهپاد آمریکایی به همراه ابومهدی المهندس و جمعی دیگر از یارانش به شهادت رسید.

 

 

شهید محمد منتظری

 

 

سیدمهدی هاشمی

 

 

فریدون وردی‌نژاد

 

 

مرتضی رضایی

 

 

احمد وحیدی

 

 

شهید قاسم سلیمانی

 

 

اسماعیل قاآنی

دوران فرماندهی شهید سلیمانی بر نیروی قدس سپاه را باید دوران طلایی این نیرو دانست. در این دوران بود که در خرداد ماه سال ۷۹ ارتش رژیم صهیونیستی بعد از ۱۸ سال مجبور به عقب‌نشینی از خاک لبنان شد و ۶ سال بعد در جریان جنگ ۳۳ روزه، این رژیم متحمل شکست بزرگ دیگری شد. در جریان این جنگ برای نخستین مرتبه، حزب الله [لبنان] از موشک‌های کروز ساحل به دریا استفاده کرد و ناوچه ساعر ۵ رژیم صهیونیستی را مورد هدف قرار داد. علاوه بر این، توان موشکی نیروهای حزب الله نیز در جریان جنگ ۳۳ روزه فراتر از حد تصور ظاهر شدند. بهره‌مندی از قدرت موشکی به حزب الله این امکان را می‌داد تا عمق سرزمین های اشغالی را مورد هدف قرار دهد و از این طریق بتواند معادله قدرت را به نفع نیروهای مقاومت تغییر دهد. بیشتر بخوانید ↓

  • دامنه | دارابی

پست ۷۹۴۱ : تَعفیر چیست؟ به نام خدا. سلام. تَعفیر، بر زمین‌نهادنِ گونه‌ی راست و سپس چپِ پیشانی است در هنگام سجده‌ی شکرگزاری. یعنی سجده‌ی شکر با یک بار سجده‌کردن تحقق می‌یابد؛ اما بنا بر نقل شهید ثانی در مسالک الأفهام (ج۱، ص۲۲۳) بهترین حالت برای سجده‌ی شکر این است که فرد دو بار سجده کند و بین دو سجده، گونه‌ی راست و سپس گونه‌ی چپ را به زمین بگذارد که در اصطلاح، از آن به «تَعفیر» تعبیر می‌شود.

 

شهید سلیمانی شکرگزار بزرگ

 

تعبیر تعفیر لابد برای شما هم جالب بود، چون ممکن است این عمل عبادی مستحبی را انجام داده باشید، اما نام آن را نشنیده باشید. یادم است در جوانی در جبهه، این فعل را در دفعات انجام می‌دادیم، بی‌آنکه بدانیم نامش چیست، اما بعد دیگه کم‌کم، نه. تذکار این تعبیر شاید برای شما هم آموختنی بوده باشد. کما این که برای من هم چنین بود. چون این تَعفیر را نمی‌دانستم اما از یک روحانی اهل قلمی یاد گرفتم. بگذرم. دامنه. قم.

  • دامنه | دارابی
دامنه‌ی داراب‌کلا

قالب کارزی چهارم : دامنه ی داراب کلا