بایگانی مهر ۱۳۹۸ :: دامنه‌ی داراب‌کلا
Menu
مطالب دامنه را اینجا جستجو کنید : ↓↓

qaqom.blog.ir
Qalame Qom
Damanehye Dovvom
ابراهیم طالبی دامنه دارابی
دامنه‌ی قلم قم ، روستای داراب‌کلا
ایران، قم، مازندران، ساری، میاندورود

پيشنهادهای مدیر سایت
آخرين نظرات
طبقه بندی موضوعی
دنبال کننده ها
بايگانی ماهانه
نويسنده ها

۴۴ مطلب در مهر ۱۳۹۸ ثبت شده است

پرسش: اگر وارد مسجدی شدیم و جماعتی برگزار شده بود ایا می توانیم همزمان نمازمان را فرادی بخوانیم؟

 
 
فتوای آیت‌الله العظمی سید علی سیستانی: خواندن نماز فُرادا در جایی که نماز جماعت برپا مى شود چنانچه هتک امام جماعت بوده وعدالت وى را زیر سؤال ببرد و او مستحق چنین هتکى نباشد حرام است . ولى نمازش صحیح است. (منبع)
  • دامنه | دارابی

به قلم دامنه: به نام خدا. این متن را در  روز بزرگداشت جلال‌الدین بلخی -مولوی- نوشتم. یک اشارتی است به مثنوی معنوی او. در دفتر ششم مثنوی -از بیت ۲۰۴۴ تا بیت ۲۱۵۲- مولوی از مُریدی حکایت می‌کند که از طالقان راه می‌افتد و به خرقان (در جاده‌ی شاهرود به آزادشهر) می‌رود و در کنار بیشه با شیخ ابوالحسن خرقانی ملاقات می‌کند که خواندن آن خوب و لذیذ است. من دو بیت از سراسر این حکایت انتخاب کرده‌ام که از نشانه‌ها و وصفِ یک عارف واقعی از نگاه مولوی‌ست. عارفی که نه اهل اَدا و اَطوار و بازی و ریاکاری، که اهل آداب و کردار و آیین الهی و مردم‌دوستی و والِه و حیران در عشق خدایی و خداپرستی‌ست.

 
 
فردیِ ما جُفتیِ ما نه از هواست
جانِ ما چون مُهره در دستِ خداست
...
از همه اوهام و تصویراتْ دور
نورِ نورِ نورِ نورِ نورِ نور
 
توضیح: انسان اگر انسان باشد، از کارِ لغو و «لاطائلات» اِعراض می‌کند. طائل یعنی: قدرت، فضل، توانایی. لاطائل یعنی بی‌فایده و بی‌هوده. لغو یعنی: پوچ و پوچی و باطل. ازین‌رو، به برداشت شخصی من، مولوی عارفِ حقیقی را کسی می‌داند که وجودش انباشتِ اَنوار باشد و نیز نورانی‌ و تابنده و روشن‌کننده‌ی خلق. و چنین انسانی واصِل و مُتّصف و منتهی است به: نورِ نورِ نورِ نورِ نورِ نور.
 
نکته: چه زمانه‌ی زیبایی بود. یک مرید شیدای دانایی و معنویت از طالقان و از رشته‌کوه البرز پا می‌شود به پایین می‌آید و به خرقان می‌شتابد تا از شیخ خرقانی حرفِ دل بشنود تا رشته‌‌کوه معنوی را بپیماید. چه زمانه‌ای شده حالا، که گاه انسان می‌بیند و می‌شنود، پا بر روی هرچه بوی معنا و معنویت و ماوراء می‌دهد می‌گذارند و رشته‌کوه درون خود را با وَهم و انکار و غرور، ویران می‌کنند و خیال می‌کنند مارمُهره‌ -آن‌هم از نوع مار کبرای هندی- را در جیب‌شان! دارند. بگذرم که خود سخت محتاج تعالیم بزرگانم و دوستدار آموزه‌های درخشان عالمان.
  • دامنه | دارابی

من حسین... پسرِ غلامحسین

شهیدی عارف که سردار قاسم سلیمانی ازو یاد کرد

 

 

شهید محمدحسین یوسف‌الهی. بازنشر دامنه

  • دامنه | دارابی
رئیس دزدها: ما دزد مال هستیم نه دزد عقیده! متن نقلی: آیت الله سید جواد علوی بروجردی: خود مرحوم آقای بروجردی آدم تیزی بود. ایشان منبری هم بود. گفته اند در بروجرد که بودم یک ماه رمضان درباره امام زمان (ص) منبر رفتم. حتی یکی از آقایان پرسیده بود شما منبر می رفتید روضه هم می خواندید؟ ایشان فرموده بود بله روضه می خواندم و خوب هم می خواندم. ایشان گاهی اوقات در منبر درس طلبه ها را نصیحت می کرد. یک بار قصه ای را گفته بود. ایشان گفته بود که در بلاد ما سر گردنه ها جلوی قافله ها را می گرفتند و غارتشان می کردند. رئیس این گردنه گیرها فردی بود با اعوان و انصارش قافله ای آمد رد شود جلوی آن را گرفتند. اموال را جمع کردند. اهل قافله هم یک سمت زاری می کردند و ضجه می زدند. گردنه گیرها هرچه اسب و اموال قافله بود را گرفته بودند. آنها هم آنجا نشسته بودند که اموال را تقسیم کنند. تقسیم که می کردند بقچه ای بود. آن را باز کردند. رئیس دزدها دید روی آن بقچه کاغذی گذاشته اند. کاغذ را برداشت. دید نوشته بسم الله الرحمن الرحیم. گفت داد بزنید ببینید این بقچه متعلق به کیست؟
 

 

پیرزنی آمد و گفت بقچه مال من است. گفت این چیست روی آن نوشته و گذاشته ای؟ پیرزن پاسخ داد: ما شنیده بودیم اگر نام خدا را بنویسیم و روی اثاث مان بگذاریم خدا آن را از دست شما حفظ می کند. اما آن را حفظ نکرد؛ بیخود گفته اند. دزد پاسخ داد نه بی خود نگفته اند. خدا آن را حفظ کرد. بقچه ات را بردار و ببر. آنهایی که آنجا بودند به او اعتراض کردند و گفتند ما جان مان را در خطر می اندازیم که چهارشاهی صنار گیرمان بیاید آن وقت تو اینگونه بذل و بخشش می کنی؟ گفت: ما دزد مالیم. اگر من این بقچه را بردارم عقیده اش به بسم الله الرحمن الرحیم سلب می شود. ما دزد مال هستیم نه دزد عقیده. (منبع)
  • دامنه | دارابی

از نوشتهوهایم در مدرسه فکرت: به قلم دامنه: به‌ نام خدا. سلام. زنگ انشاء مدیر (قسمت ۸). حالا را نبین که زربال می‌خرند، بلدرچین می‌خورند، کِتف‌وبالِ آماده می‌خرند، چکسن‌پکسن به سیخ می‌کشند، یا ته‌چین می‌کنند و یا آلوخارش. نه. آن زمان -دست‌کم- اَم مَلِه‌سر این‌طیری بود: کدبانوی خانه، حالا یا ننه، یا دِدا، یا گت‌داداش، یا خاله، یا عمه، یا بَوا، یا همسایه، یا دِرازقِبا (=موجود هیولایی ترسناک) و یا گَنّا و آق بَوا، از پیش یک کِرگ، یا تِرکوله، یا تِلا، یا غاز، یا سیکا را نشانه می‌کردند و به بچه‌های کوچه و خونه، زار می‌زد اینو بگیرین. یک لشگر! وَچه‌ویله! پشت آن، راه می‌افتادند تا گیرش بندازند. من هم بارها یکی از همان لشگرِ حمله‌ور به کِرگ و چین‌کا بودم!

 

مرغ محلی

 

ماشینی‌کرگ که نبود فوری دَخاسه و دستگیر بَووشِه. نه؛ چنان جیرت! بودند که خسته‌وکوفته می‌شدیم تا یکی را به‌زور و ضرب، تَپ بَزنیم بگیریم. خونه‌ها هم مثل الآنه درودیوار و بارو نداشت، یا پرچین بود یا بی‌در‌وپیکر. و برای دستگیری یک غاز، خصوصاً ترکوله باید صدها متر این حیاط، اون حیاط دنبالش می‌کردیم تا به دام بندازیم. بیشتر هم سرمان به سنگ می‌خورد و در می‌رفت؛ یا می‌رفت زیر کاه و کمِل خَف می‌شد. یا می‌رفت لای پَیلم و گزنه و موره جا می‌خورد. و یا پَر می‌زد می‌رفت روی شاخه‌ی رَفِ لو.

 

تازه اگر تِلا و ترکوله‌ای را می‌گرفتیم، کدبانوهای خانه‌ها یا کُشنده نبودند و یا کُشنده نداشتند، مادرها با یک دست مرغ، و با دست دیگر کاردِ کال! راه می‌افتادند کوچه‌ها، یا خونه‌ی همسایه‌ها، چخ‌چخ می‌گرفتند تا یک غیورمردی! پیدا کنند که کِرگِ سر رِه بَروینِه. ماها که وَچه بودیم، می‌شنیدیم که برخی‌ها می‌گفتند مِن بلد نیمه بَکاشِم. جالب‌تر این‌که برخی می‌گفتند اِما دل نِدارمیه حِوون رِه بَکاشیم.

 

چه زمانه‌ای بود؛ کِکّالی؛ موره‌جار، تیل‌بازی، گزنه‌رُش‌کردن، چِش‌بَکّا، کیجا و ریکا، عشق و صمیمیت، پاکیزگی و دل‌صافی، همه و همه از اعماق فرهنگ زلال روستا. خا؛ اِسا شِما بِنالید همکلاسی های فکرت.

 

امروز (دوشنبه ۱۵ مهر ۱۳۹۸) در تقویم، روز روستا و عشایر بود؛ به عنوان یک روستازاده -که بُنیه و خون، و همه‌ی وجود و خاطرات و عشقم از آن است- با این نوشته، یادی از  دِه و دِه‌نشینی‌ام کردم.

 

به همه‌ی کسانی که برای روستای‌مان داراب‌کلا و یا به روستای‌شان در هر کجا، از قدیم تا اکنون زحمت و خدمت و همت، در دفتر اعمال خود انباشته‌ و پنبه‌های رشد و آبادانی و پیشرفت را رشته‌اند، و زمینه را برای توسعه‌ -که توسعه امری مافوق رشد و پیشرفت است- فراهم کرده‌اند، درود می‌فرستم. تنِ سالم و روح معناپذیر را برای شیفتگان خدمت به روستا، آرزومندم. و برای درگذشتگان تحول‌آفرین داراب‌کلا ازجمله روان‌شاد یوسف، غفران و شادکامی در فردوس برین طلب می‌نمایم.

 

نظر جعفر آهنگر:

 

سلام آقاابراهیم. انشاءات ،مثل همیشه جالب بود و خواندنی... خصوصا با فلَش بک ما را بردی به دوران بچگی و خاطراتی که یادآوری آن همواره برای همه شیرین می باشد. چرا که بدون شیله وپیله بود. و تشکر میکنم از قدردانی جنابعالی که از خادمین روستا داشته اید. ضمن اینکه یادی از عمویوسف رفیق سفرکرده ما نموده اید که برای رشد و تعالی محل ما زحمات زیادی را متحمل شده اتد. یادش گرامی و تامش همواره جاویدان... درود رفیق.

 

نظر حمید عباسیان:

 

درود ابراهیم. تحریر یادهای گذشته ، چه زیبا و دلنشین است. هم زیبا نوشتی و هم دلنشین ، که یاد و خاطره ها را در ذهنمان زنده کردی ،  یاد بازیها بخیر ، چِش بَکا ، هِشتل ، گرگ بازی ، چِقن لَلِه ، الماس دلماس، .... گاها آنقدر آغوز تَلپاس تِریک میکردیم، که دستمان سِیوقیل میشد، بگذرم، راستی یاد یوسف هم بخیر خیلی دوره بچگی خاطره داشتیم و زحماتی که در بزرگسالی برای محل کشید، روحش شاد و یادش گرامی.

  • دامنه | دارابی

به قلم حجت الاسلام محمدرضا احمدی: کتاب "با قرآن خوشبخت شوید". خوشبختی و سعادتمندی و عاقبت به خیری، آرزوی همیشگی بشر بوده و خواهد بود. شاید در ضمیر پنهان انسانها، آرزویی مبارک تر از آن وجود نداشته باشد، زیرا فرجام عمل با ظاهر آن بسیار متفاوت است. اما براستی یک انسان چگونه خوشبخت می شود؟ در سایه چه افکار و تعالیمی خوشبختی میسر می گردد؟ خوشبختی واقعی کدام است و آیا با احساس خوشبختی همسان است؟ کتاب با قرآن خوشبخت شوید در سال ۱۳۹۷ به قلم سیدمهدی هاشمی چاپ شد که با طرح موضوعات مختلف، سعی دارد راه خوشبختی انسان را از این مسیر جستجو نماید.

 

کتاب با قرآن خوشبخت شوید در یک مقدمه و شانزده فصل و توضیح یکصد و چهارده موضوع تدوین شده است. ویژگی این کتاب تبیین یکصد و چهارده موضوع متنوع در قالب آیه، حدیث و شعر، همراه با شرح کوتاه است. البته قلم روان و شیوای آن را هم نباید از نظر دور داشت و درست به خاطر همین شیوایی و روانی است که مورد استقبال خانواده ها هم قرار گرفته است. مهارت خودشناسی، مهارت الگوپذیری، مهارت خودسازی، مهارت خودکنترلی، مهارت آرامش، رضامندی و شادکامی، مهارت همدلی و برادری، مهارت روابط موثر اجتماعی، مهارت دوستی و هم نشینی، مهارت همسرداری، مهارت فرزندپروری، مهارت رفتار مناسب اقتصادی، از جمله فصول این کتاب است. مطالعه این کتاب خوب را به دوستان عزیز و خانواده های محترم توصیه می کنیم.

  • دامنه | دارابی

وَمَا اخْتَلَفْتُمْ فِیهِ مِنْ شَیْءٍ فَحُکْمُهُ إِلَى اللَّهِ

ذَلِکُمُ اللَّهُ رَبِّی عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَإِلَیْهِ أُنِیبُ

 

و آنچه را [از امور دین، عقاید و احکام] در آن

اختلاف دارید، داوری اش با خداست. این است

خدا پروردگار من، بر او توکل کردم و به او باز می گردم.

آیه‌ی ۱۰ سوره شورى

 
 
 
 
 
تفسیر علامه طباطبایی
 
 
وَمَا اخْتَلَفْتُمْ فِیهِ مِنْ شَیْءٍ فَحُکْمُهُ إِلَى اللَّهِ: این جمله حجت چهارم بر انحصار ولایـت در خـداسـت... و خداى سبحان مالک تمامى عالم است، و به جز او مالکى نیست، چون هر موجودى خودش و آثارش قائم به خداى تعالى است، و در نتیجه او مالک حکم و قضاء به حق است... ایـن را هـم مـى دانـیـم کـه اختلاف مردم در عقاید و اعمالشان اختلافى است تشریعى که جز احـکـام تـشـریـعى چیز دیگرى نیست که این اختلاف را از میان بردارد. و اصلا اگر اختلاف نـبـود قـانـون هـم نـبـود... پس روشن شد که حکم تشریعى و حق قانونگذارى تنها از آن خداى سبحان است، و تنها ولى در این حکم، او است، پس واجب است تنها او را ولى خود بگیرند و تنها او را بپرستند. حکم در این مورد اختصاص به خداى تعالى دارد پس لازم است که تنها او به عنوان ولى اتخاذ شود و نه دیگرى.
 
 
ذَلِکُمُ اللَّهُ رَبِّی عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَإِلَیْهِ أُنِیبُ: این جمله حکایت کلام رسول خدا (صلّى اللّه علیه و آله وسلّم) است که مى فرماید: این است اللّه که پروردگار من است، من بر او توکل مى کنم، و به سویش برمى گردم. و کلمه (ذلکـم) اشـاره است به همان حجتهایى که در این دو آیه بر این معنا اقامه شد که بر خلق واجب است تنها خدا را ولى خود بدانند، و لازمۀ ولایت خدا ربوبیت او نیز هست. بـعـد از آنـکـه ایـن حـجـتها اقامه شد، رسول گرامىِ خود را دستور مى دهد که در میان مردم اعـلام کـنـد: (مـن خـودم تنها خداى را ولى خود مى دانم، و به ربوبیت او -یعنى مالکیت تـدبـیـرى براى او- اعتراف مى کنم). آنگاه دنبالش به آثار آن تصریح کرده، مى فرماید: (علیه توکلت و الیه انیب).
 
اثر یکـتاپرستى و خدا را ولى گرفتن این است که انسان در تکوین و تشریع خدا را مرجع مى داند. آرى اثـر یـکـتـاپـرسـتـى و ولى نـگـرفـتـن غـیـر خـدا، یـکـى ایـن اسـت کـه بـر او تـوکـل کنند، و اثر دیگرش این است که همواره به او رجوع مى کنند، چون گفتیم منظور از ایـن ولایـت ولایـت ربـوبـیـت است، و این ولایت به دو نظام مربوط مى شود، یکى به نظام تکوین به اینکه امور تکوین را تدبیر نموده، و اسباب و مسببات را طورى تنظیم کند که نتیجه اش پدید آمدن فلان موجود و بقاء آن و نیز مقدّرات آن باشد. و یکى دیگر به نظام تـشـریـع یـعـنـى تـدبـیـر اعـمـال انـسانها به اینکه قوانینى و احکامى مقرر کند که اگر انـسـانـهـا رفتار خود را در طول زندگى با آن قوانین تطبیق دهند، آن قوانین ایشان را به کمال سعادتشان برساند.
 
و معلوم است کسى که خداى را به تنهایى ولى خود مى گیرد، هم در ناحیه تکوین و هم در نـاحیه تشریع، امر تدبیر خود را مستند به او مى داند، و در هر دو ناحیه او را مرجع خود مى داند. در ناحیۀ تکوین از تمامى اسباب ظاهرى منقطع گشته، و به هیچ سببى رکون و اعتماد نمى کند، چون خدا را یگانه سببى مى داند که شکست ناپذیر است و سببیت هر سببى از او است، و این همان توکل است.  و در نـاحـیـه تـشـریـع هـم در هـر واقـعـه اى کـه در طـول زنـدگـى با آن روبرو مى شود، به حکم خدا رجوع مى کند، و این همان انابه است. پـس ‍ مـعـلوم شـد کـه چـگـونه جمله (عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ) و جمله (وَإِلَیْهِ أُنِیبُ) دو اثر از آثـار جـمـله (ذَلِکُمُ اللَّهُ رَبِّی) است. و معنایش این است که من به خاطر آنکه غیر از خدا رب و ولى تدبیرى ندارم، لاجرم در همه امور زندگیم به او رجوع مى کنم، هم در تکوین و هم در تشریع. المیزان.
  • دامنه | دارابی

تندیس مرحوم حاج حسین ملک، واقف و بنیانگذار کتابخانه و موزه‌ی ملی ملک. تهران. میدان مشق. حوالی ایستگاه متروی میدان امام خمینی عکاس: رضا ادبی فیروزجایی. ۱۴ مهر ۱۳۹۸. نشر از دامنه. «حاج حسین ملک، واقف و بنیانگذار کتابخانه و موزه ملی ملک در ۱۱ ربیع الاول سال ۱۲۸۸ ه.ق (۱۲۵۰خورشیدی) در تهران متولد شد. خانواده‌اش اصالتا تبریزی و مجتهد زاده بودند. کتابخانه ای که ملک از حدود سال ۱۲۷۸ خورشیدی فراهم آورد، ابتدا در مشهد بود و سپس به خانه پدری او در بازار بین الحرمین تهران منتقل شد تا در اختیار اهل فضل و دانش قرار گیرد. آن گاه در سال ۱۳۱۶ به شرحی که در بخش وقف نامه خواهد آمد، تقدیم آستان امام رضا (ع) شد. حسین ملک همچنین املاک و مستغلات زیادی را در تهران و خراسان وقف امور خیریه و عام المنفعه کرده و بدین ترتیب در جایگاه بزرگ ترین واقف تاریخ معاصر ایران نشسته است. این واقف بزرگ و دوستدار فرهنگ در چهارم مردادماه سال ۱۳۵۱ خورشیدی در ۱۰۱ سالگی چشم از جهان فروبست و در حرم امام رضا -علیه السلام- به خاک سپرده شد.» زندگینامه‌ی‌ملک: اینجا

  • دامنه | دارابی

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت چهل و نهم

 

تپّه چاله (۴۵۹)

دِوْچاهِ داراب‌کلا

به نام خدا. سلام. دِو چا، یا دِب چا چیست؟ اسم‌واژه‌ی دیٖو (=هیولای افسانه‌ای و اساطیری) در زبان دارابکلایی‌ها می‌شکَند و به دِو و دِب تبدیل می‌شود. «چا» بدونِ تلفّظ حرف «ها» نیز همان چاه است. یعنی در آن قسمت انتهایی یال شمالی روستای داراب‌کلا گودال عمیقی حفر است (نمی‌دانم چاه طبیعی‌ست یا کَنده‌کاری) که از قدیم، داراب‌کلایی‌ها به آن می‌گفتند دِو چاه؛ که در نزدیکی جادۀ بین‌المللی ساری_مشهد، میان مزارع داراب‌کلا و روستای اَسرم قرار دارد. در گذشته و حتی در دوره‌ی نوجوانی ما، برای این‌که بچه‌ها را بترسانند، می‌گفتند حوالی‌اش نروید، اژدها شما را می‌بلعد و تَهِ چاه پیش اژدها می‌برَد. نیز قصه‌ها برای آن بافته‌اند که اینجا جای نقلش نیست.

 

نکته بگویم و بگذرم:

اساساً در تاریخ بشر حقیقت و اساطیر با هم پیش آمدند. بشر هم در طلبِ حقیقت است و واقعیت را جست‌وجو می‌کند و هم در پی اساطیر است و افسانه و خیال را می‌خواهد. البته تخیّل خوب، بخش جدانشدنی بشر بوده و هست. مهم آن است، خیالات، به خُرافات و خُزعبلات سنجاق نشود که بدجوری انسان را بَداعتقاد می‌سازد و نیز خالی‌بند و حرّاف و وِرّاج.

 

پاسخ

سلام

نه، شاید آق سید رسول با این عدد پنج، خواسته به من در قم پیام رسانیده باشه:

که ۵ کیلو شکِرانار برات کنار گذاشتم!
که ۵ کیلو کانجی‌تیم برات ذخیره کردم!
که ۵ عدد کهی و کچّلیک برات آماده کردم!
که ۵ تا شیشه کاندس‌تِرشی برات مهیا ساختم!

بگذرم و درود بفرستم و بروم که کشکولی‌مشکولی شد.

 

پاسخ


سلام جناب...

پاسخ شما به بحث ۱۳۴ را مهم و مناسب و البته در سه جا نادرست، ارزیابی می‌کنم یعنی از آن عبارت که «چندین راه» را برشماردی و ۱۰ راه‌کار کاربردی ارائه کردی. این نشان می‌دهد به مسائل به دیده‌ی دانایی می‌نگری. علاوه بر سپاس برای این افکار و حضورت در بحث، سه نکته را باهم متفاوت می‌نگریم و این علامت خوبی برای جدّیت در مباحثات است:

 

۱. ارجحیت‌داشتن مملکت بر نظام که مطرح کردی، برای من مفهوم نیست. در هر دوره‌ای، این نظام سیاسی مستقر است که برای مملکت یا تمدن می‌آفریند یا تباهی.

۲. قُلدری را به نقد کشیدی. اما کلی‌گویی رها کردی. اگر دقیق‌تر می‌گفتی، می‌توانستم بفهمم که منظورت ازین وضع واژه چیست. قید «فقط» در جمله‌ات نادرست است؛ یعنی این‌گونه که یکسره تیره تحلیل شود، درست نیست. حکمت، مصلحت، عزت سه بعد سیاست است که رهبری برای دست‌اندرکاران جانمایی کرد؛ حال اگر دولتی ازین کار عاجز است، تقصیر باید تخصیص بخورد نه تعمیم.

۳. دخالت منطقه‌ای را در بعد استراتژیک نفوذ می‌گویند که از اساس منافع ملی و امنیت پایدار کشورهاست. دخالت اگر باشد، باید اصلاح شود، اما اگر مقاومت و تدبیر باشد، نباید مخدوش شود. در پایان بگویم به بحث‌ها، بسیار بافکر وارد می‌شود و  مفهوم خودآراستگی را نیز پسندیدم که عالی بیان فرمودی. درود.

 

پاسخ

سلام

هیچ می‌دانی جناب ! که اگر پیش من کلی‌گویی کنی، گیر می‌افتی! کشکولی. جواب این نظرت را فعلاً می‌گذارم کنار، سه نکته پیش می‌کشم تا ببینم مطلب را می‌گیری یا نه؟ اگر گرفته‌باشی پاسخ من نصفش را درمی‌یابی:

۱. من به عنوان یک شهروند که حق نظر دارد، با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی کمونیستی شدیداً مخالف بودم؛ هنوز هم مخالف باقی ماندم.

۲. از لفیف مقرون و لفیف مفروق سر در می‌آوری؟

۳. برخی از پاسخ‌هایی که به همدیگر می‌نویسیم از نظر من، نیازمند مناظره است که میان دو یا چندنفر باید برقرار شود تا بحث زنده پیش رود و گرنه، کارساز نیست.

 

پاسخ


جناب! با سلام و سپاس از این شرح مفید و پرمحتوا بر این عکس‌نوشته، من هم سرراست وارد این میان‌بحث‌تان می‌شوم و چند نکته می‌گویم:

 

۱. بحث خوب با نگرش‌های مختلف شکل گرفته که بسیار به این گونه گفت‌گوها نیازمندیم. پیامبر اکرم (ص) نیز حلقه‌های علمی را دوست می‌داشت.

۲. من متن شما را این‌گونه فهم می‌کنم که انسان آنچنان کرامت خدادادی دارد که هرگز نباید ارزش‌های خود را در کُرنش نزد دیگران ببازد. این اساس توحید است. نکته‌ات از نظر من ما را به این سو هدایت می‌کرد. بیشتر بخوانید ↓

  • دامنه | دارابی
 
 
متن نقلی: «شهر تاریخی مداین صالح. دومین شهر بزرگ نبطی‌ها. مردمانی که در عربستان قدیم و درهٔ اردن زندگی می‌کردند تا در سال ۱۰۶ میلادی این امپراطوری تحت سلطهٔ رومی‌ها قرار گرفت. اکنون در بقایای آن گورستان وسیع باستانی با ۱۳۰ قبر و محراب‌های دوران پیش از اسلام و تعدادی خانه‌های خشتی و سازه‌های خاکی وجود دارد که مکان زندگی ساکنان شهر بوده است. مداین صالح در سال ۲۰۰۸ در فهرست میراث جهانی یونسکو ثبت شد.»دروازهٔ مکّه در شهر باستانی جدّه. در قرن هفتم میلادی، جدّه هم بندر اصلی واقع در اقیانوس هند برای مبادلات تجاری بود و هم محل ورود زائران مسلمان که از طریق دریا خود را برای زیارت به شهر مقدس مکّه می‌رساندند. (منبع)
  • دامنه | دارابی
به قلم دامنه: به نام خدا. اروپا نامی‌ست که سامی‌ها (=مردم خاورمیانه، شامل عِبری‌ها، عرب‌ها، آشوری‌ها) آن را گذاشتند که به معنی غروب است و نیز شاید معادل غُروبا. که امروزه ما از آن مغرب‌زمین یاد می‌کنیم. همان‌گونه که اروپایی‌ها از منطقه‌ی ما به نام خاورمیانه (=شرق الاوسط، شرق میانه و وسط) نام می‌برند که رهبری تأکید کردند به جای خاورمیانه گفته شود «غرب آسیا».
 

اروپا که ۵۰ کشور را در خود جای داده، قاره‌ایی کوچک، اما پرجمعیت است. حرف من از همینجا آغاز می‌شود. چرا قاره‌ای به این کوچکی این‌همه کشور کوچک و کم‌وسعت دارد؟ جواب‌های زیادی می‌توان داد اما دمِ دست‌ترین پاسخ من این است چون بر سر هویت، قومیت، زبان، تاریخ خود باهم نبردهای سنگین کردند و در مدتی کوتاه خون‌های همدیگر را ریخته‌اند تا مرز و جغرافیا و سرزمین معیّن برای خود دست‌وپا کنند. حتی آتش دو جنگ جهانی ویرانگر و هولناک از همین قاره آغاز شده بود و به سایر جهان زبانه کشید. هنوز هم در آن قاره، اختلافات بالقوه وجود دارد که ممکن است روزی آنان را به ستیزه و جنگ بکشاند. گرچه فعلاً خویشتنداری دارند. نمونه‌اش یوگسلاوی که به ۷ کشور کوچک تبدیل شد.

 

بنابراین؛ اروپا با آن‌که اتحادیه اروپا را شکل داده، اما هرگز ایالات متحده اروپا نشده؛ و هنوز نیز یک فرانسوی خود را عاقل‌تر از آلمانی می‌داند. یک آلمانی خود را نژاده‌تر از انگلیسی. و یک انگلیسی خود را خردمندتر از ایتالیایی. و یک ایتالیایی خود را تاریخی‌تر از تمام اروپایی. و یک یونانی خود را فلسفی‌تر و متمدن‌تر از همگان می‌داند. اگر بخشی از ما درین مدرسه تقریباً ۱۵ سال سن خود را بزرگتر می‌دیدیم، دست‌کم جنگ مَخوف جهانی دوم و قحطی‌های مُهلک آن را حس می‌کردیم. بگذرم. 

 

اگر ایران را بلند کنی و بر قاره‌ی اروپا پهن کنی چندین کشور را در بر می‌گیرد. یعنی وسعت ایران تقریباً به‌اندازه‌ی ۱۷ درصد کل خاک اروپاست. (این رقم را حدسی نوشتم) آن‌وقت اروپا به علت برتری در اقتصاد می‌خواهد برای ما خط و نشان بکشد!

 

نکته‌ی تحلیلی: اینک اروپا که بر اساس انقلاب سیاسی ۱۷۸۹ فرانسه، بر مبنای انقلاب صنعتی انگلستان، بر پایه‌ی مصلحت صلح جمعی، بر وفق عقلانیت رنسانس و نیز به موازات اصلاحات عصر روشنگری خود را رهبری می‌کند و به پیش می‌رود و صاحب برند و سرمایه و اقتصاد و تئورهای دلربا ! شده است، می‌خواهد بر تحولات جهان و امور بین‌الملل دخالت داشته باشد تا هم قدرت خود را در چانه‌زنی‌ها مواظبت کند و هم محیط بین‌الملل را بازاری آرام برای خرید کالاهای گران خود نگه دارد.

 

آنان همچنان یک کوشش طاقت‌فرسا هم دارند که ایران را از روند بیداری ملت‌ها و نفوذ منطقه‌ای حذف کنند. اما هنوز نتوانسته‌اند. یک دلیل عمده‌اش این است ملت‌هایی از منطقه با دل و جان حاضرند برای ایران و اسلام فداکاری کنند و تن به خفّت پادشاهی و سلسله‌ی «آل»های فاسد ندهند. سخن فراوان است، مجال اندک.

 

نظر سید علی اصغر شفیعی دارابی: سلام. از تحلیل و تبیین و تفسیر جدید مغرب زمین کما فی السابق خوشه چیده ام و روانی انتقال تحلیل بر کام دیدگاه سیاسی ام  نشست . تاریخ اروپا و طبع ماهیت را در دو موضوع مورد نظر خیلی زیبا تدوین نمودی که همه اروپا را تعریف نمودید.

  • دامنه | دارابی
 
 
ته سیگاری جمع‌آوری‌شده از سواحل کیش
چه هنری! باقی می‌گذارند. (منبع)
 
 
 
 
روستای «سرآقاسید»، روستایی تاریخی
واقع در چهارمحال و بختیاری که
 از جنوب به استان اصفهان و از غرب
به خوزستان می‌رسد.یقین ندارم،
اما گمان دارم این رنگ‌های رنگارنگ خانه‌های‌شان
 از رنگ‌های طبیعی باشد، نه شیمیایی. (منبع)
 
 
 
 
عکس ارسالی حمید عباسیان. زیبا و فریبا و دلربا.
وقتی به چهره‌ی تک‌تک آن گُل‌ها مکث و درنگ می‌کنی
هر کدام‌شان آن حیوانات صحرای کنیا
 و رودزیا را می‌مانند که دس‌بِراز
 (=بلندشدن روی دو پا) می‌شوند و دشمن را می‌پایند
و وقتی حسِّ تهدید و خطر کردند
به سرعت باد به پناه لانه می‌خیزند. بگذرم.
  • دامنه | دارابی
دامنه‌ی داراب‌کلا

قالب کارزی چهارم : دامنه ی داراب کلا