بایگانی فروردين ۱۳۹۷ :: دامنه‌ی داراب‌کلا
Menu
مطالب دامنه را اینجا جستجو کنید : ↓↓

qaqom.blog.ir
Qalame Qom
Damanehye Dovvom
ابراهیم طالبی دامنه دارابی
دامنه‌ی قلم قم ، روستای داراب‌کلا
ایران، قم، مازندران، ساری، میاندورود

پيشنهادهای مدیر سایت
آخرين نظرات
طبقه بندی موضوعی
دنبال کننده ها
بايگانی ماهانه
نويسنده ها

۴۸ مطلب در فروردين ۱۳۹۷ ثبت شده است

ص وَالْقُرْآنِ ذِی الذِّکْرِ * بَلِ الَّذِینَ کَفَرُوا فِی عِزَّةٍ وَشِقَاقٍ
 
ص [صاد] سوگند به قرآن پندآموز
آرى کافران گرفتار حمیت [جاهلیت‏] و ستیزه‏ جویى‏ اند.

 

سوره صاد
ترجمۀ خرمشاهی
 
تفسیر علامه طباطبایی

 

صاد چشمه و نهرى است که از ساق عرش بیرون مى آید... در مجمع البـیـان از ابـن عـبـاس روایـت آورده کـه گـفـت: صاد یکى از اسم هاى خداست. و سپس ‍ اضافه کرده که این معنا از امام صادق (علیه السلام) نیز روایت شده. اولیـن نـمـازى کـه رسـول خـدا (صـلّى اللّه عـلیـه و آله و سلّم) خواند نمازى بود که در آسمان در پیش روى خداى تبارک و تعالى در جلو عرش او خواند. و آن چنان بود که وقتى آن جـنـاب را بـه مـعـراج بـردنـد تـا جلو عرش بالا رفت. خداى تعالى به او فرمود: اى مـحـمـد! نـزدیک (صاد) بیا و محل سجده خود را بشوى و طاهر کن و براى پروردگارت نـمـاز بخوان. پس رسول خدا (صلّى اللّه علیه و آله و سلّم) به همان نقطه اى که خداى تـعـالى دسـتـورش داده بـود نـزدیـک شـده، وضـو گـرفـت و وضـویـش را کامل کرد... صـاد چشمه اى است که از یکى از ارکان عرش مى جوشد و آن را «آب حـیـوان» مى نامند. مـراد از ذکر، ذکر خداى تعالى و یادآورى اوست به توحیدش و به معارف حقى که از تـوحید او سرچشمه مى گیرد، مانند: معاد، نبوت و غیر آن دو. و کلمه عِزَّة به معناى امتناع و زیر بار نرفتن است. و کلمه شقاق به معناى مخالفت است. در مجمع البیان آمده که: اصل کلمه شِقاق به این معنا بوده که هر یک از دو طایفه مـخـالف هـم به طرفى بروند، و از همین باب است که مى گویند: فلانى شق عصا کرد، یعنى مخالفت نمود. و از سیاق برمى آید که جمله وَالْقُرْآنِ ذِی الذِّکْرِ سوگند باشد... ببینیم براى چه مـطـلبـى سـوگـنـد یـاد کـرده؟ آنـچـه از اعـراضـى کـه در جـمـله بـل الّذیـن کـفـروا فى عزة و شقاق است، برمى آید این است که: آن مطلب امرى است که مشرکین از قبول آن خوددارى مى کرده اند و عزّت و شقاق به خرج مى داده اند، و ملتهاى بیشمارى به خاطر امتناع از پذیرفتن آن هلاک گشته اند. از سـوى دیـگـر از ایـنـکـه بـعـد از ایـن سـوگـنـد و هـلاکـت مـلتـهـا، بـه مـنـذر بـودن رسـول خـدا (صـلّى اللّه عـلیـه و آله و سلّم) و نـقـل سـخـنانى که کفّار علیه او گفتند، و دستوراتى که سران کفار در مقابل انِذار آن جناب به کفار داده اند مى پردازد، برمى آید آن مـطـلبى که به خاطر اثبات آن، سوگند خورده، چیزى نظیر (انک لمن المُرسلین) بـوده اسـت، چون علاوه بر قرائنى که گفتیم، در این سوره مکرر متعرض ‍ اِنذار آن جناب شده است... و معناى آیه مورد بحث این است که: من به قرآن که متضمّن ذکر و یـادآورى اسـت سـوگـند مى خورم که تو به طور قطع و یقین از انذار کنندگانى؛ بلکه آنهایى که کافر شدند، از قبول این معنا و پیروى تو امتناع ورزیدند و مخالفت کردند. المیزان.

  • دامنه | دارابی

شیخ وحدت. شیخ باقر. سید علی اصغر

نوروز ۱۳۹۷ ، منزل سید علی اصغر. عکاس: سید میثم

 

شیخ وحدت و سید علی اصغر. منزل سید علی اصغر

  • دامنه | دارابی
 بخش اول:
 
 
فتوای آیت‌الله العظمی سیدعلی سیستانی:
 
سوال: شنیدن صدای زن تا چه حدی برای مرد نامحرم جائز است؟

جواب: شنیدن صدای زن نامحرم اگر از روی لذت نباشد و ترس افتادن در حرام نباشد اشکال ندارد. (منبع)
 
 
 
 

فتوای آیت‌الله العظمی ناصر مکارم شیرازی:

پرسش: آیا مالیات در نظام اسلامى جایگزین خمس و زکات مى شود؟


پاسخ : مساله مهمّ این است که مالیات نوعى هزینه کار اقتصادى است. یعنى کسى که فعّالیّت اقتصادى دارد، از جادّه ها استفاده مى کند، از امنیّت بهره مى گیرد، از رسانه هاى جمعى کمک مى گیرد، و از دیگر امکانات بهره مند مى گردد. اگر این امکانات نبود، کار اقتصادى ممکن نمى شد، یا بهره کمى داشت. بنابراین وظیفه دارد سهمى از هزینه هاى کارهاى عمومى دولت، که در انجام امور اقتصادى او موثّر است را بپردازد، و این یک امر طبیعى است. حال اگر بعد از پرداختن مالیات، چیز اضافه اى براى او باقى نماند، خمس به او تعلّق نمى گیرد، و اگر اضافه بماند ۸۰ درصد آن مال خود اوست، و ۲۰ درصد دیگر که خمس است در حال حاضر عمدتاً صرف مسائل فرهنگ اسلامى، و حفظ عقاید و ارزشها مى گردد، که سود آن عائد مردم مى شود. چون اگر حوزه ها نباشد، نسل آینده از اسلام دور و جدا مى گردد. بنابراین، اساساً نباید قلمرو مالیاتها را با وجوه شرعیّه مخلوط کرد. بیشتر بخوانید ↓
 
  • دامنه | دارابی

به قلم دامنه

در سال تازه نیز بازمی گویم:
 

بُرو این دام را بر مرغِ دگر نِه

که عَنقا را بلند است آشیانه

غزل حافظ

 

عَنقا (=سیمرغ)

در بلندی ها آشیانه می سازد

 


  چشم خلوت بینِ خدا

مافوقِ همه‌ی دوربین‌هاست

 

  • دامنه | دارابی

نوشتهٔ جناب «ع. شکیبا» : سلام. با این همه شرط و شروط .... [پست «آیا باز رأی آری می دهیم؟» اینجا] یه دفعه بگو رای «نه» میدم ؟!!! نه خودتو بپیچان و نه ما را !!! شما هنوز به [... و ...] می گویی آیت الله العظمی ! بعد می گویی حکومت آخوندی نباشد؟! مگر غیر آخوندها چه گلی به سر مملکت زده اند. کت و شلواری ها و دکترها و تکنوکرات ها ببین که چقدر خیانت کرده اند. پس مهم خدمت و خیانت است و استقامت بر اصول اسلام و انقلاب، نه عبا و عمامه یا کت و شلوار ! چجور انتظار دیگران تغییر کنند و شما هنوز در تفکرات 35 سال پیش خودت بمانی . شما بهتر است با قطار انقلاب پیش بروید. یا علی.


 

پاسخ دامنه


به نام خدا. سلام من هم به شما جناب «ع . شکیبا» مدیر محترم سخن بلاگ. همین آزادی نگاه شما و من، خود نعمتی ست که با فروپاشی نظام سراسر زورگوی سلطنت پهلوی به دست ملت آگاه و آزاداندیش ارزانی ما شده است. بنابرین اختلاف نظر میان من و شما می تواند حُسن باشد نه زشت. من چندان به عناوین در میان روحانیت ایرادی ندارم، چون القاب و عناوین، اعتباری ست. بنابراین امید است بکاربردن آن شما را نیازارد. البته برخی یکشبه آیت الله العظمی خوانده می شوند! اما برخی در طول سالیان سال تفقُّه ورزیدن. آن کجا و این کجا؟

 

در ضمن ضد آخوند نیستم، با انحصارِ قدرت مخالفم نه با اساس روحانیت. اگر انحصار را حق آخوند می دانی، آنگاه انحصار دنباله اش فقط حکومت کردن نیست، جوابگویی به مردم بابت فسادها هم هست. از حضور شما در دامنه و نقد آزادانۀ تان بر من، ممنونم. همچنین به کامنتت نیز پاسخ نیمه مفصل و چندنکته نوشتم: (اینجا). در امانِ خدا.

  • دامنه | دارابی

وَمَا یَسْتَوِی الْأَعْمَى وَالْبَصِیرُ * وَلَا الظُّلُمَاتُ وَلَا النُّورُ * وَلَا الظِّلُّ وَلَا الْحَرُورُ * وَمَا یَسْتَوِی الْأَحْیَاءُ وَلَا الْأَمْوَاتُ إِنَّ اللَّهَ یُسْمِعُ مَنْ یَشَاءُ وَمَا أَنْتَ بِمُسْمِعٍ مَنْ فِی الْقُبُورِ * إِنْ أَنْتَ إِلَّا نَذِیرٌ * إِنَّا أَرْسَلْنَاکَ بِالْحَقِّ بَشِیرًا وَنَذِیرًا وَإِنْ مِنْ أُمَّةٍ إِلَّا خَلَا فِیهَا نَذِیرٌ.


و نابینا و بینا برابر نیست.  و نه تاریکى و روشنایى.‏ و نیز سایه و آتشباد. و [دل‏] زندگان و [دل‏] مردگان نیز برابر نیستند، بى‏ گمان خداوند هر کس را که بخواهد [پیام و پند خویش‏] مى ‏شنَواند، و تو شنواننده [پند و پیامى به‏] در گور خفتگان نیستى. تو نیستى مگر هشداردهنده ‏اى‏. ما تو را به حق، مژده ‏رسان و هشداردهنده فرستاده ‏ایم، و امتى نیست مگر آنکه در میان آنان هشداردهنده‏ اى بوده است.

 
 
سوره فاطر
ترجمه‌ی بهاءالدین خرمشاهی


تفسیر علامه


وَمَا یَسْتَوِی الْأَعْمَى وَالْبَصِیرُ. ظاهراً این جمله عطف باشد بر جمله (و الى اللّه المصیر) و در حقیقت تعلیلى است به صور ت تمثیل، تا بفهماند افرادى که خود را تزکیه کرده اند، با آنها که تکذیب مى کنند، یکسان نیستند...    وَلَا الظُّلُمَاتُ وَلَا النُّورُ. در این آیه شریفه و آیه بعدش چند مرتبه حرف نفى (لا) تکرار شده، و منظور از آن تأکید نفى است.    وَلَا الظِّلُّ وَلَا الْحَرُورُ. کلمه حَرور _به طورى که گفته اند_ به معناى شدت حرارت آفتاب است. و بعضى دیگر گفته اند: حرور به معناى باد سموم است. بعضى هم گفته اند: سموم بادى است که در روز بوزد، و حرور بادى است که در شب و روز بوزد.   وَمَا یَسْتَوِی الْأَحْیَاءُ وَلَا الْأَمْوَاتُ...  این جمله عطف است بر جمله (و ما یستوى الاعمى و البصیر). و اگر کلمه (و ما یستوى) را در اینجا مجدداً آورد، با اینکه مى توانست مثل جمله قبلى بفرماید: (و لا الاحیاء و لا الاموات) براى این است که فاصله زیاد شده بود، ناگزیر (ما یستوى) را تکرار کرد تا معنا را در ذهن شنونده تجدید کند.



و این چند جمله پشت سر هم یعنى جمله (و ما یستوى الاعمى و البصیر) و (و لا الظلمات و لا النور)، و (و لا الظل و لا الحرور و (و ما یستوى الاحیاء و لا الاموات ) تمثیل هایى براى مؤمن و کافر است و مى خواهد تبعه و اثر اعمال این دو طایفه را شرح دهد.


و منظور از جمله: (ان اللّه یسمع من یشاء خدا مى شنواند هر که را بخواهد) مؤمن است، که قبلا مُرده بود، و خداى تعالى زنده اش کرد، و هدایت را به گوشش شنوانید، چون در نفس، استعداد آن را داشت، لذا دربارۀ مؤمن فرموده: (او من کان میتا فاحییناه و جعلنا له نورا) و اما منظور از این جمله رسول خدا (صلّى اللّه علیه و آله و سلّم) نیست؛ چون آن جناب وسیله هدایت است و هدایت هم همانا هدایت خدا است.


و مراد از جمله (وَمَا أَنْتَ بِمُسْمِعٍ مَنْ فِی الْقُبُورِ) اموات است یعنى کفارى هستند که خاصیت پذیرفتن هدایت را ندارند؛ چون دلهایشان مُهر خورده.


إِنْ أَنْتَ إِلَّا نَذِیرٌ. این انحصار که مى فرماید: (تو بجز نذیر چیز دیگرى نیستى)، انحصار حقیقى نیست، بلکه انحصار نسبى است، و معنایش این است که: تو وظیفه اى به جز اِنذار خلق ندارى، و اما هدایت آنکه هدایت مى شود، و اضلال آنکه گمراه است و هدایت نمى پذیرد به خاطر اینکه خدا به کیفر اعمال زشتش گمراهش کرده، کار خداى سبحان است...


 إِنَّا أَرْسَلْنَاکَ بِالْحَقِّ بَشِیرًا وَنَذِیرًا وَإِنْ مِنْ أُمَّةٍ إِلَّا خَلَا فِیهَا نَذِیرٌ. مفاد این جمله آن طور که سیاق اقتضاء دارد، این است که: ما تو را فرستادیم، تا بشیر و نذیر باشى، و این کار ما کارى نوظهور و غریب نیست، براى اینکه هیچ امتى از اُمم گذشته نیست، مگر آنکه نذیرى در آنها بوده و گذشته، و این فرستادن بشیر و نذیر از سنت هاى جارى خدا است، که همواره در خلقتش جریان دارد.


و از ظاهر سیاق برمى آید که مراد از نذیر پیغمبرى است که از ناحیه خدا مبعوث شود. ولى بعضى از مفسرین نذیر را به مطلق کسانى تفسیر کرده اند که بشر را انذار مى کنند، چه پیغمبر باشد و چه عالمى از علماء لیکن این تفسیر خلاف ظاهر آیه است... المیزان.

  • دامنه | دارابی
به قلم دامنه. به نام خدا. این هفته توفیق شد مطالعۀ کتاب «محرَّمات اسلام» نوشتۀ سیدمحمد حسینی بهارانچی را شروع کنم. نشر قم، عطر عترت. هشتاد و پنج . چاپ اول. هشتصد صفحه. چهارنکته از یادداشت های خودم از کتاب را در سلسله مباحث معرفی کتاب به اشتراک می گذارم:
 
 

محرَّمات اسلام. عکس از دامنه
 
 
ص بیست وشش :  یکی از نشانه های آخرالزمان طبق سخن رسول خدا (ص) «حلال شدن ِ حرام ها و حرام شدنِ حلال ها» است.


ص یصد و نه : علت این که کیفر غیبت [دامنه: بدگویی پشت سر]، بزرگ و خطرناک یادشده، این است که غیبت مشتمل بر مفاسد بزرگ  و خطرناک است و با هدف خدای حکیم _نسبت به تحکیم وحدت دل ها و ارتباط ها_ منافات دارد. (نظر شهید ثانی در کتاب رسائل العشر)


ص سیصد و سه : امام صادق: هر کس دوست داشته باشد مردم به دنبالِ او حرکت کنند و او پیشوا و رئیس آنان باشد، خود و دیگران را هلاک خواهد کرد... ریاست طلب و هر کس فکرِ ریاست دارد، معلون هستند.


ص ششصد و پنج : بعضی از فُقها، عشق به غیرِ خدا و پیامبر و ائمه و همسرِ حلال و پدر و مادر و صُلحا و نیکان را، اگر در حد جنون یعنی شبیه عشق لیلی و مجنون باشد، حرام دانسته اند. این نوع عشق ها بیماری محسوب می شود و چه بسا موجب فضیحت و رُسوایی خواهد بود.
  • دامنه | دارابی
به قلم دامنه. به نام خدا. در ادامۀ بحث معرفی روحانیان دارابکلا به معرفی مختصر شیخ محمد طالبی فرزند کبل آخوند می پردازم. او عموی من بود. مردی پاک سیرت، مهربان به مردم، خوش قلب و بسیارآرام و ساده زیست. پدربزرگم مرحوم کبل آخوند مُلّاعلی طالبی دارابی، ابن مُلاحیدر، ابن ملاطالب، از همسر اولش _اُمّ لیلا_ سه فرزند داشت که شیخ محمد ؛ عموی من از بزرگترین آن بود. شیخ محمد، فقط پنج دختر داشت که عموزادگان بسیارخوب و فوق العاده مهربان من بودند و همگی آنان طی سال های اخیر به فاصلۀ یک دهه، پس از سال ها کار و تلاش و زحمت های بی حدّ، به رحمت خدا پیوستند:

 

مرحومه فضّه (به معنی نقره و زر)، مادر آقای منصور شعبانی.


مرحومه فاطمه. همسر دوم مرحوم علی اکبر آهنگر دارابی؛ زن و شوهر هر دو خادم الحسین تکیه بالای دارابکلا بودند.


مرحومه لیلا. همسر مرحوم سید ابوطالب هاشمی دارابی. به عبارتی مادر آقایان مرحوم سیدحسین، سیدقاسم، سیدعلی اکبر، سیدعلی اصغر و ... .


مرحومه رُبابه. مادر آقایان رمضان، موسی و حسین رمضانی و ... .


مرحومه آسیه. مادر آقایان جلیل محسنی و قاسم و محمد و ... .


روح همۀ رفتگان و روح این روحانی دل پاک و دختران گرامی اش غریق رحمت حضرت حق باد. تا معرفی روحانی دیگر در امان خدا.

 

(روحانیت دارابکلا)

  • دامنه | دارابی
قسمت ۵۹. به نام خدای آفرینندۀ آدمی. اواخر فروردین سال شصت و پنج از جبهه برگشتیم به داراب‌کلا. با قطار. اول در قم پیاده شدیم: من، روانشاد یوسف، سیدعلی اصغر، سیدمحمد اندیک و خواهرزاده اش حسنعلی لاری مُرسمی فرزند رُستم. شب را در خوابگاه طلبگی من، خوابیدیم. کلّ جمع، در آن شب با هنرنمایی های خاص یوسف _که بشدت ما را می خنداند و بزم می آفرید_ در همان اتاقم، یک تئاتر، بازی کردیم. خاطره انگیز بود و بی حد خنده دار. فردا به خونۀ شیخ وحدت رفتیم. از مجروحیت من و یوسف _که در راه اُم الرّصّاص فاو دچار آن شده بودیم_ پرسید. توضیح دادیم ماوَقع را. پیش شیخ ناهار خوردیم و روحیه گرفتیم. از شانش ما، مرحوم سیدحسین هاشمی _مرحوم سیدطالب_ شب قبل شیخ وحدت را از دارابکلا به قم آورده بود. توی ماشین پیکان نُخودی رنگش، پنج تایی نشستیم و شاد و خرّم و خندان به دارابکلا بازگشتیم. آن روز سیدحسین در جادۀ فیروزکوه چنان تند می راند، که یوسف از ترس و لرز خم شد به او گفت: خانِ اِما رِه بَکاشی!؟ ما جبهه جِه سالم بَمومی. تِه ما رِه کاشتِن نده! چندروز بعد مراسم عقد سید رسول هاشمی بود. شرکت کردیم. (عکس زیر) مراسم ازدواج رسول، بسیار بر ما خوش گذشت. چون چنان در جبهه با سختی ها مواجه شده بودیم، قدر همه چیز را می دانستیم. حتی بِچا پلا و خاشکه نون را. چند روز بعد، من دراواخر فروردین شصت و پنج به قم بازگشتم. آن زمان فضای قم فضایی کاملا پُرتنش شده بود. راست و چپ به بالاترین تنش خود رسیده بودند. قضیۀ مرحوم آیت الله العظمی حسینعلی منتظری کم کم داشت شکل می گرفت. جریان راست حوزه، اساساً با ایشان میانۀ خوبی نداشت و از همان آغاز انقلاب، چشم دیدنش را نداشت و علیه اش توطئه می کرد و ساز دوئیّت می زد. که به وقتش شرح می دهم.
 
مدرسۀ علمیۀ ما روی درس طلبه ها بسیارجدّی بود و بابرنامه. حتی تابستان ها نیز فوقِ برنامه می گذاشت. چون قم تابستان های بسیارداغی دارد، آن سال ما به همراه همۀ طلبه های دو سه مدرسه، به اصفهان رفتیم. روستای تاریخی، باپیشینه طولانی، مشهور، کهن و مذهبی سُهر و فیروزان سهر و فیروزان (Sohr va Firuzan) جایی آرام و زیبا بود. آنجا بُقعه ای تاریخی داشت به اسم امامزاده شاه ابوالقاسم، که حُجره حُجره بود. گویی در طول تاریخ مدرسه نیز بود. بسیاردیدنی و خوش منظره و فریبا بود. تمام تابستان را برای درس و بحث آنجا ماندیم.
 
 

 

یادم است آیت الله شیخ صادق خلخالی _نماینده قم در مجلس شورای اسلامی_ جهت دیدار با طلبه ها آمده بود آنجا. او خود نیز در شهر ری حوزۀ علمیه داشت. کمی برای ما سخنرانی خودمونی کرد. بعد، کنار طلاب راحت و خندان نشست و گپ و گفت کرد. مسائل سیاسی و چندخبر گفت و رفت. شب ها به پشت بام امامزاده می رفتیم، مباحثه می کردیم. نیز بحث سیاسی می نمودیم. هم مباحثۀ من که یک طلبه ی مبتدی بودم، یکی از فرزندان علامه حسن زاده بود. او فردی شایسته و دوستی بسیارخوش خنده و خوش لباس و زیبا بود. تفکری باز، داشت. اسمش حسین بود. (اگر اشتباه نکنم)

 

آنجا سُهر و فیروزان به دلیل کشت شالی برنج و باغات، پَشه هایی سمج و انبوه داشت. بی اندازه آزاردهنده. مدیران مدرسه به مدد مردم روستا، از قبل یک کامیون پِشکل گاو و حیواناتی چون الاغ و اسب و قاطر _به صورت خشک شده_ آورده بودند. شب ها، یکی یکی پشکل را روشن می نمودند تا دود کند و پشه ها رَم کنند. و می کردند. در وقت های اضافه، به باغ های اطراف سُهر و فیروزان می رفتیم و لذت می بردیم. داخل روستا که کمی از امامزاده شاه ابوالقاسم دور بود، می رفتیم. خیلی دیدنی بود. با مردمی مهربان و زیرک و مهمان نواز و انقلابی. من در سُهر و فیروزان با یکی از دوستان گرگانی ام بسیار وقت می گذراندم. او فردی جدی و پرمایه و شخصی بسیار اهل مزاح و خنداندن و در عین حال اهل فضل و دانش بود. اینک استاد دانشگاه است و باهم بشدت رفیقیم و مرتبط. برخی از دوستان آن دوره ام همگی در جبهه شهید شدند. روح شان شاد باد.

 
 
که تابستان شصت و پنج
در آنجا سه ماه درس خواندیم
 
علاوه بر درس، من دو کتاب را در سُهر و فیروزان خواندم و خیلی لذت بردم و هنوز هم یادداشت های آن را در بایگانی شخصی ام دارم. یکی کتاب «علل گرایش به مادیگری» اثر شهید مرتضی مطهری. و دیگری کتابی بود در زمینه زندگی با همسر و عشق و محبت و روانشناسی همسرداری از نویسنده ای روسی که شهید مزروعی به من هدیه داده بود و هنوز هم کتابش نزدم هست. اندکی پیش از پایان دورۀ تابستانه، من، زودتر از بقیه برای برنامۀ ازدواجم از اصفهان به دارابکلا برگشتم تا مقدمات خواستگاری را فراهم کنم...

«آنچه بر من گذشت»

  • دامنه | دارابی

 به قلم دامنه

به نام خدا

دو نکته در این لیف روح می‌نویسم:

 

یک: در نشست بررسی کتاب «اهل غرق» آمده است: یکی از ویژگی های قرآن آن است که نه تنها ما آن را قرائت می کنیم، بلکه او هم ما را قرائت می کند.

 

دو:در ایلام یا لرستان می گویند: بادها دو دسته اند: بادِ لکو که بادِ مسلمان است. یکی دیگر بادِ زلو که بادِ کافر است. این باور، جوهری اساطیری در ایران دارد.

یادداشتم از

مردم شناسی ایرانی

علیرضا حسن زاده

ص دویست و چهل و یک

  • دامنه | دارابی

قسمت ۵۸. به نام خدای آفرینندۀ آدمی. با آن که در جبهه بر ما بسیارسخت می گذشت و هیچ مسؤول و فرمانده ای به فکر هیچ کس در آن بحران عملیات والفجر8 نبود، به خاطر اسلام و ایران و امام و انقلاب و نظام تحمل می کردیم. در آنجا هم از بحث و گفت و گوهای علمی و سیاسی زیر گلوله ها و بمب و رگبارها دست نمی کشیدیم. چون اساساً میان ما رفقا علاوه بر تفریح و دوستی، فضای گفتمانی و فکری حاکم بود و این صبغه در روابط مان همیشه غلبه داشت. من چند نمونه از نوع رابطۀ فکری و سیاسی مان را در این قسمت از زندگینامه می نویسم که قبلاً در (اینجا) عکسها، مستندات، انواع جلسات، تنوع حاضرین نشست ها و برخی از نوشته ها را گذاشته بودم. طی سه دهه متوالی از دهۀ شصت به بعد در دارابکلا میان ما رفقا این نوع نشست ها و برنامه ها برقرار بوده و کماکان برخی از آن ابتکارات و خلاقیت ها و علایق حفظ شده است:

 

خبرها و خبرخوانی های سیاسی و منطقه ای در کنفرانس های جلسات «تحقیقات و مطالعات».

سال های شصت و سه تا شصت و هفت به مدت چهارسال هر هفته در شب های جمعه «مسابقات تحریض علم دارابکلا».

«نشست های مطالعاتی در روستای دارابکلا» شب های جمعه به نوبت در منازل رفقا.

نشست های هفتگی مستمر قرآنی روخوانی، تجوید و تفسیر.

نشست ماه.

اردوهای جنگل؛ هم تفریح، هم فکری.

جلسات طرح رمضان (افطار و جلسه اخلاق و اندیشه و سیاست و کتابخوانی و بحث)

طرح پکد (=پرواز کبوتر دانش) نامه نگاری مخصوص میان من و سیدعلی اصغر طی ده سال که بالغ بر سیصد نامه می شود با موضوعات سیاسی، جهانی، داخلی و معنوی و شخصی.

حضور رضویه. مسافرت زیارتی معنوی آبان ماه هرسال با رفقا به حرم امام رضا.

نشست با مسؤولان محلی و منطقه ای در شب های دارابکلا. که شاید بیش از دویست نشست با شخصیت های مختلف شده بود.

نمونه های دیگر که نام بردن از آن موجب طولانی شدن می شود.

«آنچه بر من گذشت»

  • دامنه | دارابی
 
...

مریوان..روستای «چور و ننه» بهار ۱۳۹۷
 
  • دامنه | دارابی
دامنه‌ی داراب‌کلا

قالب کارزی چهارم : دامنه ی داراب کلا