عزاداری دارابکلا در عاشورا
...
تصویربرداری هوایی. (هلی شات=کواد کوپتر)
عاشورای ۱۳۹۶ دارابکلا از زاویهی هوایی
از پایینمحلهی چهارباغ تا انتهای ببخیل و اوسا و مُرسم
ارسالی رنگین کمان. عکاس: سیدمحمد صباغ دارابی
...
تصویربرداری هوایی. (هلی شات=کواد کوپتر)
عاشورای ۱۳۹۶ دارابکلا از زاویهی هوایی
از پایینمحلهی چهارباغ تا انتهای ببخیل و اوسا و مُرسم
ارسالی رنگین کمان. عکاس: سیدمحمد صباغ دارابی
به قلم دامنه. به نام خدا. از طریق امیر و رنگین کمان باخبر شده ام حاج محمد آهنگر دارابی پس از سال ها زحمت، دیانت، عشق به حضرت اباعبدالله (ع) و مهمان نوازی ها برای عزاداران عاشورا، امروز در یازدهم ماه محرّم الحرام (۱۰ مهر ۱۳۹۶) به رحمت ایزدی پیوست.
حاج محمد آهنگر دارابی
خانهی او با دل دریایی او و همسر مرحومهاش حاجیه سکینه، بیت همهی رفقا بود. سخاوت شان حرف نداشت. نزدیک چهل سال با همسر گرانقدرش که گویی مادرمان محسوب می شد و با این مردِ کاری، مؤمن، حامی امام خمینی و پرورش دهندۀ فرزندانی باایمان و مذهبی در ارتباط خانوادگی بوده و هستیم و هرگز آن دو به حضور پی در پی ما رفقا در خونۀ شان، گره بر ابرو نمی زدند و دائم ما را مورد لطف و محبّت عجیب قرار می دادند. روح شان شاد. و یاد روانشاد یوسف جاویدان باد که آن پدر و مادر مؤمن و متدیّن را بسیار دوست می داشت. این درگذشت پدر مهربان و سرشار از خاطرت مان را که بر ماها پدری و رِفق و مدارا می نمود، به همۀ فرزندانش: علیرضا، حاج احمد، رضیه، رقیه، حسن، مختار، ایّوب، عمّار و به تمامی منتسبین نسبی و سببی اش تسلیت می گویم. فاتحه و صلوات.
به قلم دامنه. به نام خدا. بار دگر به شب عظیم عاشورا نزدیک شده ایم می پرسم چرا برای واقعۀ عاشورا اشک می ریزیم؟ چرا برای امام حسین (ع) و اهلبیتش در حُزن و گریه ایم؟ چرا محرّم را در عزاداری و ماتم ایم؟ چرا مصائب کربلا را با زاری و سوگواری توأم می داریم؟ و چرا غمِ اسیری های حضرت زینب کبرا سلام الله علیها و بازماندگان حماسۀ نینوا از عصر عاشورا تا شام را، این گونه خروشان و محزون زنده نگه می داریم؟
ما این گونه ایم چون، این گونه ایم تا:
این گونه ایم؛ چون هیچ حادثه ای را اینهمه خشن و به دور از مُروّت نمی دانیم. این گونه ایم؛ تا خود خدای ناکرده هیچ گاه راه خون آشامان و اَشقیا و سَفّاکان را نپیماییم. این گونه ایم؛ چون اشک بر حسین را نه اشکِ تسلیم، که مثلِ شیرِ مادر، اشکِ سرازیرشده از رگ روح مان می دانیم. این گونه ایم تا ثابت کنیم ظلم نمی پذیریم و ظلم نمی کنیم و با ظالم همدست نمی گردیم.
ما این گونه ایم چون، این گونه ایم تا:
این گونه ایم؛ چون مولا حسین مان را تنها ولی ذّلت ناپذیر یافته ایم. تنها امّا حق گو و حق گرا دیده ایم. این گونه ایم؛ تا نشان دهیم سوزناکی عاشورا درس دائمی بر ما باشد که هیچ جُنبنده ای را از حقّ آسایش و آزادی بی نصیب نسازیم.
این گونه ایم؛ چون حسین با آن همه شأن و منزلتش و یاران مظلوم و مقاومش را، دنیازدگانی چون ابن زیاد، عمرِسعد، شمر بن ذی الجوشن به اسم حفظ اسلام و دفاع از حاکمیت یزید! در نهایتِ قساوت، فریفتگی، مقام طلبی، خودخواهی و کینه توزی به قربانگاه گودی قتلگاه بُرده اند و بی رحمانه سر بُریده اند. این گونه ایم؛ تا به جهانیان بگوییم ما راه و روش خشن و مخالف ناپذیر یزید و یزیدیان را باطل، به دور از دین، خیالبافانه و خودکامگی مغرورانه می دانیم.
ما این گونه ایم چون، این گونه ایم تا:
این گونه ایم؛ چون کانونِ منظومۀ انسانیت و عرفان و ایمان یعنی امام حسین علیه السّلام را با حربۀ مردم فریبِ «خروج از دین» و تُهمتِ «بَغی» و به جُرم «قیام علیۀ حاکم» به زیر تیغ شمشیر بردند و خیمه ها و خانه های چادرین دشت نینوا را به همرا زنان و کودکان به آتش کشیدند که یزید به زور و براحتی حکومتش را یکند و همه تسلیم محض او باشند و به او و هوَس های سیری ناپذیر او گردن نهند. این گونه ایم؛ تا بفهمانیم محرّم و عاشورا دل را می گُدازد تا نگذارد دریوزگی پیشه کنیم و مثل استبدادپذیرانی همانند عمرِسعد، قبول کنندۀ هر امیر و آمر و حکومت و ستم کننده ای باشیم.
آری ما این گونه ایم چون، این گونه ایم تا:
این گونه ایم؛ چون همۀ ملائک و فرشتگان و پیامبران و امامان و خوبان به حضرت حسین بن علی اقتداء می کنند و همۀ رهروانِ راه حسین، سیره و سلوک حسینی و شیوه و رسم زینبی را تحسین و ترویج می نمایند و بر مظلومیت او و سختی های بی مانند زینب عاشورا اشک معرفت و پیمایش راهش می ریزند. این گونه ایم؛ تا به خدای ارحم الرّاحمین بگوییم دین اسلام همچون خدای رحمان و رحیم، دینِ رحمت است و دین اخلاق و رأفت. دینِ دفاع و استقامت است و دین پرهیز از هرگونه خشونت و سخت گیری و جفا. دینِ نبوی (ص) و آئین علوی (ع) است و دین جعفری و مکتب حسینی که در کربلا تا شب تاسوعا هم کوشید انسان را از گمراهی و ضلالت به در آورد و برای این سیر الی الله ما به انتظار حضرت مهدی (عجّ) نشسته ایم تا ظهور کند و رحمت و بخشایش را بر روی همه بگستراند و انسان ها و حکومت ها را به صراط مستقیم فرا بخواند و حکمت و حکومت داری صحیح را در سیاست و دیانت به جریان اندازد و نام و مرام حسین (ع) را تا ابدالدّهر باقی و برقرار نماید. آری ما این گونه ایم: پس اشک می ریزیم آگاهانه، چون اشک ما مشق ماست و بقای نسل ما
کلُّ یَومٍ عاشورا و کل ارضٍ کَربلا این یک عبارت آموزنده است... نه معنایش این است که هر روز بنشینید گریه کنید... ببینید چه کرده، کربلا چه صحنهای بوده، هر روز این صحنه باید باشد... مقابلهٔ عدل با ظلم، مقابلهی عددِ کم باایمانِ زیاد، در مقابل عددِ زیاد با بی ایمانی. (صحیفۀ امام، جلد ده، ص هشت)
به قلم دامنه: به نام خدا. یزید، یک شاه بود. شاهی برآمده از حیله گری های جُرثومه ای چون معاویة بن ابی سفیان. یک حاکم عُقده ای، که عقیده و آزادی را به پای هوَس های خود لِه می کرد. یزید زیاده طلب بود؛ هم در شهوت، هم در قدرت، هم در شُهرت، هم در ثروت، هم در کِسوت و هم در شراب و عیش و عِشرت.
یزید اسلامِ وارونه شدۀ مبتلا به فقیهانِ دِرهم خواه و دینارطلب و بُریده از حق و شیفتۀ دنیا و والهِ ریاست را، ابزارِ سیاست کرد و با هر کسی که با این پوستین وارونه مخالفتی داشت، به ستیزه برخاست و خونش را خونخوارانه به تیغ خنجر و کینه بر زمین می ریخت و اموال و حیثیت و همۀ عِرض و حقوقش را بی رحمانه تاراج می کرد. او حاکمی یکدنده، کلّه شقّ، خودشیفته، خودکامه و خودپسندی بود که فقط خود و نوکران خود را مَجال زندگی کردن و فرصت ورود به عرصۀ قدرت و حکومت می داد. منصوبان او در جای جای بلاد مسلمین و کاخ سبز شام، همگی از دار و دسته اموی و مروانی و یا از ارادتمندان و سینه چاکان و چاپلوسان درگاه دینی اش و بارگاه شاهی اش بودند.
معلم انقلاب مرحوم دکتر علی شریعتی می گوید: «در حادثه کربلا با سه نمونه شخصیت روبرو میشویم. اول: حسین (ع) حاضر نیست تسلیمِ حرفِ زور شود. تا آخر میایستد. خودش و فرزندانش کشته میشوند. هزینه انتخابش را میدهد و به چیزی که نمیخواهد تن نمیدهد. از آب میگذرد، از آبرو نه. دوم: یزید همه را تسلیم میخواهد. مخالف را تحمل نمیکند. سرِ حرفش میایستد. نوه پیغمبر را سر میبُرد. بی آبرویی را به جان میخرد تا به چیزی که میخواهد برسد. سوم: عمرِسعد به روایتِ تاریخ تا روز ٨ محرّم در تردید است. هم خدا را میخواهد هم خرما، هم دنیا را میخواهد هم آخرت. هم میخواهد حسین (ع) را راضی کند هم یزید را. هم اماراتِ ری را میخواهد، هم احترامِ مردم را. نه حاضر است از قدرت بگذرد، نه از خوشنامی. هم آب میخواهد هم آبرو.
دستِ آخر اما عمرِسعد تنها کسی است که به هیچکدام از چیزهایی که میخواهد نمیرسد. نه سهمی از قدرت میبرد نه از خوشنامی. ما آدمهایِ معمولی راستش نه جرأت و ارادهِ حسین (ع) شدن را داریم، نه قدرت و ابزارِ یزید شدن را اما در درونِ همه ما یک عمرِسعد هست! من بیش از همه از عمرسعد شدن میترسم.»
دامنه: به نام خدا. همیشه این افراد دستۀ سوم بودند که هم خود را هلاک و بی آبرو کرده اند و هم قدرتِ فاسدِ خودکامه را، خودخواه تر و متوهّم تر ساخته اند. صدام حسین، استالین، مائو و دیگر دیکتاتورها را، دور و بری ها و چاپلوس ها، جری تر، بی رحم تر و کینه توزتر ساخته اند
به قلم دامنه. به نام خدا. سلسله مباحث روحانیت دارابکلا. یکی دیگر از روحانیان قدیم روستای دارابکلا مرحوم آق میرصادق نبوی الحسینی است. ایشان پدر آق سیدمحمد شفیعی دعانویس اند. به عبارتی پدربزرگ مرحوم حجت الاسلام حاج آق علی شفیعی (شوهرعمۀ ما) که دعانویسی در این خاندان را ادامه دادند و به فرزندش آق صادق منتقل کردند که هنوز هم برقرار است. آق میرصادق نبوی الحسینی که جدّ حجة الاسلام والمسلمین آق سیدشفیع شفیعی اند؛ مردی مردم دار، روحانیی مورد وثوق، فردی مزضی الطّرفین و شخصیتی مهربان و دعاگری مورد قبول و محبوب بود. مردم از جای جای ایران برای شفا از وی و فرزند و نوه اش دعا می گرفتند زیرا به این خاندان سادات روستا، خصوصاً به آق میرصادق نبوی الحسینی، علاوه بر احترام، اعتقاد و باور داشتند.
در پای برخی از اسناد قدیمی محل از جمله اسنادِ صورت اموال پدربزرگم کبل آخوند ملاعلی طالبی، امضاء و گواهی او درج است که من به چشمم مُهر ایشان را دیدم. در واقع امضای ایشان بر اعتبار اسناد مالی و اموالی مردم می افزود. مرحومه سید اشرف سادات نبوی یکی از همسران مرحوم حاج حسین دباغیان، به عبارتی مادر میرزعلی دباغیان، از همین خاندان نبوی ست. قبر آنان در امام زاده باقر مزار دارابکلاست که هنوز هم قدیمی تر برای احترام به آن رجوع و حمد و سوره نثار می کنند. روح این روحانی و اجداد و منتَسبین اش غریق رحمت باد.
به قلم دامنه. به نام خدا. فرهنگ لغت دارابکلا. به مناسبت ماه مُحرّم که برای دارابکلاییها ماهی بسیارحُزن انگیز و خاطره آمیز است لغتهای مرسوم این ماه دوست داشتنی را که در درون تکیه و دستۀ عزاداری ها رایج است مختصر شرح می کنم:
یزید بُد: چکمۀ بلند و سفید و قرمزِ شمر بن ذی الجوشن را می گویند.
سِیو جِمه: پیراهن مشکی زنجیرزنی و سینه زنی را می گویند.
عَشیر (اَشیر): روضۀ تکیه. عشیر یعنی دهه. اشیر یعنی وعظ و اشاره.
تکّه پَلی جمع بَووشین: یعنی پیش تکیه جمع شوید، می خواهیم عزاداری کنیم.
قن کَلو: حبّۀ قند چای که در تکیه گویا برای همه یک مزّۀ خاصی داره.
مِلّاپول: پولِ اُجرت روحانی روضه خوانِ تکیه که مردم به نیّت عزای حسینی می دهند.
شامل
روحانیون حال حاضر
علما و شیوخ درگذشته
طلبههایی که ترک تحصیل کردند یا از استمرار بازماندند
کسانی که در محاورۀ مردم «شیخ» خطاب می شوند
این تحقیق «روحانیت دارابکلا» همچنان ادامه دارد
به مناسبت ماه محرّم این پست را ارائه میکنم
عکس و لیست اسامی بدون لحاظکردن حروف الفبایی
به قلم دامنه. به نام خدا. یکی از مشهورترین، بی ریاترین و خاکی ترین خادم الحسین های تکیۀ دارابکلا مرحومه جامباجی بود. این خادمۀ امام حسین (ع)، هم ساقی تکیه بود و هم در مجالس روضۀ نذری منازل مردم محل، امور پذیرایی و پشتیبانی مراسم را پیش می بُرد. او زنی خوش خُلق، مسجدی، مؤمنه، مردم دوست و محبوب عموم مردم بود. همه، گویی او را مَحرم و مادرِ خود می دانستند. همۀ اعضای این خاندان مذهبی و سادات، در ماه محرم به تکیه و مسجد خصوصاً به روز با عظمت و دیدنی عاشورای روستای دارابکلا خدمت می کردند. جامباجی چون زنی معتمد و باایمان بود، در خونۀ عُلمای محل نیز خدمات رسانی می کرد.
او مادرِ آقایان مرحوم سیدبابا پورصمد، مرحوم سیدتقی پورصمد، سیدآقا پورصمد، و دوست و هم خدمتی گرامی ام آق علی پورصمد است. شوهرِ او هم -که نامش را از یاد بُردم و خدا رحمتش کناد- در روز عاشورا از علَم بدستان مشهور بود و به گمانم یک نقشی را هم در تعزیه بر عهده داشت. فرزندان جامباجی هم مثل مادرشان همگی در تکیه و مسجد نقش داشتتند:
سیدبابا: که رنگ موی سر و پوست صورتش کلاً طلایی و بُور بود، در روز عاشورا با پوشیدن لباس نقش یک سوارۀ اسیر را داشت و در شب قوم بنی اسد نقش یکی از شیوخ عرب بنی اسد را بازی می کرد.
سیدآقا: ساقی بود و هنوز هم هست.
سیدتقی: که عکس بالا مرا به یاد این خاندان انداخت نیز ساقی بود و در روز عاشورا هم نقشی را در شبیه سازی بر عهده داشت و هم دستۀ اُسرای جانسوز عاشورا را هدایت می کرد و خودش اشک می ریخت و یک سینه زن قوی پنجه ای بود. روحش شاد.
آق علی: هم در امور مسجد و محل فعال بود و هم گه گاه ساقی بود. روز عاشورا و شب قوم بنی اسد با گذاشتن عبا بر دوش، نقش شیخی از شیوخ بنی اسد را ایفا می کرد. روح درگذشتگان این خاندان خاصّه مرحومه جامباجی خادمۀ خاکی و پُرکار تکیۀ دارابکلا همآره شاد و غریق رحمت خدای مهربان باد. صلوات.