qaqom.blog.ir
ابراهیم طالبی دامنه دارابی
دامنه‌ی قلم قم ، داراب‌کلای میاندورود
Qalame Qom Damanehye Dovvom
جهان، ایران، قم، مازندران، ساری، میاندورود، داراب‌کلا

دامنه‌ی داراب‌کلا

جهان، ایران، قم، مازندران، ساری، میاندورود، داراب‌کلا

سیاستجهان، جامعهانقلاب

شکاف انکاری / اعتقادی

يكشنبه دی ۱۴۰۱

به قلم دامنه: به نام خدا سلام. از دیدِ من جامعه به شکاف انکاری / اعتقادی نزدیک شده است. آن دسته‌بندی‌ها، دیگر کهنه شده که شکاف چپ و راست فعال بود و شکاف التقاط و اخلاص. نیز شکاف ملی و مذهبی. اینک شکاف انکاری / اعتقادی وارد فضای نظری و عملی شده است. این شکاف اگر خردمندانه طی نشود تصادم را تشدید می‌کند. باید کوشید صدمه کم شود. در علم جامعه‌شناسی سیاسی فصلی است تحت عنوان شکاف‌های اجتماعی که چهار نوع شکاف داریم؛ دو نوع متقاطع و متراکم آن، به ترتیب بی‌خطر و خطرناک است. شکاف متقاطع عین پُل‌های غیرهمسطح خیابان عمل می‌کند، یعنی بحران‌ها از زیر یا روی همدیگر عبور می‌کنند و تصادمات رخ نمی‌دهد. اما شکاف متراکم شبیه چهارراه‌ها عمل می‌کند و راه‌بندان به روی همدیگر به وجود می‌آورَد و در اثر کم‌حوصلگی به دعوا و زد و خورد نیز منجر می‌شود. در این نوع شکاف، بحران از هم عبور نمی‌کنند، به هم برخورد می‌کنند و روی هم بار می‌شوند عین جامعه‌ی ایرلند در چند سال پیش. اما اصل بحث.

 

نخواستم با طرح شکاف انکاری / اعتقادی (که محصول مطالعه‌ی خودم هست) یک سو را یکسره بی‌دین بدانم و سوی دیگر را تماما" دیندار. نه؛ خواستم واقعیت جامعه را نشان داده باشم. و بر اساس آیه‌ی ۲۳ فاطر: «اِنْ اَنتَ اِلّا نَذیرٌ» روحانیت را خطاب کنم که بار بروز و یا نضج دوباره‌ی این پدیده، تازه مأموریت ذاتی شما شروع شده است. بیم‌دهندگی درین آیه ارثی است که از پیامبر خاتم ص به شما رسیده تا آنان را که از جرگه‌ی حق ابا کرده، بیم دهید. نه تنها شما روحانیان، حتی کسانی که از زبانِ تأثیر برخوردارند در برون‌رفتِ خردورزانه ازین شکاف -که فعال شده، مثل دیگ داغ- باید کوشش مضاعف کنند.

 

شاید هدف غایی رهبری معظم از دست‌گذاشتن روی «تلاش تبیین» برای این باشد که جامعه به جای کشیدن ابزارهای تیز و بُرّنده به روی همدیگر، نطق و نوشتن و مفاهمه و نرمی بگشایند.

 

من درین جا می‌خواهم با یک قرض از "چینی‌بند زن"، روحانیت را تمثیلا" چینی‌بند زن جامعه بدانم. وقتی قدیم قوری ترگ می‌خورد و حتی ذره‌ای مو بر می‌داشت (=رگ ریز شکاف) آن را فوری به دست "چینی‌بند زن" می‌سپردند و او هم با برش نوار حلب، با مهارت قوری چینی را بند می‌زد و از شکافش می‌کاست و حتی از نو هم نوتر و مقاوم‌تر می‌کرد. مثل قوری‌های بزرگ تکیه، که بند می‌زدند و از صدمه و ترَگ، بازش می‌داشتند. حالا قوری جامعه، ترگ برداشت، یک روحانی و هر آن کس که زبان تأثیر دارد نباید کارش را فقط در بخش اعتقادی خلاصه کند و برای مردم معتقد، نطق و بیان کند.

 

از قضا وقت رسالتِ بیشتر، فرارسیده که برای بخش انکاری، وقت تفهیم و ابلاغ و بیم و شنودوگفت گذاشت. هم آنان که همه چیز را انکار می‌کنند و از اعتقاد خالی شده‌اند. اخلاق را انکار می‌کنند، خدمات مسلمین به بشریت را منکرند، اساس انقلاب اسلامی و خدمات بی‌شمار و شگفت‌انگیز نظام را انکار می‌کنند، نقص فرهنگ غرب را و پلیدی آنجا را نفی می‌کنند و تابع طِلق آنند. ازین‌که آمریکا دنیای مسلمین را در غارت خود برده، انکار می‌کنند و بر عکس آن را ناجی و دوست بشریت می‌پندارند. مذهب و معتقدات مردم را منکرند. و کلا" حالت انکاری به خود گرفته‌اند. مثلا" پوشش متعارف و غیر غلیظ، حتی پیش از اسلام، یک فرهنگ دیرپای درون‌ایرانی بود و مرد و زن هر دو پوشش داشتند حتی در درون کاخ و کسری‌ها.

 

امیدوارم توانسته باشم شمه‌گویی کرده باشم. و دقیق هم می‌دانم ما در جای خود فروعی پیشرفته و قاطع به اسم با مسمّای تولّا و تبرّی داریم.

 

چکیده‌ی حرفم این است: هر روحانی و آدم‌های دارای زبانِ تأثیر بدانند طبیب فکر و روح جامعه هستند، پس فقط در یک سوی شکاف نباشند، در آن سوی شکاف هم بشیر و نذیر باشند. آن سو بیشتر از این سو نیازمند منطق و شنیدن سخن است ولو آن‌که اینک در لبه‌ی لجاج و ایستاده به پای انکار است اما باز مثل پیامبر ص حریص به ایمان آنان باشند.

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰
دامنه | دارابی
جهان، جامعه

ملاقات در فکه سرگذشت حسن باقری

شنبه دی ۱۴۰۱

به قلم دامنه. به نام خدا. سلام. ملاقات در فکه نوشته‌ی آقای سعید علامیان چاپ هشتم ۱۳۹۶ از سوره (عکسی که از روی جلد کتاب انداخته و در بالا و لای متن گذاشتم) کتابِ سرگذشت حسن باقری است؛ (=اسم اصلی: غلامحسین افشردی) او همنشین کتاب بود. از ۱۳ سالگی دفتر یادداشت روزانه داشت. اشتهایش مطالعه بود. ( ر.ک: ص ۳۱ ) آن مُخ خردمند تیر ۱۳۵۹ به لبنان رفت که پنج گزارش تحلیلی برای روزنامه‌ی "جمهوری اسلامی" نوشت. وقتی در شهر بعلبک لبنان، آن سه معبد عظیم (ژوپیتر، باخوس، ونوس) را دید، نوشت: «به‌راستی در هنگام دیدن آن عظمت، انسان به یاد معلم شهید دکتر شریعتی و نوشته‌اش "آری این‌چنین بود برادر" می‌افتد».

 

اشاره‌ی حسن باقری به آن سخنرانی زنده‌یاد دکتر شریعتی است که اَهرام ثلاثه‌ی مصر را از نزدیک دید و آن را روایت انتقادی کرد. حسن هم از راهنما می‌پرسد مهم نیست این معابد دست کدام پادشاه رومی ساخته شد، به ما بگو چندین هزار مستضعف پای ساخت این معابد و اهداف شیطانی پادشاه جان باختند. ( ر.ک: ص ۷۵ ) حسن باقری در دفاع مقدس، شخصا" به شناسایی دست می‌زد ( ر.ک: ص ۱۹۴ ) عین حاج قاسم که چه قشنگ می‌گفت؛ فرمانده باید جلو باشد و بگوید: بیایید، نه آن که عقب بایستد و به رزمندگان بگوید: بروید بجنگید!

 

 

روز ۹ بهمن ۱۳۶۱ تلخ‌ترین روز ایران بود. مخ اطلاعات جنگ به شهادت رسید؛ آری شهید حسن باقری. حاج قاسم سلیمانی معتقد بود شهادت حسن باقری "برای جنگ ضایعه‌ای بود و این خلاء تا پایان جنگ باقی ماند". به این سخن شهید قاسم سلیمانی توجه بفرمایید:

 

"تعبیرم این است حسن باقری "شهید بهشتی" جنگ بود. همان نقشی که شهید بهشتی برای انقلاب و امام ره داشت، حسن همان نقش را برای جبهه و جنگ داشت." به روایت سلیمانی "هیچ روزی برای بچه‌های جنگ به اندازه‌ی شهادت او سنگین نبود." ( ر.ک: ص ۳۱۴ و ۳۱۵ )

 

حتی به روایت این کتاب، آقامحسن رضایی "به قدری ناراحت" بود که "سه روز لب به غذا نزد." ( ر.ک: ص ۳۱۴ )

 

مردی که خانه سه کتابخانه پُرِ کتاب داشت و آثار همه را می‌خواند؛ آثار دکتر شریعتی، استاد شهید مطهری، مرحوم بازرگان، شهید بهشتی، شهید دستغیب و کتاب‌های بی‌شمار را. او سیری‌ناپذیر کتاب می‌خواند و وقتش را تلف نمی‌کرد. همین بود که شد مخ و نابغه‌ی اطلاعات جنگ. جالب این است چند روز پیش از شهادتش، یک‌روزه به مشهد مقدس به زیارت امام رضا ع رفت و از

۲ موافقین ۲ مخالفین ۰
ادامه ی مطلب
عترت

لتُبَلبَلُنَّ بَلبَلة وَ لَتُغَربَلُنَّ غَربَلة

جمعه دی ۱۴۰۱

خطبه‌اى از آن امام علی (ع) هنگامى که در مدینه با او بیعت کردند: امتحان امت اسلامی. نهج البلاغه (نسخه‌ی صبحی صالح)

 

ترجمه‌ی آیتی: "آنچه مى‌گویم بر عهده‌ی من است و من خود ضامن آن هستم. آن کس که حوادث عبرت‌آموز روزگار را به چشم ببیند و از آن پند پذیرد، پرهیزگاریش او را از آلوده‌شدن به کارهاى شبهه‌ناک باز مى‌دارد. بدانید که بار دیگر همانند روزگارى که خداوند، پیامبرتان را مبعوث داشت، در معرض آزمایش واقع شده‌اید. سوگند به کسى که محمد (ص) را به حق فرستاده است، در غربال آزمایش، به هم درآمیخته و غربال مى‌شوید تا صالح از فاسد جدا گردد. یا همانند دانه‌هایى که در دیگ مى‌ریزند، تا چون به جوش آید، زیر و زبَر شوند. پس، پست‌ترین شما بالاترین شما شود و بالاترین‌تان، پَست‌ترینتان. واپس‌ماندگان‌تان پیش افتند و پیشى‌گرفتگان‌تان واپس رانده شوند. به خدا سوگند، که هیچ سخنى را پنهان نداشته‌ام و دروغ نگفته‌ام که من از چنین مقامى و چنین روزى آگاه شده بودم." متن عربی در ادامه:

 

ذِمَّتی بِما اَقُولُ رَهینَةٌ وَ آَنَا بِهِ زَعِیمٌ، اَنَّ مَن صَرَّحَتْ لَهُ العِبَرُ عَمَّا بَینَ یَدَیهِ مِنَ المَثُلاتِ حَجَزَتهُ التَّقوى عَن تَقَحُّمِ الشُّبُهاتِ، اَلا وَ اِنَّ بَلیَّتَکُم قَد عادَت کَهَیئَتِها یومَ بَعَثَ اللَّهُ نَبِیَّهُ (صلی الله علیه و آله)، وَ الَّذِی بَعَثَهُ بِالحَقِّ لَتُبَلبَلُنَّ بَلبَلَةً وَ لَتُغَربَلُنَّ غَربَلَةً وَ لَتُسَاطُنَّ سَوطَ القِدرِ حَتَّى یَعُودَ اَسفَلُکُم اَعلَاکُمْ وَ اَعلاکُم اَسفَلَکُم وَ لَیَسبِقَنَّ سابِقُونَ کانُوا قَصَّرُوا وَ لَیُقَصِّرَنَّ سَبّاقُونَ کانُوا سَبَقُوا، وَ اللّهِ ما کَتَمتُ وَشمَةً وَ لا کَذَبتُ کِذبَةً وَ لَقَد نُبِّئتُ بِهَذا المَقَامِ وَ هَذا الیَومِ.

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰
دامنه | دارابی
دینعترت

آیا شیعه درباره حضرت فاطمه س دروغ می‌گوید؟!

چهارشنبه دی ۱۴۰۱

به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. خودِ منابع معتبر تاریخی اهل سنت به مواردی که در زیر مطرح می‌کنم به انحای مختلف صحه گذاشتند. بنابرین شیعه نیازی نمی‌بیند چیزی را که مسلم و مبرهن است، تاریخ‌سازی کند. من به چند مورد -گرچه همگان با آن آشنایند- وارد می‌شوم:

 

مورد نخست این است که فاطمه زهرا -سلام الله علیها- از ابوبکر خواستند تا باغ فدک را -که پیامبر ص به نام فاطمه قباله کردند- بازپس دهد. اما ابوبکر -خلیفه اول- ابا کرد و از خود به نقل از پیامبر ص روایت کرد "ما پیامبران چیزی را به عنوان ارث از خودمان باقی نمی‌گذاریم." حضرت زهرا س بر خلیفه‌ی اول خشم گرفتند و دیگر با او تکلم نفرمودند. دست‌کم به دو علت: یکی بدعت و دیگری غصب. بدعت ازین که پیامبران طبق صریح قرآن (آیه‌ی داوود ع که سلیمان ع را ارث گذاشت) از خود ارث باقی می‌گذارند و ابوبکر سخنی نادرست به پیامبر ص نسبت داد و راوی آن جمله هم فقط خودِ اوست. دیگری غصب، که مالِ در قباله‌ی حضرت زهرا س را به "ارث" تقلیل دادند که کار ناروایی بود.

 

مورد دوم نارضایتی حضرت فاطمه زهرا از عملکرد خلفای اول و دوم بود. وصیت دفن شبانه دلیلی است که آن حضرت با آنان رابطه‌ی حسنه نداشت و خشمگین بود و اجازه نداد سران در نماز بر پیکرش شرکت کنند.

 

مورد سوم این است که عمر به ابوبکر گفت: بیا با هم به خانه‌ی فاطمه برویم، چون "ما او را به خشم درآورده و غضبناک کرده‌ایم". اما حضرت زهرا س به این دو، اجازه‌ی ورود ندادند. تا این که امیرالمؤمنین امام علی -علیه السلام- را واسطه قرار دادند برای معذرت‌خواهی به خانه‌ی حضرت زهرا رفتند. اما فاطمه س تا چشمشان به آن دو افتاد صورت خود را به سمت دیوار برگرداندند و حتی جواب سلام را هم ندادند. اول ابوبکر با حضرت فاطمه س مطالبی را مطرح کرد؛ اما حضرت زهرا رویشان همچنان به دیوار بود. تا این که این گونه به سخن آمدند و به ابوبکر و عمر فرمودند:

 

«نشدتکما الله ألم تسمعا رسول‌الله -صلّی الیه علیه و آله و سلم- یقول: رضا فاطمة من رضای، وسخط فاطمة من سخطی؛ فمن أحب فاطمة ابنتی فقد أحبنی ومن أرضی فاطمة فقد أرضانی ومن أسخط فاطمة فقد أسخطنی؟ قالا: نعم سمعناه من رسول‌الله صلی‌الله علیه وسلم. قالت: فإنی أشهدالله وملائکته أنکما أسخطتمانی وما أرضیتمانی ولئن لقیت النبی لأشکونکما إلیه»؛

 

یعنی: شما را به خدا سوگند! آیا از رسول خدا ص نشنیدید که فرمود: رضایت فاطمه رضایت من و خشم او خشم من است؟ آیا از پدرم نشنیدید که هر کس فاطمه را به خشم آورد، من را به خشم آورده؟ هر دو گفتند: بله ما از پیامبر این مطالب را شنیده‌ایم.

 

آنگاه فاطمه س فرمودند: هم خدا را و هم فرشتگان الهی را گواه می‌گیرم که شما دو نفر من را به خشم درآورده‌اید و مرا راضی نکرده‌اید. بعد رو به خلیفه‌ی اول کرده و فرمودند: «والله لأدعون‌الله علیک فی کل صلاة أصلیها»؛ به‌خدا سوگند! از این پس بعد از هر نمازی تو را نفرین خواهم کرد.

 

مورد چهارم یورش به بیت وحی و آتش‌زدن خانه‌ی فاطمه زهرا س است. اگر کسی شبهه وارد می‌کند به این سخن عبدالرحمن بن عوف چه می‌گوید؟ که گفت: هنگام بیماری ابوبکر بر او وارد شدم و پس از سلام و احوالپرسی، ابوبکر گفت: "در دوران زندگی تنها بر سه کاری که انجام داده‌ام، تأسف می‌خورم و دوست داشتم، اصلاً آنها را انجام نمی‌دادم؛ یکی از آن سه چیز، هجوم به خانه فاطمه [س] است. دوست داشتم که خانه او را مورد هتک حرمت قرار نمی‌دادم."

 

اما آتش‌زدن خانه‌ی حضرت زهرا س باید بگویم خلیفه‌ی دوم رفت دم در، آنها (امام علی ع و حضرت فاطمه س) را صدا زد که از خانه برای بیعت خارج بشوید؛ اما خارج نشدند. عمر این جمله را گفت: «وقال: والذی نفس عمر بیده»؛ یعنی قسم به کسی که نفس عمَر در دست اوست، یا از خانه برای بیعت بیرون می‌آیید یا خانه را با کسانش به آتش می‌کشم: «لتخرجن أو لأحرقنها علی من فیها». همان خانه که پیامبر ص بارها در آن، آیه‌ی تطهیر را تلاوت کردند و بر دیدار پاره‌ی تنش حضور می‌یافتد.

 

بنابرین حضرت زهرا س در برابر بدعت، غصب، انحراف، قدرت‌طلبی،در یک کلام به بیراهه‌کشاندن اساس اسلام و نیز بنای احیای فرمان امامت وارد مبارزه‌ی شفاف شدند و حقیقت را بدون تعارف و تکلف برملا کردند و نشان دادند سران اسلام اگر کژ روند با خاندان عصمت ع روبرواند. نباید برای افرادی که خود، به بخشی از کرده‌ی خود در برابر فاطمه س نادم و بر بدی رفتار با ایشان معترف‌اند و حتی برای جلب رضایت آن حضرت، پا پیش گذاشتند، جامه‌ی عصمت دوخت و به انتقاد سازنده و کاملا" علمی و عقلی و شرعی و تاریخی تن نداد. ۷ دی ۱۴۰۱ ابراهیم طالبی دارابی دامنه.

 
 
حجت‎ الاسلام
محمدجعفر طبسی
 
توضیح: در هفته‌نامه‌ی افق حوزه نیز می‌توانید گفت‌وگوی تفصیلی با «حجت‎ الاسلام محمدجعفر طبسی پژوهشگر و استاد حوزه و دانشگاه» را در همین زمینه مطالعه فرمایید.
۰ موافقین ۰ مخالفین ۰
دامنه | دارابی
جهان، جامعه

فتح خویشتن در جاده‌ی شخصیت

سه شنبه دی ۱۴۰۱

به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. کتاب "جاده‌ی شخصیت" اثر دیوید بورکس. ترجمه‌ امید کریم‌پور. تهران: مهرگان خرد، ۱۳۹۷، چاپ چهارم. ۴۱۶ صفحه. خمیرمایه‌ی کتاب "تجدید نگاه به خویشتن" است. فروتنی را درین راه صفتی کلیدی می‌داند. فروتنی در برابر دیگران و در برابر پذیرش کاستی‌های درونی خود. یعنی جهت رسیدن به شخصیتی تزلزل‌ناپذیر نخست باید ضعف‌های خود را به رسمیت شناخت تا قادر به مواجهه با آن شد. نویسنده افرادی را که به ذات خود فروتن‌اند، واقع‌گرایان اخلاقی می‌داند. او  به "فتح خویشتن" معتقد است. این کتاب می‌آموزد ما مفهوم گناه را کنار گذاشته‌ایم، به این دلیل که نگاه انتقادی به ذات بشر به عنوان ماهیتی که در معرض فساد و تباهی است را فراموش کرده‌ایم.

 

 

از نظر نویسنده‌ی کتاب بهره‌مندی از دانش برای رسیدن به آرامش و نیکی کافی نیست چراکه دانش انگیزه‌ی لازم برای خوب‌بودن را به همراه نمی‌آورد. تنها با عشق و معنویت به عمل منجر می‌شود. ما آدم‌های بهتری تبدیل نمی‌شویم، نه به این دلیل که اطلاعات تازه‌تری کسب می‌کنیم؛ ما به این دلیل آدم‌های بهتری می‌شویم که عشق و معنویت بهتری در زندگی‌مان می‌یابیم. آموزش فقط فرایند این راه است. در کل کتاب می‌خواهد یاد دهد معنای کلمه‌ی "شخصیت" عوض شده است، اکنون این واژه کمتر برای توصیف صفات واقعی انسان است؛ در عوض این کلمه بیشتر برای توصیف ویژگی‌هایی مانند خودداری، جرئت، انعطاف‌پذیری و سرسختی به کار می‌رود. روی‌گرداندنِ فرهنگِ منِ کوچک به فرهنگ منِ بزرگ، تغییری ناروا و نادرست نبود اما دچار افراط شد. چون نظام‌های کنونی از شما می‌خواهند خودتان را اثبات و تبلیغ کنید حتی با اغراق با هدف پاداش! برای اطلاعات بیشتر رجوع شود به صفحات ۳۳ ، ۱۰۱ ، ۳۳۰ ، ۳۹۱ ، ۳۹۲ کتاب.

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰
دامنه | دارابی
چرا پیرو حضرت فاطمه ام؟
دینعترت

چرا پیرو حضرت فاطمه ام؟

سه شنبه دی ۱۴۰۱

به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. خُب به خاطر فضیلت و شخصیت منحصر فاطمه س. او را خدا نشان کرد و هم‌کُفوِ امام علی ع. پیشوایی فاطمه س از محبوبیت او سرچشمه می‌گیرد. نه منِ عادی، که همه‌ی ائمه ع، فاطمه س را در صدر خود داشتند. او عصاره‌ی حضرت خدیجه س و تمام وجود پیامبر ص است و پایه‌ی دانش و ارزشش از رسول رحمت ص نشئت گرفته است. در محیط زندگی فردی و اجتماعی، تماما" به ساده‌زیستی و پارسایی حیات ورزید. در تعرّض‌ها و تعارضات سران، جانب حق ایستاد و ذرّه‌ای از اصول خط پیامبر ص عدول نکرد و درونِ ناپیدای سران را بر مدینه‌نشینان آشکار کرد. شاید علت اصلی کینه به او، همین رفتار بی‌تعارف او بود که به ارتکاب بدترین گستاخی و فراموش‌نشدنی‌ترین شناعت با او منجر شد. جامعه‌ی سران‌زده‌ی مدینه که تاب دانش و عدل علی ع را نداشت، دچار دسیسه‌ی سیاسی پس از رحلت نبی ص شد که حضرت وصی ع را علنا" و عاما" در کنار برکه‌ی غدیر خم، برای پس از خود، پیشوا پیشنهاد کرده بود، اما سران، سر باز زدند و نصّ صریح نبوی را پس زدند. فاطمه س شاهد دسائس بود و دستِ سران را خوانده بود و از بیان حقایق حتی در رفتن به خانه‌به‌خانه و نیز حضور سخنورانه در خانه‌ی خدا -مسجد مدینه- ابا نداشت.

 

عکس از : نقل بلاگ

سران که سیرات سرابِ قدرت خود را می‌دیدند بر فاطمه‌ی حضرت رسول ص رحم روا نداشتند و یکی از سران که اساسا" و طبعا" شخصیتی خیلی‌تندخو داشت، میزان را زیر پا گذاشت و نه فقط بر روح و روان فاطمه س که بر جسم نحیفش -که ذاتا" باریک و متوسط بود و در غم غروب غمگین رحلت جانسوز پدر، اندامش هنوز هم لاغرتر شده بود- خشم و خراش زد؛ تا آن حد شدید و شقیانه که به سقط و شهادت منتهی شد. فاطمه‌ای را مجروح و زار کرد که سخن حق می‌زد، زندگی پاک داشت، به فکر تهیدستان بود، خود کم می‌خورد و خوراکش را به ضُعفا می‌بخشید، اسلام‌شناس بود، اگر بیشتر عمر می‌کرد مردم را بیشتر از خطر گمراهی‌ها می‌رهاند. فاطمه‌ای را مضروب کرد که اگر

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰
ادامه ی مطلب
کوه شُتر عبدو
ایرانعکس

کوه شُتر عبدو

يكشنبه دی ۱۴۰۱

به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. کوه شُتر عبدو از رشته کوه موند استان بوشهر. در اصل کلوت است که چون به شُتر خوابیده‌ی دوکوهانه شباهت می‌زند، آن را کوه شُتر عبدو خوانده‌اند. کلوت‌ها در اثر فرسایش آب و وزش باد پدید می‌آیند. این واژه از لوت هم ریشه می‌گیرد. عکس را از روی مستند ایرانگرد (۵ ) قسمت (۹) از ساخته‌های آقای جواد قارایی انداختم.

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰
دامنه | دارابی
تریبون

نوشته‌ها و نظرات در فضاهای مجازی ۶

شنبه دی ۱۴۰۱

قسمت ششم

نوشته‌های متنوع، مسائل‌روز و نظرات ردوبدل شده:

 

جناب آق شیخ محمد نجفی سلام. توضیحات ذی قیمتی دادید. تازه بود. حاج آقا مهدی ماندگاری از دوستان بنده است آن زمان که واحد اندیشه‌ی دفتر تبلیغات اسلامی قم همکاری پژوهشی داشتم. سال ۷۵ یا ۷۶ با ایشان در ستادی بودیم که وقتی رهبر معظم تشریف آوردند قم، نامه‌های مردم را بررسی می‌کردیم. بگذرم. مریوان هم چه خوب، فکر می‌کردم از چذابه رفتید زیارت اربعین. همان مسیر مریوان علاوه بر سال ۶۱ ، سال ۶۷ هم بودم جبهه. قله‌های آنجا واقعاً برای رزمندگان دردسرساز بود. خاطره هم دارم به وقتش در شمارگان آتی خواهم نوشت. در مورد مرحوم اکبرین جالب بود و تازه. من شنیده بودم که حتی نسبت فامیلی هم دارند با رهبر معظم. بابت این کامنت خوب زیر متن بنده از جناب‌عالی بسیار ممنونم. از همین فرصت سود ببرم و بگویم در آستانه‌ی فاطمیه، غمگسار دست سوی آسمان راست می‌کنم که گره از دردمندی عزیز بگشاید تا باز، با شفای سریع که می‌شنود دست عزیزش را گرم بفشارد. با ارادت: ابراهیم.

 

سلام آقا سید موسی. میان درد و درمان آشتی است. خدا دل دردمند رفیق را به شفای فوری فرزند التیام دهاد. سر سوی فراخنا می‌کنم و ام من یجیب المضطر سر می‌دهم که غم دل رفیق بکاهد.

 

 

سلام جناب آقا مصطفی بابویه. پریروز تیتر این پست را که بار گذاشته بودید این صحن، دیده بودم. پیش خود گفتم کاش شرحی هم بر آن می‌نگاشت. اینک نگاشتی، خوب هم پیش بردید. مفید بود و فهم این مسئله‌ی پیچیده را میسّر ساخت. راحت بگویم هنر نویسندگی این است که خواننده را متوجه منظور کند و درک مطلب را بر او آسان سازد. شما درین راه از موفقان هستی. کم‌کم عادت کردم ببینم جناب آقا مصطفی چه می‌آورَد به این صحن محترم رزمندگان. با ارادت: ابراهیم.

 

پاسخ مصطفی بابویه: سلام خدمت شما جناب آقای ابراهیم طالبی عزیز و تک تک عزیزان گروه رزمندگان اسلام دارابکلا. از ابراز محبت شما خرسندم و از اینکه به بنده و سایرین دلگرمی میدهید نظر لطف شماست. همینطور از شما تشکر میکنم نظرات خود را زیر پستها اعلام میفرمائید. و اینکه اعلام نظرات زیر پستها نویسنده را از کم و کیف کار مطلع میکند و چه بسا نیروی محرکه ای باشد برای ادامه فعالیت. در هر صورت خدمت شما و سایر عزیزان ارادت دارم. مصطفی.

 

پاسخ دامنه: سلام دگرباره. همین‌طور است که می‌فرمایی؛ یعنی بیان نظر زیر پست‌ها هم عامل پویندگی علمی می‌شود و هم صاحب آن پست را بازخورد باخبر می‌سازد. بنده همواره تلاش داشتم زیر نوشته‌هایی که از تراوش فکر خود افراد است نظر بگذارم. بله آقا مصطفی، همان ترکیه و آرژانتین، بهترین شاهد مثال برای قضیه بود.

۶ موافقین ۰ مخالفین ۰
ادامه ی مطلب
متنی از مصطفی بابویه دارابی
دیننویسندگانتریبون

متنی از مصطفی بابویه دارابی

جمعه دی ۱۴۰۱
توضیح دامنه: جناب حجت الاسلام شیخ‌ مالک رجبی دارابی متنی در صحن هیئت رزمندگان اسلام داراب کلا ارسال کرد که جناب آقای مصطفی بابویه دارابی برای پرداختن بیشتر به مسئله، پاسخی نوشت که به علت اهمیت مفاد و پیشنهادات مندرج در آن، در وبلاگم دامنه انتشار داده می‌شود. نظر کوتاه بنده هم در آخر این پست برای توضیحات بند ۱۲ متن، خواهد آمد:
 
 
        

شیخ مالک. مصطفی. دامنه

 
متن حجت الاسلام شیخ‌ مالک رجبی دارابی: هشدار. روزی مردی به دربار کریم‌خان زند میرود و ناله و فریاد سر می‌دهد. کریم‌خان علت را جویا می‌شود، مرد با درشتی می‌گوید: دزد همه اموال‌م را برده است! کریم خان می‌پرسد: وقتی اموالت به سرقت رفت کجا بودی؟! مرد می‌گوید: خواب بودم! کریم‌خان می‌گوید: خب چرا خوابیدی که اموالت را ببرند؟ مرد می‌گوید: من خواب بودم، چون فکر می‌کردم تو بیداری! کریم‌خان سکوت می‌کند و سپس دستور می‌دهد خسارت‌ش را از خزانه جبران کنند و در پایان می‌گوید: این مرد راست گفت! ما باید بیدار باشیم... آهای مسئولین محترم فضای مجازی کشور! آیا بیدار هستید؟ حیا و عفت و پاکدامنی جوانان این مرز و بوم را دزدیدند. این اغتشاشات به خاطر خواب عمیق شماست. این اغتشاشات همان لگد دشمن است بیدار شوید. سه روز قبل سردار نقدی جهت ایراد سخن در جمع روحانیت مجاهد و مبارز در جهت جهاد تبین در ایام فاطمی آمد قم صحبتش تمام شد خودش گفت اگر کسی سوال دارد ما در خدمتیم ..یکی از مبلغین بلند شد گفت جناب سردار سخنانی که گفتید ما همه بلدیم شما بفرمائید چگونه ما بی حجابی ها را کنترل کنیم نتوانست جواب قانع کننده بدهد و دها نفر سوالات دیگر داشتند نتوانست جواب بدهد.
 
 
 
متن آقای مصطفی بابویه دارابی: با سلام خدمت شما جناب حاج آقا رجبی گرامی و سایر اعضای گروه. مبحث خوبی مطرح فرمودید. مبحث حجاب و عفاف. که این روزها بسیار مطرح میباشد. اما بعد: هشدار بسیار جدی: دشمن در صدد آن است که اسلام شیعی. با نگاه آخرالزمانی را از جامعه اسلامی حذف و یا کمرنگ کند و سنگر اول حذف دین اسلام. حذف و کمرنگ کردن حجاب و عفاف در جامعه هست. اما شاید بپرسید حذف اسلام و یا کمرنگ شدن دین اسلام چه عواقبی دارد؟؟ بنده کاملا بصورت پراگماتیستم (عمل گرایانه)و دنیایی به شما جواب میدهم و جواب بسیار خلاصه عرض میشود.
۱ موافقین ۱ مخالفین ۰
ادامه ی مطلب
آیه‌ی ۳۹ فصلت
قرآن

آیه‌ی ۳۹ فصلت

جمعه دی ۱۴۰۱

متن آیه: و مِن آیاتهِ اَنَّکَ تَری الأَرضَ خاشِعَةً فاذا اَنزَلنا علیها الماءَ اهْتَزَّتْ و ربَتْ اِنَّ الَّذی اَحیاها لَمُحیِ المَوتی‏ اِنَّهُ عَلی‏ کُلِّ شَیءٍ قَدیرٌ.

 

ترجمه‌ی آیه: و از نشانه‌های (قدرت) خدا این است که تو زمین را خشک و برهوت می‌بینی ، امّا هنگامی که (قطره‌های حیات‌بخش) آب بر آن فرو می‌فرستیم، به جنبش در می‌آید و آماسیده می‌گردد (و بعدها به صورت گل و گیاه و سبزه موج می‌زند) . آن کس که این زمین خشک و برهوت را زنده می‌کند، هم او مردگان را نیز (در قیامت) زنده می‌گرداند. چرا که او بر هر چیزی توانا است.‏ خرمدل.

 

تفسیر آیه: در این آیه بر مسئله‌ی معاد احتجاج شده و می‌فرماید: از نشانه‌ها و آیات الهی این است که زمینی را که در زمستان خشک و خموده است با بارش باران سرسبز و خرم می‌سازد، درست مانند شخص افتاده‌حالی که خواری و ذلت از سر و رویش می‌بارد اما به واسطه‌ی دسترسی به مالی، نارسائی‌هایش را اصلاح کرده و دارای نشاط و تبختُری شده که آثار خرّمی و نعمت از چهره‌اش هویداست. آنگاه می‌فرماید: همان کسی که زمین مرده را زنده و شاداب می سازد مردگان را نیز زنده خواهد کرد، چون او بر هر امری توانا و قادر است" المیزان.

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰
دامنه | دارابی
گوناگونجهان، جامعهانقلاب

گشتی در کتاب حاج جلال حاجی بابایی

پنجشنبه دی ۱۴۰۱

به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. "حاج جلال" کتابی‌ست که الآن سه روزه سخت مرا به خود سرگرم کرده... . حتی اگر کنار شعله‌ی بخاری هم درازکش باشی و لبو و شلغم بخوری، باز دوست نداری کتاب را درین روزهای سرد پاییزی که بخار داغ چای و قهوه و آبجوش به هوا برمی‌خیزد، بر زمین بگذاری. خانم لیلا نظری گیلانده جذاب آن را نوشت. حاج جلال خود یک رزمنده بود از مریانج همدان. الان از هشتاد سالگی هم عبور کرد. پدرِ دو شهید است و مادرش هم جانباز؛ و دو دامادش هم شهید شد. لابد می‌شناسید. پدرِ آقای حمیدرضا حاجی‌بابایی (نماینده‌ی همدان در مجلس) است که زمانی هم وزیر آموزش و پرورش بود. حاج جلال حاجی‌بابایی آنقدر ارزش داشت که شهید حاج قاسم سلیمانی با وقت ضیقش و مقام معنوی و سیاسی بی‌نظیرش، پا می‌شد می‌رفت منزلشان در مریانج همدان. (تصویر هم انداختم از ص ۲۹۴ و ۲۹۵ کتاب درین متن)

 

  

 

حضور شهید حاج قاسم سلیمانی

منزل حاج جلال حاجی‌بابایی در مریانج همدان

 

 

کتاب حاج جلال نوشته‌ی:

خانم لیلا نظری گیلانده

 

ایشان -حاج جلال- زمانی که شاه، آیت الله سید اسدالله مدنی (شهید محراب) را به گنبد و نیز ممَسنی فارس و از آنجا به خرم‌آباد و سپس همدان تبعید کرد، با این عالِم شهیر و مبارز آشنا شد و تحت تأثیر و تعالیم شهید مدنی در آمد و در محافل مخفی وی، برای انقلاب تلاش می‌کرد. آیت الله مدنی آنقدر در همدان عظمت و نفوذ داشت (که به نقل از حاج جلال در ص ۱۰۸ کتاب) انقلابیون وی را "سید نورانی" و "امام" صدا می‌کردند. از همان زمان تبعیدها، آیت الله مدنی نماینده‌ی امام ره بودند و صاحب نفوذ در میان مردم و مؤمنان.

 

در جای دیگر کتاب (ص ۱۸۲) شرح حال پسرش شهید علیرضا را می‌گوید که واقعا" آموزنده و یک کلاس درس است. دچار فقر فلاکت‌بار بودند پیش از انقلاب. شانه‌های علیرضا در اثر شدت کار و کارگری، با ساقه‌های یونجه زخم می‌شد... همان شانه‌هایی که بعدها در حبهه با تیر بعثی‌های صدام زخمی شد و او برای اخلاص، آن را از همه پنهان می‌داشت که روزی پدرش در حمام محل زخمی‌شدن را دید و پرسید این چیه؟ گفت: "صلوات بفرست!" علیرضای او، انقلابی و ضد شاه بود. چند بار توسط ساواک تعقیب شد و پاشنه‌ی کفشش تیر خورد و گریخت. و سازمان منافقین نیز در دهه‌ی شصت -که به نیروهایش دستور قیام مسلحانه داد- در تعقیب و گریزش، وی را زخمی کرد. کارش به بیمارستان اکباتان همدان کشید و سرانجام در دفاع مقدس شهید شد.

 

خلاصه حاج جلال حرف‌های خواندنی دارد از انقلاب و جنگ و زندگی و شرح حال روزهایش. لیلا نظری گیلانده نویسنده‌ی کتاب وقتی  اردیبشهت ۱۳۹۶ به خانه‌اش در مریانج همدان (مسیر همدان به کرمانشاه) رفت تا مصاحبه را آغاز کند از همان دم حیاط، از دور دیدش و از همراه تیم (مرتضی سرهنگی) پرسید حاج جلال چند سالشه؟ گفت هشتاد را رد کرد. جا خورد و نگران گردید، پرسید حافظه‌اش پس چی؟ داره؟! جواب قشنگی شنید: «خیالت راحت... کشاورز است و هوای پاک، تنفس می‌کند و فشارِ متروی تهران! را تجربه نکرده که همه‌چی رو فراموش کنه!». بگذرم و همین مقدار به گمانم بس باشد. کتاب؛ کتاب، کتاب، که به من لذت ارزانی می‌کند.

۰ موافقین ۱ مخالفین ۰
دامنه | دارابی
داراب کلا، نماهای زیبا در آستانه‌ی یلدا
عکس

داراب کلا، نماهای زیبا در آستانه‌ی یلدا

چهارشنبه آذر ۱۴۰۱

 

 

حموم پیش داراب کلا

عکس‌ها در اینجا

 

  

 

راست: گل جوجو. چپ: انارقلت

 

 

ارزش یک تابلوی جهانی را دارد

 

 

کَل کردن (هرَس) درخت برای رشد بیشتر

 

 

مانتیس. به زبان محلی داراب کلا: تور زن

۳۰ آذر ۱۴۰۱، عکاس: جناب حمیدرضا طالبی دارابی

۱ موافقین ۱ مخالفین ۰
دامنه | دارابی