- ۰ نظر
- ۱۶ اسفند ۱۴۰۱ ، ۰۹:۰۳
دامنهی دارابکلا
qaqom.blog.ir
Qalame Qom
Damanehye Dovvom
ابراهیم طالبی دامنه دارابی
دامنهی قلم قم ، روستای دارابکلا
ایران، قم، مازندران، ساری، میاندورود
مجموعه پیامهایم در مدرسه فکرت
پرسش سوم
در آستانهی دررسیدنِ عید شکوهمند ایرانی نوروز، پرسشی در سربرگِ صحن مدرسه فکرت برای بحث، سنجاق میشود؛ باشد به علم و عمل ما افزاید. در ادبیات دینی مسلمین (قرآن، روایات، سفارشات) اشاره شده است در اموال شما "حق نیازمندان" نهفته است. فی اموالهِم حقٌّ معلومٌ لِلسَّائِلِ والمحروم (۲۵ / معارج) شما اعضای شریف فکرت به این مسئله چگونه میاندیشید؟ این حق در مال همهی مردم وجود دارد؟ یا در اموال برخی از آنها؟ بینش شما نسبت به باور به این آموزهی دینی و پیادهکردن آن چیست؟ فقر که به طور تام،ّ ریشهکن و تمام نمیشود، ولی آیا این اشارهی دینی، به معنی به کار گیریِ شیوهی اقتصادی ویژه و اهتمام همیشگی توسط مؤمنین نیست که جامعه را عاری از فقر بیچارگان نگاه دارند؟ اگر هست آن شیوهها از نظر شما چه و چگونه باید باشد؟ مدیریت مدرسه فکرت
مجموعه پیامهایم در مدرسه فکرت
جناب استاد حجتالاسلام آقا سید حسین موسوی خوئینی سلام. بیت زیر در وسط شعر شما برای من قابل هضم نبود و بر گوارش فهم من، ثقل انداخت! این بیت:
جویندگانِ جوهرِ دریایِ کُنهِ تو
در وادیِ یقین و گمان از تو بیخبر
مگر میشود جویندهای اهل اِکتناه و رفتن به کُنه قضایا باشد، اما
به قلم حجتالاسلام محمد رضا احمدی: دَکَل، نامی است که کسانی که دوره های آموزش نظامی را طی کرده و یا در جبهه حضور داشته اند، حتما به ویژگی های آن آگاه هستند. این کلمه گرچه در امور نظامی و دیدبانی کاربرد دارد، اما نام کتاب مستند داستانی است که در هفت زنگ (فصل) برای دانش آموزان تبیین شده است. این کتاب در واقع شرح بخشهایی از بیانیه گام دوم انقلاب است که فراخور حال دانش آموزان بیان شده است. این کتاب، مواجهه یک روحانی با دانش آموزانی است که برای خالی کردن دق دلشان از آخوند و نظام، کف دستشان را شلاق وار روانه پس گردن جلویی میکردند. در واقع اخراجی هایی بودند که در کلاس درس نشسته اند. اما این معلم روحانی خوش برخورد و خوش ذوق توانست در جلسات متعدد و با استدلال و منطق، به شبهه ها و سوالات متعدد از دوران پهلوی و انقلاب اسلامی و مسائل روز پاسخ دهد، پاسخی که در واقع بلسان قومه است.
حجتالاسلام
محمد رضا احمدی
در پایان کتاب، که دیگر با دانش آموزان رفیق صمیمی شده بود و انگار به شبهه ها هم پاسخ داده شد، از آنها می خواهد که همیشه مسائل انقلاب و نظام را از بالای دکل نگاه کرده و تحلیل کنند، نه از پشت خاکریز. از بالای دکل می توان شعاع انقلاب اسلامی را دید، نقاط قوت انقلاب را در داخل و خارج ارزیابی کرد و ترفندهای دشمن را بهتر شناخت، همچنین می توان دید کدام خط و جناح در خط انقلاب هست و کدام یک در مقابل انقلاب. علاوه بر این، نقاط ضعف خود را نیز می توانیم بهتر تشخیص دهیم. در مجموع باید کلان نگر باشیم و اسیر تحلیل های سطحی و کوچه بازاری نشویم. و بدین ترتیب نام کتاب دکل نام گرفت که در ۳۳۱ صفحه به نگارش در آمده است. محمدرضا احمدی.
عکاس: حمید رضا طالبی دارابی
نمای کامل تکیهپیش دارابکلا
از زاویهی بلندی شمالی. اسفند ۱۴۰۱
برف بهمن ۱۴۰۱ داراب کلا
باید با او نشست تا آموخت
از ضمیرش چه بیرون میدهد
جناب باب قاسم رمضان رفیق مرحوم پدرم
شبنشینی منزل ما میآمد برای ما قصههای ردیف میگفت
مجموعه پیامهایم در مدرسه فکرت
مدرسهی فکرت بر روی «ایتا»
میدانی برای دیدار فکری با همدیگر : فهمیدن دانش، دمیدن ارزش، دانستن رویش، خواستن روش، گرفتن جهش.
تآسیس مدرسه فکرت روی ایتا
مَطلَع و مطلب
برای شروع دگربارهی "مدرسه فکرت"
به نام خدا. سلام. "مدرسهی فکرت" یک گردهمایی گرهگشایانه است تا اعضای شریف، دانشور و اهل فکرت و خرَد، گرههای فکری را به روی همدیگر باز بگشایند. در بیان یکی از دانشمندان خداپرست خواندهام که معتقد بود:
"خواستار آن باش که به دست کسی که از تو بهتر است، هدایت شوی."
درین صحن، قصد بر هدایت و ارشاد کسی نیست. تمام تلاش این است اعضا به همدیگر دانایی بیفزایند. دانایی خود آثارش را بر انسان کمکم یا یکباره میگذارد. من همهی اعضای شریف و محترم این تالار فکری را از خودم بهتر میدانم؛ پس میکوشم بیاموزم و اگر حرفی دارای پشتوانهی منطقی و عقلی و شرعی برای بیان و بحث داشتم، از در میان گذاشتن با چنین اعضایی متفکر و خردمند و مبادی به آدابِ مذهبی و انسانی، دریغ نورزم. مهمترین اصل درین تالار، تقویت اندیشه و آشنایی با نگرش و نگاه همدیگر است. پس در یک جمله میتوان مقررات را خلاصه کرد: فقط نوشتهی اعضا و پرهیز اکید از ارسال هر نوع کپیها و بازفرستها. میدانیم که دانایی، توانایی است. با دانش خود، توان یکدیگر را بالا ببریم که اخلاق و ایمان و اراده و روحیه و رفتار و پندار و کردار و گفتار در همین نسخه، نهفته است. آیهی ۱۹۱ آل عمران خطاب و ختمی زیباست برای این مَطلَع و مطلب:
الَّذینَ یَذکُرُونَ اللَّهَ قِیاماً وَ قُعُوداً وَ عَلی جُنُوبِهِم وَ یَتَفَکَّرونَ فی خَلقِ السَّماواتِ وَ الارضِ رَبَّنا ما خَلَقتَ هذا باطِلاً سُبحانَکَ... .
پیام آیه بر خردورزی و تفکر و اندیشه است: "همان ها که در همه حال، چه ایستاده و نشسته و چه بر پهلو آرمیده، خدا را یاد میکنند و در آفرینش آسمانها و زمین میاندیشند و با خدا زمزمه میکنند که پروردگارا ! این جهان را بیهدف نیافریدهای که تو از انجام کارهای باطل و بیهوده منزّهی.
مدرسه فکرت: با ارادت: | ۷ اسفند ۱۴۰۱ | ابراهیم طالبی دارابی
به قلم دامنه. به نام خدا. سلام. چون شنبهی آینده مبعث مبارک رسول الله ص است، دیشب رُمان "محمد" ص را (که بر اساس زندگی آن حضرت توسط آقای "ابراهیم حسنبیگی" نوشته شده است) شروع کردم بخوانم. روزی بحیرا راهب نصرانی از محمد امین -که هنوز نوجوان بود و در کاروان ابوطالب س به سوی شام سوریه میرفت- پرسید: چه چیزی را بیشتر میپسندی؟ محمد امین پاسخ داد: تنهایی را.
ممنونم از دستاندرکاران
کتابخانهی یادگار امام ره قم
سرفصلهای این نوشتار شامل شرح:
۱. مفهوم تنهایی
۲. تشتی پر از خون!!!
۳. پیکِ انسان چیست؟
۴. شکست دوست شَرور سران
۵. ۱۰۰ شتر جایزه !
یکم: مفهوم تنهایی
همین مفهوم تنهایی را کمی باز کنم. تنهایی از واژگانیست که معانی بسیاری در خود جمع دارد؛ مصل فردیت، فرید، منفرد، تک، یگانه، وحید. انسان زمانی به کشف و اشراق میرسد و دانش در ذهنش طلوع میکند که بتواند برخی از ساعات در خلوت خود بماند. اساسا" آدم فکور فرصت تنهایی را از دست دهد از تفکر باز میمانَد. خلوت فکری تجلیگاه خرَد است. فرض اگر زندهیاد علی شریعتی و استاد شهید مطهری فرصتِ تنهایی نداشتند مگر میتوانستند هر کدام بیش از ۹۹ کتاب بنویسند؟! (گفتار یا نوشتار) این قدرتِ تنهایی بود که این اثر روحی را در آن دو گذاشت.
هر آدمی که به خرَد خود اهمیت میدهد باید ساعاتی از جمع بگریزد و در سایهی پربار تفرد بتواند فکر کند، به حساب از خودش پردازد، با خدا نجوا کند، کتاب بخواند، در جانش فرو روَد. کشفی، شرَفی، شوری، شقوقی، شیدایی بیابد. واقعا" حضرت امین ص پاسخ شگرفی به بحیرا داد؛ از همان سرآغاز شکلگیری حیاتِ حیاتبخشش، عظمت تنهایی و خلوتکردن را میدانست، عاشق کوه و غار بود تا در نهایت آرامش تفکر کند. اُمیبودن از نظرم یعنی سوادِ درونی داشتن، از نزد کسی یاد نگرفتن. محمد امین اُمی بود؛ دانشش از آن خودش و لدُنّیاش. چه پیامآور "خاتم"ی؛ معجزهاش هم کتاب
دوم: تشتی پر از خون !!!
به نام خدا. سلام. مبعث نزدیک است و دارم سراغ صاحبِ مبعث میروم. باورِ زودگذر در پیروی از محمد بن عبدلله رسول خدا ص نداریم که با کمترین کار انکاریون، دست از آیین و دین او بشُوییم. پیامبر ما حتی پیش از مبعث به عنوان "امین" مرد مروّت و فتوّت بود. بودنِ او در پیمان جوانمردان مکه، بالاترین اطمینان میان مکیان ایجاد میکرد. آن روز وقتی محمد امین، در برابر عاص -زورگوی قُلدر مکه- ایستاد که اموال یک تاجرمردِ ستمدیده را به زور ربوده بود، کسی گمان نمیکرد محمدِ یتیم ص بتواند اِحقاق حق کند و اموال آن تاجر را از دست عاص شَرور درآورَد. اما درآوُرد، و چشمان همه را خیره نمود.
محمد امین ما، سالها به لقمهی نان و جرعهی آب قناعت مینمود. چنان خودساخته و حنیف (=راستین درستکار) بود که محلِ رجوع همگان شده بود. روزها به بالای کوه و داخل غار حرا میرفت تا تمرین خودسازی کند و خردمندی کند. خدا هم از بَدو، او را مصطفای (=برگزیدهی) خود کرده بود و شگفتانگیزتر این که از همان داخل غار -نه در قصر و کاخ- به پیامبری مبعوث شد و حیرتآور هم اینکه، با آن که اُمی بود، خدا اما به او در اولین وحی، فرمود:
متن اول. به قلم دامنه: متنیست که مراسم شب سوم در مسجدجامع دارابکلا برای پسرعمهی عزیزم ارائه نمودم: به نام خدای باری تعالی. سلام بر پیامبران، امامان، و شایستگان. از همان آغاز، پیوسته خدا را میپرستید. راه را در مسیری میخواست که خدا را از خویشتن، خشنود ببیند. در هر وقتی که به سر میبُرد، راه قبله را میجست؛ تا هیچ، هیچ، از خداپرستی دور نیُفتد. مردمِ میان خود را به سازگاریِ با هم، میخواست. تا میتوانست میکوشید راهِ بستهی هر کسی را باز کند. بهترین ساعتِ خود را، آن هنگام، مناسبِ رفتارِ الهیاتی میدید که گرهِ مشکلی از کسی بُگشاید. سه چیز را در درون خود تازه نگه میداشت:
-برپایی نمازهایش را،
-اتصال دلی با خداوندگارش را،
- دیدهی باز با همنوعانش را.
من این را گواهی میدهم.
آق سید محمد باقر عزیز ما، خلاصهای از سه خصلتِ نجیب بود؛ آن هم عجیب:
- یک اخلاق برآمده از مکارم سفارششدهی دینی و انسانی،
-یک عاملِ نگران به حال نیازمندان،
-یک مؤمن آشِنا بر دعا و ثنا به پیشگاه خدای باری تعالی.
آری؛ گواهی میدهم او اهل الهیات بود.
پس، ای پسرعمهی مهربان من، شفیع مان باش.
همین مقدار بس باشد... .
غمدیدگان! ای خاندان، خویشاوندان، همسر و دختران، خواهران، اخوان، دامادان، عروسان، نوادگان، تمام بستگان، رفیقان ایشان، و ای همهی همدردان، تسلیت.
دغدار: پسردائیات ابراهیم
ما ماندهایم یک دنیا گریه بر عکسهایت، خاطرههایت، سخاوتهایت از کودکیات تا همین سالهای اخیرت. اینک ای عمهی عزیز و آقا، اینم آق سید باقر عزیز دل شما؛ آمده سراغ شما
پنج شنبه ۲۷ بهمن ۱۴۰۱ همزمان با
(سالروز شهادت امام کاظم علیه السلام)
درگذشت پسرعمهام آقا سید محمدباقر شفیعی دارابی
آخرین لحظات خاکسپاری
پسرعمهی عزیزم آقا سید محمد باقر
سال ۱۳۶۳
پسرعمهام آقا سید محمدباقر شفیعی دارابی
شنبه. ۲۹ بهمن ۱۴۰۱ من، آق سید صادق،
آق سید علی (پسر آق سید صادق) حسن آهنگر
منزل پسرعمهام آقا سید محمدباقر شفیعی دارابی
سال ۱۳۶۳ جنگل مسیر سرتا. ایستاده از راست:
پسرعمهام مرحوم آقا سید محمدباقر، من. چعفر رجبی.
نشسته از راست: حسن آهنگر. سید علی اصغر.
یوسف رزاقی. احمد نصیری.. سیدمحمد اندیک. عیسی رمضانی،
حسن صادقی. لالیمی. اخویام حیدر طالبی. سید رسول هاشمی
سال ۱۳۶۳ جنگل مسیر سرتا. اقامهی نماز
پسرعمهام مرحوم آقا سید محمدباقر،
من. آق سید رسول هاشمی
سال ۱۳۶۳ از راست:
حسن آهنگر، پسرعمهام مرحوم آقا سید محمدباقر،
مرحوم احمد نصیری، سید رسول هاشمی، من
متن دوم. به قلم دامنه: پسرعمهی عزیزم، زیبا بودی و زیباتر رفتی. دلم را با این چهرهی نازنین و مهربانت تماماً ربودی. ای جگرگوشهی عمه و آقا، ای چهرهی مؤمن و دوستدار ائمهی معصومین علیهم السلام، یاد تو گمان نکنم از قلب دخترعمههای عزیزتر از جانم محو شد. چگونه میتوانند این آخرین چهرهی زیبای تو را در کفن ببینند و نگریند. دلم به حال قلب آنان میسوزد. ای عمهزادگان بهتر از جانم، ای همهی اعضای خُرد و بزرگِ خاندانِ شریفالنسب آقا و عمه، بهویژه حضرت حجتالاسلام آق سید شفیع عزیز و آق سید صادق عزیز، صبرتان باد، ای دختران شریف پسرعمهام، ای همسر محترم پسرعمهام، ای دختران محترم آن عزیز خاندان شریف شفیعی، ای دامادهای گرانقدری که پسرعمه را در قلب خود میگذاشتید، ای تمام نوادههای مهربان و متین، تسلیت من به آستان جانتان. ای پسرعمهی من، ای رفیق کودکی تا آخرین روزهای من، با آن دلِ دوستدار بیچارگان و مستمندان و با قلب انباشته از یاد و شکر و ستایندگی باری تعالی، مرا هم شفیع آن روز عبور از صراط باش.
پسردایی: ابراهیم
متن سوم: گزارش از چهلم آق سید جواد و تشییع آق سید محمدباقر
نوشتهی ابراهیم طالبی دارابی دامنه
به نام خدا. سلام. لابد نخست عکسهایی که بالا گذاشتم را خواهی دید سپس اگر مایل بودی
نمای یکم:
یک جادهی برفی و کولاکی، مسافر را به تردید و تدبیر میکشانَد. همین بود که وقتی سید به من تلفن کرد برای دعوت، تأکید هم کرد "اگر برف بود انقلابی رفتار نکن." یعنی تن به خطر نزن و نیا. حالا من ماندهام با برف قبلِ قم تا گردنهی جاده افتَر و گردنهی گدوک و دو مجلس و مراسم مهم: تشییع جنازهی پسرعمهام آق سید محمدباقر شفیعی و چهلم پسر آق سید علیاصغر مرحوم آق سید جواد شفیعی؛ دو همسایه از عموزادگانِ هم. به هر حال تلفن کردیم منزل پسرعمهام حجت الاسلام آق سید شفیع شفیعی که ایشان را هم ببریم، که دیدیم ساعاتی پیشتر از ما راهی شد. خبردار شدیم شکر خدا تشییع افتاده روز جمعه ۲۸ بهمن ۱۴۰۱. ولی وسط راه خبر آمد تشییع به ساعت ۳ یا ۴ عصر پنجشنبه ۲۷ بهمن ۱۴۰۱ همزمان با سالروز شهادت جانسوز حضرت امام کاظم -علیه السلام- موکول شد. روی دوک گدوک بیقرار شدیم، اما دلگرمی داشتیم دستکم سرِ تشییع نرسیم، حتما″ تَهِ تشییع که میرسیم. به ورسک که رسیدیم گفتند تشییع شروع شد! چون پیکرش را در ملامجدین ساری شستشو دادند. کمی بعد فهمیدیم نماز میت هم برگزار و مراسم دفن تمام شد. وای! دیگر شروع شد حسرت و گریه که او را آخرین بار ندیدهایم. اویی که علاوه بر نذریهای عاشورا، برای روز تاسوعا در خونهی خواهرش سیده ربابه (جناب اصغر مهاجر) در اوسا هم، همهساله مشارکت و شرکت شائقانه داشت و رفقا مرتب هر تاسوعا، بیشتر از هر وقت وی را آنجا دیدار میکردیم. نمای دوم در ادامه:
نمای دوم :
بقیهی متن و عکسهای تشییع و مراسم دفن پسرعمهام، رفیق همیشگی و همبازی کودکیام آق سید محمدباقر شفیعی دارابی در ادامه:
به قلم دامنه. به نام خدا. سلام بر سید مصیبتدیدهی ما. غم جدای تو از فرزندت به چلّه رسید. چلّه هم برای مصیبتزدگان یک راز است و هم برای مؤمنان در همهحال یک نردبان نیاز. در ادبیات دینی، چلّه نوعی عهد و پیمان است با نیّات راست. و حتی نوشتن و شرح چهل حدیث (=کتاب اربعین نویسی) یک شرط برای وصول عالمان دین است به حقیقت شریعت. شاید بالاترین دلیل برای اربعین دائمی برای امام حسین ع این باشد که آثار عاشورا (که به نظرم نظریهی زندگی حسینی است) در آینهی اربعین آقا سیدالشهداء (که به نظرم نظریهی گردهمایی فکری مؤمنین است) بازتاب یابد. شما رفیق غمدیدهی دلسوختهی جگرکبابِ ما، حالا بیش از همه سال، چلّهگرفتن روحی و فکری و پرورشی را میفهمی. من ازین چهرهی فکور تو درس میگیرم؛ دستکم سه درس، نوین هم هست:
سید علی اصغر
۱ : به درون خود بنگریم و از آن غافل و دورافتاده نباشیم. ۲ : رخ آدم، محل انتشار آداب و آثار فکر اوست. ۳ : انسان از سه ساحت خود مراقبت کند: دست در قلم، سر در اندیشه، چهره در عشق و تفکر. حالیا، زنهار آقا، غمت کمِ کمِ کمِ کم بادا. امروز: ابراهیم.
پس؛ راه را بلد است این ملت. به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. خواستم راهپیمایی ۲۲ بهمن ۱۴۰۱ را کهک باشم؛ شهر حکیم تبعیدی! مرحوم ملا صدرا در ۳۷ کیلومتری جنوب شرقی قم. اما نشد و در خودِ قم حضور یافتیم با خانواده. قم که باشی، بیرون که میروی خصوصاً سمت و سوی حرم، آدم دلش نمیآید وضو نداشته باشد؛ وضو ساختم و راهی حرم شدیم. زیارت و نماز تحیّتِ مسجد و عرض ادب به ساحت بانوی کریمه حضرت معصومه س انجام گرفت و رجوع به قرآن و تدبر دو آیهی ۴ و ۵ فاطر هم برایم جالب بود. از نظر مرحوم علامه طباطبایی آیهی ۴ «در حکم دلگرمی رسول خدا ص است» و آیهی ۵ هم از نظر ایشان «خطابی عمومی به همهی مردم است» که وعدهی خدا باریتعالی دربارهی «برانگیختهشدن مُردگان و وقوع قیامت» به حق است که مبادا غرق دنیا شد. دو آیه را دقیق دیدم و در شکوهِ درون، شکوفهباران کلام الله مجید شدم و از خیابان ارم (=آیتالله مرعشی) پیوستیم به سیل انبوه مردم در قم؛ شهر آغازگاه قیام و دعوت عدالت و انذار قیامت.
حرم حضرت معصومه س
نماد پاسداشت عمامه
عکس از : دامنه
راهپیمایی ۲۲ بهمن ۱۴۰۱ قم
نمایی از سقف گنبد
حرم حضرت معصومه س
راهپیمایی ۲۲ بهمن ۱۴۰۱ قم
راهپیمایی ۲۲ بهمن ۱۴۰۱ قم
"حضور کمنظیر بلکه بینظیر مردم"
راهپیمایی ۲۲ بهمن ۱۴۰۱ به روایت سایت جماران
تصویر شهید حاج قاسم
در کنار امام ره و رهبر معظم
حیاط مدرسهی فیضیه. عکس از : دامنه
وسط کارِ تظاهرات، خودبهخود یاد طاقِ نصرت با شاخههای شمشاد افتادم که چند سال اولیهی انقلاب در تکیهپیش و آقامدرسهپیش همهباهم و دوشادوش یکدیگر، بسیارجذاب و باشکوه برای ۲۲ بهمن برپا میکردیم و با پخش نوار آهنگهای انقلابی آن زمان از تریبون مسجد جامع دارابکلا، فضایی سراسر شاد و جشنی قشنگ و شورمند، برای مردم آن مرز و بوم میآفریدیم؛ خواستم با این رجعت ذهنی، به یادها آورده باشم که این جشن ملی، دیرینه است برای مردم این سرزمین.
من توی عمرم -که به شصت رسیدم- هنوز نیامده که درین تظاهرات (=در فارسی : پشتیبانیکردن) شرکت نکنم؛ همهساله، هر جای ایران که بودم به آن پیوستم. شرکتم در تظاهرات امسال هم، به همان انگیزهی برانگیزانندهی همهساله، مربوط بوده است، اما یک چیز امسال بر انگیزههای پیشین من اضافه گشت و آن هرزگانی بودند که اساساً به علت