- ۰ نظر
- ۰۶ مرداد ۱۴۰۲ ، ۰۹:۱۸
دامنهی دارابکلا
qaqom.blog.ir
Qalame Qom
Damanehye Dovvom
ابراهیم طالبی دامنه دارابی
دامنهی قلم قم ، روستای دارابکلا
ایران، قم، مازندران، ساری، میاندورود
عکاس: دامنه
پیشمقدمهای بر خاطراتِ حجت الاسلام حاج آق سید شفیع شفیعی دارابی به نام خدا. سلام. جناب استاد حجت الاسلام حاج آق سید جواد (سید شفیع) شفیعی دارابی (پسرعمهی بنده عکس مندرج بالا که خود ازو انداختم) در دبستان دولتی دارابکلا گویا تا کلاس ششم نظام قدیم را خواند و بعد طی سفارش جدّش وارد حوزهی علمیه شد. مدتی در قم بود که به خاطر محوریت حوزهی نجف اشرف در آن وقت یعنی دههی چهل، به آنجا هجرت کرد. تا این که در تنش میان سلطنت پهلوی با حسن البَکر و معاونش صدام، او و تقریبا" همهی ایرانیان خصوصا" طلاب و روحانیون در اردیبهشت ۱۳۴۸ به ایران بازگردانده شدند؛ ایرانیهای که مشهور شدند به معاوِدین (=یعنی بازگشتداده شدهها، عودتداده شدگان) و در میان طلبهها به آنان اصطلاحا" طلّاب تَعویدی میگفتند و ایشان هم معاوِد و تَعویدی بود. اخراج اینان چنان شکننده و
کتاب
سلولهای بهاری
به قلم دامنه. به نام خدا. سلام. این خاطرات دکتر حسین بهاروند (متولد ۱۳۵۰) را به سبک خودم مینویسم چون نقل مستقیم از کتاب، کشش و جذبه ندارد و اساساً با شیوهی من، سنخیتی ندارد. چون اهل برداشتنویسیام در معرفی اثر و افراد. در جاهایی هم که رفرنس (=نشانی و آدرس و ارجاع) مهم بود، با علامتِ اختصاری (ر.ک: ص... ) «رجوع کنید به صفحهی... » جایگاه متن را برای رجوع احتمالی به لای کتاب، تعیین کردم. مزاج هر کس گرفت این هم تقدیم دو قسمت در زیرِ این دو عکسِ پشت و رویِ جلدِ اثر:
«سلولهای بهاری» خاطرات آقای دکتر حسین بهاروند پدرِ علم سلولهای بنیادی ایران، گفتوگو و نگارش آقای بهنام باقری را چندی پیش کمتر از سه روز خواندم. قول دادم شِمّهای ازین اثر ۴۰۷ صفحهای، به این صحن برای علاقهدارانِ عقیده و عقل و شرع و شرح، بگویم. این هم وفا به قولم:
عاشورا به دنیا آمد. سال ۱۳۵۰. پس؛ هر سال مادروپدرش برایش روز عاشورا گوسفند برای سوگواری نهضت امام حسین ع ذبح میکنند. بچهی محلهی ب ۱ فولادشهر اصفهان، (ر.ک: ص ۴۲) از قوم عزیز لُرِ خرمآباد روستای مابینِ کوه مُدبَه به اسم "ناصروند" (ر.ک: ص ۵۹) پدرش کارگر ذوبآهن زرینشهر و
یک چِلّه از برای شما ناله سر دهم
تا در مُحرّم بشوم مَحرَمت حسین
به نام خدا. سلام به مناسب فرا آمدن ماه محرم: یادم هست توی کتابخانهی پدربزرگم آخوند ملاعلی طالبی دفتر به خط خودش بود -که هنوز منزل هست- وقتی محرم میرسید این را منبر میخواند:
ای محرم ای محرم آمدی
ای محرم یاد اکبر کردهای
یاد حلق خشک اصغر کردهای
یاد عباس دلاور کردهای
همین طور ادامه داشت... . این ماه حزن و اندوه و مقاومت در برابر هر خصم، بر باورمندان شریف تسلیت و تعزیت.
مجموعه پیامهایم در مدرسه فکرت و هیئت
قسمت نودم
تطهیر سلطنت !!!
به نام خدا. سلام. حجتالاسلام مجید انصاری در (۱ مرداد ۱۴۰۲) توی مجلس ختم مرحوم حجتالاسلام حسن صانعی -که سالهای سال بدون هیچ اثرگذاری!!! در مجلس تشریفاتی!!! «مجمع تشخیص مصلحت»! جا خوش کرده بود و اخیرا" هم در ابتلای بیماری درگذشت- گفته بود:
"مایهی تأسف است که بعضا" نظام شاهنشاهی توسط کسانی مورد تطهیر قرار میگیرد که شاهد بودهاند چه بر سر مردم ایران گذشته است... جای آقای هاشمی رفسنجانی در تبلیغات رسمی کجا است؟... انقلاب رویش دارد و مرحبا، اما باطلکردن شناسنامهی ملت، خیانت به ملت است."
چندی کوشیدم این مسئله را جوابی بنویسم، ولی مجال نیافتم، اینک فرصت بر من فراهم شد به این مطلب بپردازم. خُب حرفم چیست؟ تقریبا" گونهشناسی سلطنتطلبی از دیدِ من این جوریست:
یک سری اساسا" هیچ وقت انقلاب اسلامی را به رسمیت نشناختند و از اول انقلاب هم این سری بدون این که به جمهوری اسلامی زیاد بد و بیراه بگویند تز خود را دارند و سلطنت پهلوی را دوست دارند. خُب! داشته باشند، آزادند. مهم این است با نظام و انقلاب، چالش نمیکنند و آزار نمیرسانند.
یک سری هم کلا" جمیعا" چشمِ دیدنِ جمهوری اسلامی را ندارند، و با غیظ به آن مینگرند و خواهان سقوط آنند البته خود را کنارِ گود نگه میدارند چون ترسو هستند و اهل میدان و مبارزه نیستند. این سری، سلطنت پهلوی میخواهند ولی خبر ندارند این رژیم چه بود. فقط از سرِ لَج و هوس چنین هستند. خُب، باشند، آزادند.
یک سری نیز چون مجموعا" تزشان این است جمهوری اسلامی بدون وقفه و در هر شرائط و موقعیتی بایدبه آنان خِر و چینه (=دهِش و بذل و بخشش مال و پُست) بدهد، ولی میبینند چنین نمیشود فقط از روی عُقده، عقیدهی خود را لگد میزنند و با جمهوری اسلامی کج افتادهاند و فکر میکنند سلطنت پهلوی و آن میراث شَوم میرپنج! برایشان نفع و عایدات دارد و آن نوع قدرت سیاسی، ایران را بوستان و گلستان میسازد!
یک سری اما چون بنای فکر یا علاقه یا سپُردگیِ سرشان به آخور (=خوانده شود: پول، ماده، فسادِ آزا، آزادیِ دریدگی، و اوجش برهنگی و عریانصفتی) اروپا و آمریکاست، خیال میکنند سلطنت پهلوی جگرگوشهی!! غرب است و اگر دنبالهی بیمایهی این رژیم با پادرمیانی اروپا و آمریکا و اسرائیل به ایران برگردد، ایران اروپای ثانی!!! میشود و راحت میشود هر طور خواست گشت!
اما یک سری را آقای مجید انصاری گمانم تغافل میکند و فرافکنی و حتی دچار پرت و پلا گویی گردیدهاند. آقای انصاری! در کدام جناح از میان دو جناح کشور، ریزش فکری و عقیدتی و حتی مذهبی صورت گرفته است و به هذیانگویی علیهی نظام افتاده است؟ در چپ یا در راست؟ کدام جناح است که از این نظر که عرض میکنم و فقط میشمارم به انحراف رفته است؟
دین را روی دیوار خانه میخواهد. سیاست را از دین مُنفک میطلبد. آمریکا را نه شیطان بلکه حلّال میخواند. اروپا را "چشم و چراغ" جهان تصور میکند. خدا را هم اخیرا" (البته بعضا" قلیلا" اندکا") نعوذُ بالله موهوم!!! میبینند. تعدای هم نماز و دعا و عبادات و توسلات مذهبی را بیبهاء جا میزنند. بگذرم. این را بدان آقای حجتالاسلام مجید انصاری در یکی از همین دو جناح افرادی مشاهده میشوند که به حدی از ابتذال عقیدتی سیاسی رسیدهاند که دو پَهلوی دستنشانهی انگلستان و آمریکا را بر همهی مقدسات و کارکردهای شگفتانگیز جمهوری اسلامی رجحان میدهند و دهن را با صدایی کلفت پر میکنند و در آرزوی "رضا"ی پرورشی غرب!! هستند که بیاید برایشان بدون دموکراسی شاهی کند و سلطنت بپا. در همین اطراف شما آقای مجید انصاری کسانی هستند که پَهلُوی دو پَهلَوی پَهلو گرفتهاند و لنگر انداختهاند و رزوشماری میکنند کَنگر هم بخورند! بگذرم. فقط عرض کنم به دامن مردم و انقلاب و زیر سایهی رهبری معظم -که ولی فقیهی شجاع و پاک و وارستهی ماست- بازگردید.
نیز بگویم اگر جناح راست مرحوم حجتالاسلام اکبر رفسنجانی را در مناسبتهای تبلیغی حذف کرد -که البته تاریخ را نباید دستکاری کرد- اما شماها هم گویا یادتان نیست جناب انصاری و لابد از ذهنتان محو شده است، که مرحوم آیت الله العظمی حسینعلی منتظری را فقط به خاطر یک نقد بر رفتار سیاسی، اساسا" از اسم و رسم و حیاتِ آزاد و درس و بحث حوزه و حتی حیاط خانه با تخریب دیوار، معدوم کرده بودید.
من، نه به راست تعلق خاطر دارم و نه به چپ گرَوِش. سکوی خودم را دارم. سخنم از سرِ بررسی بود و نیز تلاش برای تبیین مسائل روز داخلی. یک نکته هم پردازش کنم: همهی این تطهیرکنندگان و سلطنتجویان! را اگر جمع کنند استودیوم شهید شیرودی را هم پُر نمیکنند! چه رسد به استودیوم آزادی!!! دامنه.
یادآوری: پیشتر در پست آیین خاتم در ۱۰ فروردین ۱۳۹۷ این کتاب را معرفی کرده بودم اما اینک نوشتهای دیگر در همین رابطه در زیر ارائه میکنم:
به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. نبی و نبأ در لغت دستکم چهار معنی دارد: خبر، جای مرتفع، راهِ روشن، صوتِ خَفی. البته در زبان عِبری نبی سه معنی دیگر هم دارد: بینندهی خواب، رائی، نذیره (=نذر). وحی هم، دستکم هفده معنی با خود حمل میکند و در هفتاد مورد، در قرآن مورد استعمال قرار گرفت. برخیها البته وحی را «حس ششم» توجیه و تفسیر کردهاند. ولی مرحوم علامه طباطبایی وحی را «شعور مرموز» خواند و امام خمینی ره آن را «غیرِ قابل تصوّر». زندهیاد اقبال لاهوری وحی را «حالت باطنی» و «خودآگاهی درونی و خودآگاهی پیغمبری» معنی کرد. لذا به دلیل ماهیت فراطبیعیبودن آن، برای نوع بشر اعم از «مُلحد و متألّه» دشوار است. به حدی که آقای دکتر عبدالکریم سروش تحت اِغوای شیطانی! اساس وحی را به «کشف و تجربهی شخصی» فرو کاست و دین را به عصارهی تجارُب فردی تحریف بُرد و از آن زمان به بعد به جادهی دروغبافی و خیالات و اوهام افتاد و حرفهای بیپایه وی را احاطه کرد و از راه به دَر. او گونههای وحی را نشناخت و به انحراف زد و سرانجام به قلم لجاجت افتاد و چهرهای کریه و مات از خود بروز داد و هر چه کرد ازین منجلاب فکر غلط بیرون آید، بخت با او یاری نکرده است. امید است ازین فساد عقیده نجات یابد. علمای ربانی به ما آموختند وحی به معنای اعم، اختصاص به پیامبران ع ندارد -که وحی بر انبیای الهی از قِسمِ وحیی تشریعیست- بلکه گونههایی دارد که شامل دیگر چیزها هم میشود؛
مثلِ: وحی به جمادات.
مثلِ: وحی بر حیوانات.
مثلِ: وحی به شیاطین و جنّ.
مثلِ: وحی به ملائکه.
مثلِ: وحی بر انسانهای کامل. این مورد آخری: (ر.ک: انبیاء / ۷۳)
وحی بر انسانهای کامل از نظر صاحب تفسیر شریف "المیزان" وحیی «تسدیدی و تأییدی» تعبیر میشود. مانند وحی به «آدمِ غیرِ پیشوا» هممچون مادر حضرت موسی ع که این شکل از وحی، «اِلهام نفْسی»ست.
حالا با این مقدمه، این را بگویم که علامه نبی را کسی میداند که "صلاحِ معاش و معادِ مردم" را تبیین کند. بنابرین خواستم درین پستم بگویم، بگویم بگویم هر کس ازین "صلاحِ" پیامبری بیرون بیفتد، خود، خود را غرق کرده است. خواه وحی را حس ششم!!! بخواند، خواه تجربهی اَفرادی و عصارهی انسانی. در کتاب ۷۱۲صفحهای "آئین خاتم" -که بنده تماما" آن را سه سال پیش خواندم- اثرِ حجتالاسلام محمدحسن قدردان قراملکی، از صفحات ۳۷ تا ۱۰۸ و نیز صفحهی ۱۵۵ مطالب مفیدی درینباره دارد که جزوِ آثار خوب در پژوهشِ نبوت و خاتمیت محسوب است. دامنه.
به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. او وقتی زمستان توتون تخت میکرد دورش حلقه میشد از من و اخوان تا خواهرانم. زیر نورِ بادی یا لَمپا شمردهشمرده قصه میگفت و من درست به لبش چشم میدوختم که برای پنددادنِ ما با الفاظ زیبا با بهترین الفبا به هم میخورد. یک شب درون قصه این شعر را گفت:
رفتم به سویِ صحرا > دیدم سوارِ تنها > گفتم سوارِ کیستی؟! > گفتا سوارِ قیصر!!! > گفتم چی داری در بغل؟ > گفتا کتاب خوشغزل > گفتم بخوان تا گوش کنم > در آسمان خروش کنم > تو بزن طبلِ اعلا > برَوم پیش خدا > ای خدای خوشِنود > صد هزار و دو نبود > ما هستیم بندهی تو > بندهی شرمندهی تو > دست ما کعبهی تو > گوش ما حلقهی تو > راهِ درویشان کجا؟ > زیرِ تخت مصطفی [ص] > مصطفی در قمر است > تاج نوری بر سر است
حالا آن شعر را به عنوان خاطرهی آن دور دورها نوشتم اگر جاهایی هم ایراد بود از حافظهی من است یا از نقل خواهرانم، نه از گفتن مرحوم مادرم مُلا زهرا آفاقی.
به قلم دامنه. به نام خدا. کتاب ″نور علیٰ نور″ اثر آیتالله حسن حسنزادهی آملی از دسته آثاریست که اضافه بر دانش، به آدم نفَس هم میبخشد؛ عین انژکتور (=پاشانهی) موتور که وقتی شستوشو میشود قدرت و نفَس میاندازد به جان ماشین. این کتاب را جَسته و گریخته میخوانم چون یکباره نمیشود همه را هضم کرد؛ ثِقل میکند مُخ آدم. یک جا یعنی در صفحهی ۹۲ نوشته:
«بذر سعادت مراقبت است و مراقبت کشیکِ نفس کشیدن و پاسبان حرمِ دل بودن است... و تمام عبادات، ادعیه و اذکار برای به بار رساندنِ این تخم رستگاری است».
از نظر مرحوم حسنزادهی آملی انسان ثابتِ سیّال است. سیّال است در طبیعت خودش و ثابت است در گوهر روحش که از حقایق علمیه تغذیه میشود. علم و عمل دو گوهر انسانساز هستند. این مطلب را میتوان در صفحهی ۳۰۷ این کتاب کاوید.
حسنزاده در صفحهی ۲۹۴ نیّت خلاف را و قول کذب را عامل کجیِ و مُعوّجی خیال و نفس و فکر معرفی میکند و لذا به روایاتی آدرس میدهد که در آن نهی از کذب شده است هر چند به هزل و مطایبه (=شوخی) باشد. در نور علیٰ نور که اشاره است به آیهای از سورهی نور، آسمان قلم و زمین لوح معرفی شدهاند و امام علی ع عقلِ کل و فاطمهی زهرا س نفْسِ کل.
به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. از حج امسال، هر بار عکسهای متنوعی را دیدن میکردم چون حجاج در آنجا اغلب در طبیعتِ خود هستند و تصنع ندارند لذا صحنهها، طبیعی تصویر درمیآمد و همین جذبه داشته است برایم. باری؛ یکی از بهترین تصاویر همین صحنه است (عکس بالا) که حاجیهای ترکیهای، حلقهای برای بانوانشان زدهاند تا در اثر انبوه جمعیت، حرمت زن همچنان مصون نگه داشته شود.
خودم به اجرای مراسم به صورت تفکیکی، فکر میکنم که بتوان مسیر زن و مرد را جداگانه کرد و یا اگر ممکن نیست ساعتِ مناسک را برای زن و مرد جدا کرد. مثلا" از فلان زمان تا فلان زمان، زنان؛ و از فلان ساعت تا فلان ساعت هم، مردان. خصوصا" وقتی دقیق شویم میبینیم فقط لباس اِحرام ایرانیها خیلی کامل و عالی و فاخر و وزین و پوششدهندهی تمام بدن، تهیه شده است. سایر بلاد، کم و بیش، هم سبک جامهی اِحرام، و هم نحوهی پوشاندنشان ناقص است و ناجور و اغلب بخشی از بدنشان کاملاً پیداست که زننده هم میشود. یادمه آن سالیان دور به مشهد مقدس که میرفتیم در حرم امام رضا ع تفکیکی در کار نبود! زن و مرد قاطی و خیلیهم نامناسب. اینک، آن قدر حرم خوب اداره میشود که هم بخش ترکیبی خانوادگی دارد، هم بخش مجزّا برای خانما و هم محوطهی معین برای مردا. حج هم، چنین شود شئونش مصون میمانَد. حفظ پوشش متعارف، اصلی عقلی، شرعی، عرفی، اخلاقی، انسانی، و عرفانیست. عُریانی، عریانیست؛ چه خواهد زعفرانیه و اختیاریه باشد، چه خواهد قلب مکه، چه دل عرفه، چه هنگام رَمی جمره. دامنه.
به قلم دامنه: به نام خدا، هر گاه اهل فن خواستند رژیم پهلوی را با انقلاب اسلامی مقایسه کنند دستکم دو مسئله را از ذهن خود پنهان نکنند.
۱. ابزار روز؛ که زندگی فرد را اساساً دستخوش تغییر (چه فساد، چه آباد) میکند. بهیقین، ابزار امروز از ابزار عصر پهلوی فوقالعاده بیشتر و متنوعتر و پیچیدهتر و حتی خطرناکتر شده. و همین زندگی مردم را در امروزهروز زیرورو کرده است. ابزار و نوآوریهای آن، هم میتواند آدم را به درّه! پرت کند و هم میتواند به قله رسانَد.
۲. از آنجا که غرب چرخدندهاش زودتر از جاهای دیگر چرخیده و حتی با روغن کشورهای غارتشده چرب شده، طعم زندگی آزاد و رها در سایهی آزادی رهاشدگی را بیشتر چشیده و همین موجب میشود چشم غربزدگان به آن فرهنگ زودتر دوخته شود و به تقلید از آنان درآیند. اینک آنچه جامعه را فسادپذیرتر ساخته ناشی از همین رشد فساد در غرب است که ایرانیجماعت را بعضاً به سمت خود کشانده است. در دورهی پهلوی سطح اروپا همان حد بود که در خیابانهای تهران بازتاب داشت. هر چه اروپا با رشد ابزار، زندگی خود را تغییر میدهد و واژگونه میشود، جوامع هم با خاطر وجود عناصر مبلّغ فکر و فرهنگ غرب، به آرایش آن در میآیند، البته همواره این تعداد اندکاند اما جولان دارند.